موضوعات داغ: # قیمت سکه # پیش بینی بازارها # بانک مرکزی # قیمت دلار # قیمت طلا # تعطیلی مدارس # پایان بورس # استقلال
«تجارت‌نیوز» گزارش می‌دهد:

آیا دیپلماسی گام به گام ترامپ در غزه نتیجه‌بخش است؟

آیا دیپلماسی گام به گام ترامپ در غزه نتیجه‌بخش است؟
رویکرد تدریجی طرح ترامپ در زمینه دیپلماسیِ بحران در خاورمیانه رخداد تازه‌ای نیست. برعکس، رویکرد مرحله‌ای — که هم با چالش‌های تنش‌زدایی فوری و هم با مدیریت گذار بلندمدت سروکار دارد — طی دهه‌ها عملی‌ترین راهبرد برای پایان دادن به منازعات در این منطقه بوده است.

به گزارش تجارت نیوز، در حالی‌که رهبران غربی و بین‌المللی در حال ارزیابی توافق آتش‌بسی بودند که 9 اکتبر میان اسرائیل و حماس در مصر امضا شد، بسیاری درباره ساختار مرحله‌ای این توافق تردید دارند. بر اساس طرح ۲۰‌ بندی که از سوی رئیس‌جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، اعلام شده، مرحله آغازینی که اکنون در حال اجراست تنها خواستار عقب‌نشینی جزیی یا محدود اسرائیل از غزه و آزادی نزدیک به ۲ هزار زندانی فلسطینی، در برابر آزادی گروگان‌های باقی‌مانده اسرائیلی در دست حماس، می‌شود. مسائل عمیق‌تر، از جمله پرسش‌ها درباره حکمرانی پساجنگ در غزه و نیروی تثبیت‌کننده‌ای که امنیت این سرزمین را تأمین خواهد کرد، به مراحل بعدی واگذار شده‌اند. به‌نظر منتقدان، این واقعیت که این مسائل حیاتی از همان ابتدا به‌طور کامل مورد رسیدگی قرار نگرفته‌اند نشان می‌دهد که این طرح محکوم به شکست است.

با این‌حال آنگونه که فارن افرز مدعی است، رویکرد تدریجی طرح ترامپ در زمینه دیپلماسی بحران در خاورمیانه رخداد تازه‌ای نیست. برعکس، رویکرد مرحله‌ای — که هم با چالش‌های تنش‌زدایی فوری و هم با مدیریت گذار بلندمدت سروکار دارد — طی دهه‌ها عملی‌ترین راهبرد برای پایان دادن به منازعات در این منطقه بوده است. در واقع، در بیش از ۷۵ سال گذشته، بسیاری از مهم‌ترین توافق‌های صلح، از جمله آتش‌بسی که به جنگ عربی-اسرائیلی ۱۹۴۸ پایان داد و معاهده صلح مصر و اسرائیل در ۱۹۷۹، بر چنین ساختاری متکی بوده‌اند. در هر دو مورد، توافق‌های اولیه در چند مرحله اجرایی شدند که برای تضمین پایبندی، به حمایت منطقه‌ای یا بین‌المللی نیاز داشت تا ابزارهای سیاسی و فنی.

به ادعای این نشریه مطالعه دقیق نمونه‌های تاریخی نشان می‌دهد که، تحت شرایط مناسب، توافق‌های مرحله‌ای نه‌تنها می‌توانند در برابر چالش‌های دشوار تاب بیاورند، بلکه فرصت‌هایی برای اعتمادسازی تدریجی و مذاکره فراهم می‌کنند که برای شکل‌گیری ترتیبات بادوام‌تر ضروری است. بنابراین، چالش واقعی طرح ترامپ، ساختار مرحله‌ای آن نیست. پرسش اصلی این است که آیا واشنگتن و شرکای بین‌المللی و منطقه‌ای‌اش می‌توانند اطمینان حاصل کنند که سازوکارها، مشوق‌ها و تنبیه‌های لازم برای موفقیت گام‌های بعدی پیش‌بینی‌شده در طرح مهیاست یا نه.

اهداف محدود، ثبات محتمل!

توافق‌های صلح مرحله‌ای در خاورمیانه سابقه طولانی دارند. نمونه روشن آن، توافق‌های آتش‌بس ۱۹۴۹ میان اسرائیل و مصر، اردن، لبنان و سوریه است. این توافق‌ها زمینه‌ساز صلح نهایی نبودند، بلکه ترتیباتی برای توقف درگیری و تثبیت مرز بالفعل (ادعایی) اسرائیل — موسوم به «خط سبز» — به‌شمار می‌آمدند. کارکرد اصلی این توافق‌ها فراهم کردن فضایی برای تنش‌زدایی بود تا بسترسازی برای گذار به ترتیبات دیپلماتیک گسترده‌تر.

به‌طور خلاصه، توافق‌های آتش‌بس ساختاری موقت برای مدیریت مسالمت‌آمیز منازعه در خاورمیانه ایجاد کردند؛ ساختاری که بسته به فشارهای داخلی و تضمین‌های خارجی می‌توانست تکامل یابد یا فرو بپاشد. توافق‌های ۱۹۴۹ صلح نسبی میان اسرائیل و همسایگان عربش را تا سال ۱۹۶۷ برقرار کرد، به‌استثنای بحران سوئز در ۱۹۵۶ که به دنبال ملی‌سازی کانال سوئز، فرانسه، اسرائیل و بریتانیا به مصر حمله کردند. موفقیت بلندمدت این توافق‌ها به این واقعیت بازمی‌گشت که توسط فرانسه، بریتانیا و ایالات متحده پشتیبانی و توسط مأموریت‌های سازمان ملل — از جمله یک نیروی حافظ صلح در مرز مصر و اسرائیل — مورد نظارت قرار داشتند.

توافق‌های مرحله‌ای پس از جنگ ۱۹۷۳ عرب‌ها و اسرائیل اهمیت بیشتری دارند. در آن دوره، تلاش‌های میانجیگرانه سریع‌تر و فعال‌تر شد: دیپلماسی رفت‌وبرگشت هنری کیسینجر، وزیر خارجه ایالات متحده، به توافق‌های پی‌درپی جداسازی نیروها میان اسرائیل و مصر و سپس میان اسرائیل و سوریه انجامید. هر یک از این توافق‌ها از نظر نظامی محدود بودند و صرفاً شامل عقب‌نشینی نیروها، ایجاد مناطق غیرنظامی و اقداماتی برای گشودن کانال‌های ارتباطی و تبادل اسرا می‌شدند. این گام‌ها نه از طریق واداشتن طرف‌های درگیر به توافق بر سر یک چارچوب جامع برای نظمِ پساجنگ، بلکه به‌واسطه حمایت فعال ایالات متحده و اجرای فنی اهداف توافق‌ها حاصل شد.

در مورد اسرائیل و مصر، توافق‌های جداسازی نیروها زمینه را برای مذاکرات صلح بعدی فراهم کرد که در نهایت به معاهده صلح مصر و اسرائیل در ۱۹۷۹ انجامید. در مورد اسرائیل و سوریه، توافق جداسازی ۱۹۷۴ به ستونی برای گفت‌وگوهای دو طرف در اوایل دهه ۱۹۹۰ بدل شد؛ زمانی که ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی «فرایند صلح مادرید» برای خاورمیانه را  کلید زدند.

گام های تدریجی به سوی صلح

در همه این موارد، ایالات متحده به محض امضای توافق از میانجی‌گری دست نکشید. چون مقامات آمریکایی عمیقاً در این توافق‌ها سرمایه‌گذاری کرده بودند و می‌دانستند نفوذ آمریکا در میان است، واشنگتن با تیم‌های مذاکره، اعمال فشار دیپلماتیک و بسته‌های کمک های امنیتی پیگیری می‌کرد تا مطمئن شود توافق‌ها فرو نمی‌پاشند و می‌توان آن‌ها را در مراحل بعدی تقویت کرد. توافق صلح میان اسرائیل و حماس را می‌توان در این چارچوب تبیین کرد: مشارکت و رهبری دولت ترامپ در تدوین و اعلام این توافق، این احتمالِ را افزایش می‌دهد که ایالات متحده آنچه لازم است را انجام خواهد داد تا مرحله نخست به پیشرفت پایدار در مراحل بعدی بینجامد.

توافق‌های مرحله‌ای می‌توانند به پیشرفت‌های بزرگ نیز منتهی شوند. از مهم‌ترین توافق‌های صلح پس از جنگ جهانی دوم، «توافق‌های کمپ‌دیوید» بود که مستقیماً به معاهده صلح مصر و اسرائیل انجامید. این توافق‌ها در پی حل فوری همه مسائل نبودند؛ بلکه دو چارچوب پیشنهاد کردند: یکی برای صلح جامع میان اسرائیل و مصر و دیگری برای رسیدگی به مساله فلسطین و زمینه‌سازی برای مذاکرات آتی درباره حکمرانی مستقل فلسطینیان در کرانه باختری و غزه. هرچند دومی هرگز به‌طور کامل اجرا نشد، اما با جدا کردن این دو مسیر، فشارهای داخلی را در هر دو کشور کاهش داد و امکان پیشروی معاهده را فراهم کرد.

نکته مهم اینکه این توافق‌ها با تعهد ایالات متحده برای تسهیلِ مذاکرات، ارائه کمک به هر دو کشور و تضمینِ پایبندی طرفین همراه بود. معاهده‌ای که پس از گفت‌وگوهای کمپ‌دیوید امضا شد، قابل‌توجه است که به‌صورت مرحله‌ای اجرا شد و با عقب‌نشینی‌های تدریجی و مبادله سرزمینی آغاز گشت. حمایت آمریکا از معاهده فراتر از امضای توافق بود. برای ترغیب به پایبندی، واشنگتن نه‌تنها حمایت دیپلماتیک بلکه کمک‌های گسترده اقتصادی و نظامی در اختیار دو طرف قرار داد. همزمان نیروهای آمریکایی نیز فرایند حفظ صلح در امتداد مرز مشارکت داشتند.

چنان‌که تجربه مصر و اسرائیل در سال‌های پس از جنگ ۱۹۷۳ نشان می‌دهد، وقتی توافق‌های مرحله‌ای با تعهدات ملموس بین‌المللی — از جمله تضمین‌های اقتصادی و امنیتی و استقرار نیروهای حافظ صلح یا هیأت‌های ناظر بین‌المللی — همراه شود، مرحله اولیه تنش‌زدایی و تثبیت می‌تواند پایه یک دگرگونی گسترده و پایدارتر را بنا کند. امروزه، صلح میان مصر و اسرائیل همچنان یکی از ستون‌های ثبات در خاورمیانه است.

آیا دیپلماسی مرحله‌ای نتیجه‌بخش است؟

نمونه دیگر دیپلماسی مرحله‌ای موفق، «معاهده وادی عربه» در ۱۹۹۴ میان اسرائیل و اردن است. مانند معاهده مصر و اسرائیل، این توافق نه در یک اقدامِ واحد، بلکه در مراحل پی‌درپی اجرا شد. این مراحل شامل مرزبندی؛ کاهش حضور نظامیِ هر طرف در امتداد مرز مشترک؛ ترتیبات تقسیم آب در رودهای اردن و یرموک و در منطقه عربه؛ همکاری اقتصادی، از جمله ایجاد یک منطقه آزاد تجاری و ترتیبات امنیتی متوالی بود. در تمام این فرایند، ایالات متحده هم در هنگام امضای معاهده ضامن بود و هم به‌طور مستمر تضمین‌ها و مشوق‌هایی به دو طرف ارائه داد.

موفقیت معاهده وادی عربه نسبی بود؛ در برخی حوزه‌ها، مانند ترتیبات آب و همکاری اقتصادی، دستاوردها محدود بوده است. اما در مجموع نشان داد که توافق‌های دوجانبه، هنگامی که با سازوکارهای همکاری بلندمدت و مراحل بعدی به‌روشنی تبیین‌شده پشتیبانی شوند، می‌توانند به سامانه‌ای پایدار برای مدیریت منازعات پیچیده تبدیل شوند؛ حتی در منازعاتی که برخی مسائل‌شان در برابر راه‌حل نهایی مقاومت می‌کند.

البته همه توافق‌های مرحله‌ای موفق نبوده‌اند. «توافق‌های اسلو» را در نظر بگیرید. وقتی اسرائیل و سازمان آزادی‌بخش فلسطین در ۱۹۹۳ این توافق‌ها را امضا کردند، هدف، ایجاد طرحی چندمرحله‌ای برای صلح پایدار بود. در آن مرحله «تشکیلات خودگردان فلسطین» کرانه باختری و غزه را اداره می‌کرد و نیروهای اسرائیلی هم‌زمان با گسترش تدریجیِ کنترل مدنی و امنیتیِ فلسطینیان، وضعیت خود را تغییر می‌داد.

در چنین شرایطی مذاکرات وضعیت نهایی می‌بایست مسائلی مانند مرزها، شهرک‌های اسرائیلی، آوارگان فلسطینی و وضعیت شرق بیت‌المقدس را بررسی کند. اما طرح خیلی زود قربانی پویایی‌های داخلی متغیر در هر دو طرف شد. گروه‌های تندرو در اسرائیل توافق را رد کردند و تحریک‌‌ها به خشونت‌های تازه انجامید و باعث ازهم‌پاشی توافق‌ها شد.

با این‌ همه، درس بزرگ‌تر درباره «مرحله‌بندی» توافق‌ها نیست، بلکه چالش اصلی «اجرا» است. این توافق‌ها فاقد آن دسته از تعهدات بین‌المللی و ابزارهای اجرای مؤثر بودند که برای بقا در برابر نیروهای مخالفِ ضروری است. ایالات متحده در تضمین اجرای طرح با خوش‌بینی به‌طور فعالانه درگیر نبود و چارچوبی از مشوق‌ها و مجازات‌ها برای تضمین پایبندی و پیشروی وجود نداشت. در نهایت، توافق‌های اسلو عمدتاً به واسطه فرایند تدریجی‌شان شکست نخوردند، بلکه به واسطه آن که فرایند کلی به‌اندازه کافی با سازوکارها، مشوق‌ها و فشارهای لازم برای موفقیت پشتیبانی نشد، طرح‌های اسلو نیز محقق نگشت.

به‌طور مشابه، آتش‌بس ژانویه ۲۰۲۵ میان اسرائیل و حماس — که توافقی مرحله‌ای برای پایان جنگ در غزه بود — نیز به‌دلیلِ فقدان مشارکت مستمر ایالات متحده و نبود فشارهای منطقه‌ای و بین‌المللی بر اسرائیل برای از سر نگرفتن جنگ شکست خورد.

انعطاف‌پذیری الزام‌آور

در حالی‌که اسرائیل و حماس نخستین گام‌ها در مسیر آتش‌بس را برمی‌دارند، امید بسیاری وجود دارد که تنش‌ها در غزه پایان یابد. با این‌ حال، همان‌طور که نمونه‌های تاریخی در بالا نشان می‌دهد، چنین نتیجه‌ای خودبه‌خود رخ نخواهد داد. مانند توافق‌های مرحله‌ای پیشین، «توافق غزه» برای موفقیت مستمر به چند عامل قاطع نیاز خواهد داشت. نخستین متغیر، حمایت پایدار بین‌المللی و منطقه‌ای است. این امر صرفاً به معنای حضور ایالات متحده هنگام امضا و در فاز آغازین نیست، بلکه به معنای تعهد روشن واشنگتن در هفته‌های آینده است که این روند را پیگیری کرده، مشوق‌ها را فراهم آورد و هنگامی‌ که یکی از طرف‌ها پایبند نباشد، مجازات‌هایی اعمال کند.

همزمان تعریف سازوکارهای نظارتی مؤثر نیز حیاتی است. این سازوکارها می‌تواند شامل کمیته‌های مشترک، هیأت‌های نظارت بین‌المللی و احتمالا نیروهای حافظ صلح بین‌المللی باشد. طرح ترامپ یک «نیروی بین‌المللی تثبیت‌کننده» را متصور است که با وظایف امنیتی مختلف — از جمله نظارت بر خلع سلاح حماس — عهده‌دار این متغیرها خواهد شد. این نیرو همچنین باید با سازمان‌های بشردوستانه هماهنگ کند تا تامین سریع کمک‌های فوری تضمین شود. بدون تصور چنین فرایندی، توافق ممکن است به‌سرعت فرسوده شود.

علاوه بر این ایالات متحده و شرکای بین‌المللی‌اش باید مشوق‌ها و مجازات‌های مشخصی را به هر مرحله از توافق گره بزنند. این موارد می‌تواند شامل بازسازیِ پساجنگ، کمک اقتصادی، تضمین‌های امنیتی و وعده‌های دیپلماتیکِ بلندمدت به‌عنوان محرک‌های پایبندی باشد. واشنگتن و شرکای بین‌المللی و منطقه‌ای‌اش باید انتظارات محلی را مدیریت کنند.

در نهایت، همان‌طور که توافق‌های گذشته نشان داده‌اند، «انعطاف‌پذیری» کلیدِ کار است. با توجه به ماهیت پیچیده منازعات منطقه‌ای، طرحی بیش‌ از حد سخت‌گیرانه بعید است موفقیتی بلندمدت به بار آورد؛ در حالی‌ که طرحی قابل اصلاح اجازه می‌دهد در مواجهه با بن‌بست‌ها یا شکست‌های اجرایی، مذاکره، میانجی‌گری و تدابیر اصلاحی بیشتری محقق شود. ممکن است هر طرف وسوسه شود که از مذاکرات برای طفره رفتن از مراحل دشوارتر توافق استفاده کند، اما ماهیت انعطاف‌پذیر توافق می‌تواند به میانجی‌های بین‌المللی و منطقه‌ای امکان دهد مشوق‌های جدیدی برای پایبندی ایجاد کنند.

ضامن‌های بین‌المللی و منطقه‌ای توافق غزه باید برای تبدیل آن به «نقشه راهی دقیق» با جدول‌های زمانی قابل اندازه‌گیری، کمیته‌های مشترک نظارت، سازوکارهای گزارش‌دهی تخلفات و نیروهای حافظ صلح بین‌المللی در مسیر اجرای این توافق تلاش کنند. این امر به «مشارکت دیپلماتیک مستمر» واشنگتن؛ نقش‌آفرینی بازیگران منطقه‌ای مانند مصر، قطر و ترکیه و کشورهای اروپایی و آژانس‌های سازمان ملل نیاز خواهد داشت.

از منظری دیگر برای تضمین گذار موفق از مرحله توافق به مرحله بعد، ایالات متحده و شرکایش باید به هر دو طرف — اسرائیل و فلسطینیان — طیف گسترده‌ای از مشوق‌های پایبندی ارائه کنند و برای تخلفات، مجازات‌های قابل‌توجهی تعریف نمایند.

به ادعای فارن افرز درباره حماس، خلع سلاح می‌تواند هم‌زمان با «توان‌بخشی تدریجی بدنه رده‌های میانی و پایینی این جنبش پیش رود و آنان در سطوح میانی اداره غیرنظامی تازه‌ساخت غزه ادغام شوند. با در پیش گرفتن یک توافق مرحله‌ای، دولت ترامپ توانسته دو طرف را به توقف یک منازعه هولناک و نشستن پای میز مذاکره وا دارد. چالش اکنون این است که حامیان بین‌المللی توافق به دنبال آن باشند تا آنچه را برای تداومِ آن لازم است برقرار کنند — صرف‌نظر از مقاومتی که ممکن است هم در اسرائیل و هم در سرزمین‌های فلسطینی با آن مواجه شود. پس از جنگی بی‌رحمانه، هر دو طرف باید دریابند که هزینه شکست بسیار بالاست — و منافع پایبندی، هرچند پرزحمت، آن‌قدر زیاد است — که اجازه فروپاشی توافق داده نشود. اما این کار باید گام‌به‌گام انجام شود.

نظرات
آخرین اخبار
پربازدیدترین اخبار

وب‌گردی