موضوعات داغ: # پزشکیان # نفتکش # پیش بینی بازارها # آلودگی هوا # استقلال # قیمت سکه # بنزین # بازار سهام
تحلیلی از محمدرضا تاجیک، نظریه‌پرداز و استاد دانشگاه:

بحران حکومت‌پذیری

محمدرضا تاجیک
استاد دانشگاه نوشت: بی‌تردید، در عصر ما، حکومت‌داری یک هنر و یک اثر زیبایی‌شناختی است. این امر، به‌ویژه در مورد حکومت‌های انقلابی صادق است، زیرا جامعه و جهانی که رهبران انقلابی وعده‌اش را می‌دهند صرفاً قرار نیست جامعه و جهان عادلانه‌تری باشد، یا جامعه و جهانی که امنیت اقتصادی بیش‌تری فراهم کند، بلکه هم‌چنین و شاید تا حدی حتا بیش‌تر، مقدر است زیبا باشد.

به گزارش تجارت نیوز، محمدرضا تاجیک، استاد دانشگاه و نظریه‌پرداز سیاسی، در یادداشتی تحلیلی نوشت:

یک

حکومت‌پذیری، به یک میل درونی آدمی به هدایت‌شوندگی و نرمش در برابر حکومت‌شدن اشاره دارد، و در مقابل حکومت‌ناپذیری، به‌عنوان یک ضدمیل بی‌قرار، روحیه‌ی سرکشی، امتناع از حکومت‌پذیری حداقل در قالب عباراتی چون نه این‌گونه، نه به این دلیل، نه به دست آن‌ها، تعریف می‌شود. حکومت‌پذیری، در واقع، یک ظرفیت مرکب است که در سمت ابژه، میل به حکومت‌شدن و در سمت سوژه، استعداد حکومت‌کردن را پیش‌فرض می‌گیرد. از نگاه شماتیک، بحران حکومت‌پذیری می‌تواند دو قطب اصلی حکومت‌شوندگان در پایین و حکومت‌کنندگان در بالا و دو وضعیت اصلی، شورش یا فروپاشی داشته باشد: حکومت‌شوندگان شورشی یا حکومت‌کنندگان ناتوان که البته هر دو حالت ممکن است با یکدیگر ترکیب هم شوند. لنین، این مسئله را این‌گونه تئوریزه می‌کرد که فقط زمانی که «پایینی‌ها دیگر نخواهند و بالایی‌ها دیگر نتوانند به‌رسم گذشته به زندگی ادامه دهند، بحران حکومتی» می‌تواند به بحران انقلابی تبدیل شود. … جامعه‌ی حکومت‌ناپذیر، فی‌نفسه حکومت‌ناپذیر نیست، بلکه به‌گفته‌ی میشل شوالیه «حکومت‌ناپذیر آن‌گونه که اکنون می‌خواهیم حکومت کنیم» مدنظر است.

دو

ناسازه‌ی (پارادوکس) طنزگون قضیه این‌جاست که دقیقاً در هنگام و هنگامه‌ی این نخواستن و آن نتوانستن، اصحاب قدرت برای تداوم بقای خویش به اقداماتی متوسل می‌شوند که نه تنها در نقش علاج و دوا ظاهر نمی‌شوند، بلکه رنج مردم افزون می‌کنند و حاجت آنان را ناروا، و بدین‌ترتیب، خود رهزن راه خویش می‌شوند. از این قبیل اقدامات که در ایرانِ امروز بسیار رایج است، یکی «حرف‌درمانی» است. تجربه‌ی دولت‌های پساانقلاب، به‌وضوح حکایت از آن دارد که هرگاه فاصله بین حجم مطالبات و ظرفیت حکومت افزون می‌شود، و انتظارات به ناامیدی، و ناامیدی به اعتراض منتهی می‌گردد، آپاراتوس (دستگاه) کلامی- زبانی دولت‌ها فعال شده و با جایگزینی سخن به‌جای عمل، تلاش‌کرده از حادشدن خصلت اعتراضات اجتماعی و سیاسی بکاهد و بر تداوم و بقاء خویش بیفزاید. اما همواره در نتیجه‌ی چنین اقدامی، یک چرخه‌ی معیوب ظاهر شده است: دولت‌ها در تلاش برای مقابله با کاهش اقتدار خود از طریق گسترش فعالیتِ کلامی‌‌شان به انتظارات دامن زده‌اند و بر دامنه و عمق نارضامندی و اعتراض مردمان افزوده‌اند. به بیان دیگر، هراندازه فعالیت کلامی دولت‌ها بیش‌تر، انتظارات و مطالبات بیش‌تر، و متعاقباً، احساس محرومیت و ناخشنودی بیش‌تر، و اقتدار دولت کم‌تر.

سه

صورت دیگر این «حرف‌درمانی» را می‌توان «حرف‌ربایی» نامید. حرف‌ربایی، بی‌شباهت به آن‌چه والتر بنیامین در تزهای فلسفه‌ی تاریخ خود «ربایش واژگان توسط فاتحان» می‌نامد، نیست. در این حالت، قدرت تلاش می‌کند زبان حکومت‌ناپذیرها را از آنِ خود گرداند، و با بازآرایی آن در دقایق گفتمان خویش، «رژیم حقیقت» و «نظام دانایی» خود را به‌روز و مردم‌گرا نماید تا شاید از این رهگذر بقا در قدرت خویش را بازتولید و تضمین کند. در چنین تاکتیکی، آن واژگان و معانی و عواطف و احساسات و تمایلات و انگیزه‌ها و انگیخته‌ها و باورها که از حکومت‌ناپذیرها کش رفته شده‌اند، از سویه‌ها و درون‌مایه‌هایی که دلالت بر نوعی مقاومت دارند، استحاله و به ابزارهایی برای بازتولید نظم و نظام مستقر بدل می‌شوند. به بیان دیگر، آن‌چه در این فرایند «حرف‌ربایی» حاصل می‌شود، تنها تکرار و پژواک آن‌چه حکومت‌ناپذیرها می‌خواهند و می‌گویند، نیست، بلکه نوعی تسخیر و تغییر معانی و سویه‌های دلالتی -به‌گونه‌ای که حرف (کلامی و کنشی) مردمان به سازوکار اعمال قدرت و سیاست یاری رساند– نیز، هست. در این حالت، پادگفتمان حکومت‌ناپذیرها محو نمی‌شود، بلکه ربوده می‌شود، زیر لایک‌ها و خوانش‌ها دفن می‌گردد، و از ساحت مقاومت اخراج می‌شود.

چهار

تجربه‌ی تاریخی، هم‌چنین آشکارا حکایت از آن دارد که چون دولت‌ها در این چرخه‌ی معیوب گرفتار می‌آیند و اقتدار و مشروعیت خویش را با بحران مواجه می‌بینند، برای برون‌رفت از آن، روی سوی راه‌کار «شیطان» نیز، می‌آورند. راه‌کار شیطان، یعنی سیاست‌زدایی از جامعه از رهگذر نظامی‌کردن سیاست، یا ترکیبی از «پیراسیاست» و «ابرسیاست» -سیاست‌زدایی از سیاست و تبدیل سیاست به منطق پلیس یا به‌افراط‌کشاندن آن با توسل به شیوه‌های نظامی- را پیشه‌ی خود ساختن. به بیان دیگر، با شنیدن آژیر خطر شورش‌ها و خیزش‌های اجتماعی، اصحاب قدرت به‌جای آن‌که خود را به دکل ببندند، مردمان را به دکل می‌بندند، به‌جای آن‌که با قطع عضوی از قانقاریای سیاسی و اجتماعی پیشگیری کنند، بر ابقاء و تقویت آن اصرار می‌ورزند، به‌جای آن‌که بیماری واگیردار آماس حاد حکومت و یا ام‌اس و اسکلرودرمی سیستماتیک، و اوتیسم و ژیگانتیسم (غول‌پیکری) آن را درمان کنند، در علاج حکومت‌ناپذیری/گریزی مردمان نسخه‌ها می‌پیچند، به‌جای آن‌که درون را بگرند و حال را، برون را می‌نگرند و قال را، و هم‌چون بوش پس از حادثه‌ی یازدهم سپتامیر، و نیز، بوش پس از بحران مالی ۲۰۰۸، در پس و پشت هر بحرانی، دست نامرئی یک تهدید بیرونی علیه شیوه‌ی حکومت‌داری خویش می‌بینند‌.

پنج

بی‌تردید، در عصر ما، حکومت‌داری یک هنر و یک اثر زیبایی‌شناختی است. این امر، به‌ویژه در مورد حکومت‌های انقلابی صادق است، زیرا جامعه و جهانی که رهبران انقلابی وعده‌اش را می‌دهند صرفاً قرار نیست جامعه و جهان عادلانه‌تری باشد، یا جامعه و جهانی که امنیت اقتصادی بیش‌تری فراهم کند، بلکه هم‌چنین و شاید تا حدی حتا بیش‌تر، مقدر است زیبا باشد. حیات بی‌نظم و آشفته‌ی گذشته باید جای‌اش را به حیاتی بدهد که هم‌آهنگ است و سازمانی مبتنی بر یک برنامه‌ی هنری یک‌پارچه دارد. … شکافتن نظم و نظام نازیبای قدیم و درانداختن طرحی زیبا برای استقرار نظم و نظام جدید، مستلزم حکومتی زیبا (یا زیباحکومت‌کردن) است که حکومت‌های انقلابی- ایدئولوژیک خود را نمونه اعلاء و برین آن می‌دانند. اما دقیقاً در همین دقیقه‌ی «خواستِ زیبایی»‌ است که ترمیدور انقلاب‌ها و بحران‌زایی/بحران‌زیی حکومت‌های انقلابی آغاز می‌شود، زیرا در این دقیقه، آن‌چه بر در و دیوار ذهن و باور و نگاه و احساس مردمان به رنگ زیبای آرزو و فانتزی‌ و خیال تصویر شده است، رنگ می‌بازد. زین‌پس، حکومت زیبانمای انقلابی، تبدیل به هنرمندی می‌شود که رسالت خویش را ایجاد کلیتی واحد و هم‌آهنگ و نظم‌بخشیدن به تمامی امور و هدف خود را غلبه بر هر نوع مقاومت و تبدیل آن به چیزی منعطف، تأثیرپذیر و دارای این قابلیت که هر شکل دل‌خواهی را به خود بگیرد، می‌داند. اما با هر قدم که در این مسیر می‌دارد، فاصله‌ای بی‌فرسنگ با زیبایی ایجاد می‌کند، و دیری نمی‌پاید که چنان اسیر عفریته‌ی زشتی‌ها و پلشتی‌ها می‌شود که حزین‌آوای یاران غار نیز، در آسمان هر کوی و برزنی می‌پیچد و چون شهسواران باوفا، بر خاطرات عاشقانه و زیبای خویشتن می‌گریند و در اشتیاق دیدار از اطلال و دمن کوچ می‌کنند و بال می‌گشایند و مرثیه‌خوان دل دیوانه‌ی خویش می‌شوند، و در نوستالژی و ترومای از دست‌دادن یار زیبا، در زاری بر ربع و اطلال و دمن می‌گردند.

نظرات
آخرین اخبار
پربازدیدترین اخبار

وب‌گردی