کد مطلب: ۴۸۴۴۶۸

مهم‌ترین عوامل موثر در رضایت شغلی / اساس دوستی‌های خوب در محیط کار

مهم‌ترین عوامل موثر در رضایت شغلی / اساس دوستی‌های خوب در محیط کار

یک کارشناس حوزه‌ دوستی می‌گوید که اساس دوستی‌های خوب، به‌خصوص در محیط کار، یکی یا همه این موارد است: ثبات رویه، ضربه‌پذیری و مثبت بودن.

به گزارش تجارت‌نیوز ، وقتی از دوستانتان سوال می‌کنید که چرا با شما دوستند، جواب‌های جالبی می‌شنوید، مثل: «علتش این است که وجوه اشتراک زیادی داریم» یا «تجربیات و تفکراتمان مشابه است اما برخوردمان با مسائل، فرق دارد. یک جورهایی مکمل هم هستیم». ممکن هم هست جوابشان خیلی ساده‌تر باشد، مثلا بگویند: «دوستی‌ام با او کاملا اتفاقی بود. میز کارمان کنار هم بود اما حالا که ده سال گذشته، می‌بینم که کلی چیز از او یاد گرفتم».

هیچ‌کدام از این جواب‌ها، برای «شاستا نلسون» عجیب نیست. او که کارشناس حوزه‌ دوستی است می‌گوید که اساس دوستی‌های خوب، به‌خصوص در محیط کار ، یکی یا همه این موارد است: ثبات رویه، ضربه‌پذیری و مثبت بودن. او اخیرا مهمان «الیسون بیرد»، دبیر ارشد مجله کسب‌وکار هاروارد بوده و پیرامون مقوله دوستی صحبت کرده. چکیده‌ای از این مصاحبه را با هم می‌خوانیم:

الیسون: خیلی‌ها معتقدند که داشتن دوست صمیمی در محیط کار، اصلا لزومی ندارد. جوابت به اینها چیست؟

نلسون: بگذارید اول از همه به تحقیقات موسسه گالوپ اشاره کنم. طبق مطالعات آنها، بهترین کارکنان، آنهایی هستند که همکاری بیشتری دارند، کمتر غیبت می‌کنند و کلی ویژگی‌های خوب دیگر، همگی آنها گفته‌اند که یک دوست صمیمی در محیط کار دارند.

تحقیقات در این رابطه، یکی دو تا نیست. مثلا یک موسسه، عوامل موثر در رضایت شغلی در ۱۱۰ کشور را بررسی کرده و نتیجه جالب است. دوست‌های صمیمی در محل کار یا همکاران خوب در صدر لیست هستند. پس دوستی در محیط کار مهم است و عجیب است که خیلی‌ها به آن اعتقادی ندارند.

رابطه دوستی در محیط کار، مزایای ملموس و قابل سنجشی دارد، نه؟ هم برای افراد، هم تیم‌ها و هم سازمان.

بله. مثلا وقتی در محل کار، دوست‌های خوبی داری، شادتر و راضی‌تری. سلامت‌تری. رابطه‌ها، حتی اگر مجازی باشند روی این دو تاثیر دارند. به‌خصوص که ما بیشتر زمانمان را در محل کار می‌گذرانیم و این به نفع کارفرما هم هست که تو به‌عنوان یک کارمند در محل کار دوست صمیمی داشته باشی چون روی سود و زیان تاثیر دارد. روی وفاداری تو نسبت به شرکت تاثیر دارد. روی سخت‌کوشی و بهره‌وری در کار، اگر دوستت یک روز از عهده کارها برنیامد، تو دست به‌کار می‌شوی و کمکش می‌کنی. طبق تحقیقات گالوپ، مشارکت تو 7 برابر بیشتر می‌شود.

حالا منظور از دوست چیست؟ کسی که کنار آب‌سردکن با ما شوخی می‌کند یا دوست خیلی صمیمی؟

همه اینها مهمند. ارتباطات، همه‌شان از کف هرم شروع می‌شوند، یعنی با کمترین میزان ثبات، مثبت بودن و ضربه‌پذیری و وقتی این سه مورد را تمرین می‌کنیم، بعضی از رابطه‌ها به سطوح بالاتر هرم می‌روند. ارتقا می‌یابند و حتی به راس آن می‌رسند. همه ما به دوستی‌های سطوح پایین‌تر نیاز داریم و البته خیلی خوب می‌شود اگر یکی دو تا از آن دوستی‌ها، به سطوح بالاتر بروند و دوستی ادامه پیدا کند، حتی اگر از کارمان استعفا دهیم و مهم‌ترین چیز این است که در هر سطحی، انتظارات خودتان را شفاف و صراحتا مطرح کنید.

به هر حال، هر رابطه‌ای، در هر سطحی که باشد، باید برایش زمان و انرژی گذاشت. چطور در میان مشغله‌های کاری، وقت پیدا کنیم؟

سوال خوبی است. همین انگیزه‌ای شد که یک کتاب بنویسم. سال‌هاست که دارم درباره دوستی، تحقیق و تدریس می‌کنم و همه را تشویق به برقراری روابط عمیق می‌‌کنم و آمارها را که نگاه می‌کنی، می‌بینی آمار تنهایی در خیلی از کشورها واقعا بالاست. سبک زندگی امروز ما اصلا جواب نمی‌دهد. حس می‌کنیم آن‌قدرها ارتباطات نداریم. حس حمایت شدن نداریم و به‌نظر من، مشکل ما فقدان نیاز به ارتباطات نیست چون اتفاقا ارتباطاتمان زیاد است.

ما دلمان صمیمیت می‌خواهد؛ حس نزدیک بودن و شناخته شدن. وقتی از آدم‌ها سوال می‌کنیم، اغلب‌شان می‌گویند که ثبات رویه و حفظ استحکام رابطه از دو مورد دیگر سخت‌تر است، به‌خاطر مشغله‌های زندگی. مثلا می‌گویند: «مشغله‌ام آن‌قدر زیاد است که می‌توانم با فلانی فقط دو ماه یکبار دیدار کنم».

به همین خاطر است که محیط کار، بهترین جا برای برقراری دوستی است چون می‌توانی به‌طور منظم، عده‌ای از افراد را ببینی و این ثبات رویه را ممکن می‌کند.

بیا بیشتر درباره پیش‌شرط‌های برقراری رابطه صحبت کنیم. آیا ترتیب خاصی وجود دارد؟ به‌نظر می‌آید که برای برقراری رابطه در محیط کار، حتی به شکل مجازی، ثبات رویه اولین مورد باشد.

بله. من به آدم‌ها یاد می‌دهم که کجا و در چه شرایطی، مثبت بودن، اساس رابطه و کف هرم است. بعضی مواقع، شما باید حس خوبی نسبت به یک نفر و یک رابطه داشته باشی تا بخواهی با او وقت بگذرانی. از آنجا به بعد، تازه به ثبات رویه فکر می‌کنی. اما در محیط کار، ممکن است اصلا حس خوبی نداشته باشیم اما به هر حال مجبوریم هر روز در اداره حاضر شویم و با دیگران ارتباط برقرار کنیم.

پس در اینجا، هدفمان باید این باشد که این حس بد را کمتر کنیم. برای برقراری رابطه سالم، باید به ازای هر یک حس منفی، پنج حس مثبت داشته باشیم. پس هرچه استرسمان بیشتر باشد، هرچه سرمان شلوغ‌تر باشد، هر چه دلخوری‌ها و موارد روی اعصابمان بیشتر باشد، و حس‌های بد دیگر، باید با احساسات مثبت بیشتری در محل کار حضور یابیم.

پس ترتیبش به این شکل است. باید همزمان با تعامل در مراحل اولیه (که همان ثبات رویه است)، کمی همدیگر را بشناسیم که این همان «ضربه‌پذیری» است. بعد باید نسبت به رابطه حس خوب داشته باشیم. هر دو طرف باید احساس همدلی و پذیرش یا لذت داشته باشند. بعد باید به نقطه‌ای برسیم که بخواهیم این تعامل تکرار شود که این همان ثبات رویه است، و بعد بیشتر همدیگر را بشناسیم و این چرخه، ادامه می‌یابد و این روابط، به سطح جدیدی وارد می‌شوند، به راس هرم. وقتی به دوست‌های صمیمی‌ات نگاه می‌کنی، ماجرا اصلا به این شکل نبوده که یک لیست بیست نفره را نگاه کنی و بگویی: «خب! از بین اینها، فلانی از همه بهتر است و با هم صمیمی خواهیم شد.» به‌خصوص در محیط کار. صمیمیت، به‌سادگی یعنی تمرین این سه مورد در مرور زمان و بارها و بارها و به این ترتیب، این آدم‌ها تبدیل می‌شوند به نزدیک‌ترین افراد زندگی‌ات.

منظورت این است که اگر یک جرقه اولیه بین من و همکارم شکل گرفت، باید پی آن را بگیرم و رابطه را آگاهانه بسازم؟

حتما همین‌طور است. باید آگاهانه باشد. ما اغلب اوقات فکر می‌کنیم رابطه دو حالت بیشتر ندارد. یا از اول با طرف، جور می‌شوی یا نمی‌شوی. یا فکر می‌کنیم اگر دوست صمیمی نداریم، پس حتما کسی وجود ندارد که با او صمیمی شویم. اما موضوع اینجاست که باید بگردی و فردی که قرار است دوست صمیمی‌ات شود را پیدا کنی.

مهم نیست که از همه آدم‌های اطرافت خوشت بیاید. مهم این است که آن سه مورد را تمرین کنی تا در نهایت، احساس دیده و شنیده‌شدن کنی (که این همان ضربه‌پذیری است)، و احساس امنیت کنی (ثبات رویه) و رضایت داشته باشی (مثبت بودن).

تمام کارهایی که ما برای یک رابطه انجام می‌دهیم، یک جورهایی در راستای رسیدن به یکی از این سه مورد است. یکی می‌گوید من دنبال آدم‌های شوخ‌طبع هستم. واقعیت این است که او به آدم شوخ نیاز ندارد. او دنبال کسی است که به‌واسطه‌اش، احساس مثبت را تجربه کند.

از توصیه‌هایت برایمان بگو. چطور هر یک از این سه مورد را تقویت کنیم؟

اول برویم سراغ مثبت بودن. دو تا گزینه داری. در این مورد، می‌توانی تلاش کنی تا حس‌های منفی را کاهش دهی. مثلا اگر باید کسی را ببخشی یا حد و مرزها را مشخص کنی یا به کسی نه بگویی. در اینجا، مساله ایجاد حس مثبت نیست بلکه کاهش حس‌های منفی است.

گزینه دوم این است که از خودت بپرسی آیا می‌توانم کاری کنم که حس مثبت و لذت، در یک فرد یا تیم افزایش یابد که نسبت به خودشان و کارشان یا همکارانشان احساس بهتری داشته باشند؟ در محیط کار، یکی از مهم‌ترین کارها برای افزایش مثبت بودن، تشکر و قدردانی و جشن گرفتن است.

ثبات رویه چطور؟ چطور این را تمرین کنم، آن‌هم حالا که دورکاری دارد به یک روال عادی تبدیل می‌شود.

بله. درحال‌حاضر تمرین این مورد کمی سخت‌تر است چون دو عامل تعیین‌کننده ثبات رویه، «نزدیک بودن» و «خودجوش بودن» است. سابقا وقتی در محل کار به‌هم برمی‌خوردیم، این دو عامل کمکمان می‌کردند. آن روزها، دلیل شکل گرفتن دوستی‌ها، وقت خالی کردن برای یکدیگر نبود. گاهی دلیلش این بود که میز کارمان کنار هم بود. به همین سادگی. در جلسات تعامل داشتیم. در راهروها سلام و علیک می‌کردیم و چنین لحظاتی حالا کمتر پیش می‌آید، به‌خصوص اگر دورکاری کنیم.

برای تمرین این مورد باید از خودت بپرسی «آیا از بین آدم‌های اطرافم، کسی هست که واقعا بخواهم با او بیشتر در ارتباط باشم؟» و «اگر هست، چطور می‌توانم برای تعامل بیشتر با او برنامه بریزم؟ و رابطه را حفظ کنم؟» مثلا برنامه هفتگی یا ماهانه (منظم) که مجبور نباشیم هربار برای دیدار بعدی برنامه‌ریزی کنیم.

اگر من مدیر بودم، در جلسات مجازی تلاش می‌کردم آدم‌ها را وارد گروه‌های کوچک کنم یا زمانی را تعیین کنم که اعضا با هم تبادل‌نظر و ایده کنند. جلسه را با یک سوال آغاز می‌کردم. به آنها می‌گفتم که علت تشکیل جلسه، صرفا صحبت درباره خدمات و محصولات نیست، بلکه برقراری ارتباط و ایجاد پیوند و حمایت از یکدیگر است و دستورالعمل را طوری تنظیم می‌کردم که در راستای نتیجه مطلوب باشد.

برویم سراغ سخت‌ترین مورد. ضربه‌پذیری. آزادانه صحبت کردن با یک نفر و تشویق او به اینکه حرفش را بزند. این یکی در محل کار، ترسناک به‌نظر می‌رسد. چطور این را تقویت کنیم که احساس امنیت داشته باشیم؟

خیلی از مدیران می‌گویند «ما در محیط کار به این یک مورد نیاز نداریم.» اما موقع سنجش تیم‌ها این از همه مهم‌تر است. لازمه خیلی از چیزها، همین مورد است. مثلا نوآوری یا سهیم‌سازی کارکنان یا قدردانی از آنها. اگر بخواهیم از شکست‌هایمان درس بگیریم و بازخورد دریافت کنیم، به ضربه‌پذیری نیاز داریم. پس مورد سوم، خیلی مهم و حیاتی است. البته منظورم از ضربه‌پذیری این نیست که دو نفر، سفره دلشان را باز کنند و همه زیر و بم زندگیشان را برای هم فاش کنند. منظور، شناخت یکدیگر به‌صورت تدریجی است، پس این یک ریسک بزرگ نیست. لازم نیست همه زندگی‌ات را فاش کنی. موضوع این است که آن‌طور دیده شوی که هستی. خود واقعی‌ات. از خودت بپرس: «چطور خود واقعی‌ام را به محیط کار بیاورم و از آن به نفع سازمان استفاده کنم؟»

از ریسک‌های رابطه در محیط کار برایمان بگو. مثلا حواس‌پرتی، تفرقه، احساس انزوا و نگرانی در مورد تبعیض. این نگرانی‌ها را چطور رفع کنیم؟

برای نوشتن کتابم یک نظرسنجی انجام دادم و از شرکت‌کننده‌ها خواستم که ترس‌هایشان در محیط کار را لیست کنند و رفتار تبعیض‌آمیز، مورد اول بود. موارد دیگری هم هست. مثلا مدیر با خودش می‌گوید «نکند مجبور شوم دوستم را اخراج کنم؟» یا «نکند دوستم ترفیع بگیرد و سطحش از من بالاتر برود؟» دوستی در محیط کار، قطعا ریسک‌هایی دارد. احساسات قدرتمندی دخیل خواهند بود و مشکلات و موانعی وجود خواهند داشت. اما اینها دلیل نمی‌شود که در محل کارت، دوست نداشته باشی. حتی اگر دوستی در محیط کار را ممنوع کنی، دلیل نمی‌شود که تا ابد با آن مشکلات مواجه نشوی. تو همیشه ممکن است احساسات مختلفی را در محل کار تجربه کنی، مثل حس انزوا. پس مخالفت با دوستی در محیط کار، تو را از ترس‌هایت مصون نمی‌کند. صحبت من این است که اگر تمرین کنیم و آموزش ببینیم، غیبت و خاله‌زنک‌ بازی و تبعیض و سوء تفاهم‌ها کمتر خواهد شد. پس سوال این نیست که آیا در محل کار، دوست داشته باشیم یا نه. سوال این است که چطور، دوستی‌های سالم داشته باشیم که به نفع سازمان و زندگی شخصی‌مان باشد؟

آیا رهبران و مدیران ارشد می‌توانند با کارکنانشان دوست باشند؟

به‌نظرم رهبران سازمانی بیش از هر کسی به دوستی نیاز دارند اما طبق تحقیقات، ۶۹ درصد آنها می‌گویند که حس می‌کنند کسی در محل کار آنها را درک نمی‌کند. احساس تنهایی در راس هرم. همه این ذهنیت را دارند که کسی که آن بالاست، طبیعی است که تنها باشد.

من با این مخالفم. نباید اجازه دهیم کسانی که بزرگ‌ترین، جسورانه‌ترین و شجاعانه‌ترین تصمیمات را برای ما می‌گیرند، دچار ترس و فقدان باشند. به‌نظرم باید بیشتر از آدم‌های دیگر، حواسمان به روابط مدیران باشد و این یک مشکل بزرگ در حوزه رهبری است. البته داشتن دوست صمیمی در بعضی از صنایع و حوزه‌ها ممکن و منطقی نیست. اما همیشه باید به‌دنبال راهی باشیم که مدیران، احساس انزوا نکنند، حالا از طریق جمع کردن مدیران هم‌سطح در کنار هم یا گرد هم آوردن نهادها. باید ابتکار به خرج دهیم و تنهایی مدیران را به حداقل برسانیم.

ممنون که دعوت ما را پذیرفتی.

من از شما ممنونم. باعث افتخارم است.

منبع: دنیای اقتصاد

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.