جامعهی امروز ما، جامعهی پرمشکلی است. با اندکی تأمل بر علل بروز و ظهور این مشکلات، نقش دولتها را بسیار برجسته میبینیم. به بیان دیگر، هرجا مشکلی هست، جای پای دولتی هم هست. لذا، در تحلیل نهایی، دولتها در ایران، همواره خود انکار و عدوی خود بودهاند، و خود، خویش را اخته و فاقد فالوس نمودهاند. از اینرو، شاید بتوان نتیجه گرفت که تنها راه نجات دولت از خویش، از میان برخاستن آن و ایجاد فضایی برای استقرار دولتی متفاوت است.
استاد دانشگاه گفت: شاید یک علت در میان انبوهی، آن باشد که سیاست و تدبیر جامعه، در ایرانِ امروز، چنان در نازایی تبآلود و در شبِ تاریک خود گیر افتاده که گویی خودش را بدون رهسپاربودن بهسوی هیچ هدف و تغییری بازتولید میکند. اهالی تدبیر، بهسادگی زمانهای تاریخی تصمیم و تدبیر خود را از دست داده، و همواره با وضعیتی مواجه میشوند که میتوان آن را وضعیت غیرمولد و هرزرفته، یا زمان تکرار و در تعلیق، نامید.
استاد دانشگاه نوشت: آن شنیدستی که عامیای رویای درآمدن به محفل اصحاب سیاست و قدرت به سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدید و تقلای شدید، به کف آورد زر و سیمی و واسطهای و روانه به عمارت قدرت شد، خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای آن عمارت شد و کرد به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب درون گشت شتابان. آن عمارت بسی مرتفع و عالی و زیبا و نکو بود و مجلل، نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یکمرتبه افتاد دو چشمش به آن گوی قدرت.
یک
آن شنیدستی که عامیای رویای درآمدن به محفل اصحاب سیاست و قدرت به سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدید و تقلای شدید، به کف آورد زر و سیمی و واسطهای و روانه به عمارت قدرت شد، خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای آن عمارت شد و کرد به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب درون گشت شتابان.
آن عمارت بسی مرتفع و عالی و زیبا و نکو بود و مجلل، نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یکمرتبه افتاد دو چشمش به آن گوی قدرت.
دو
عامی در خود فرورفت و با خود بگفتی که کزین پیش بباید که بگردم از این راز خبردار، وگرنه در دهشت این حیرت و حیرانی بمانم و بمیرم.
به صد حیله و ترفند بگشت در جمع، و بچرخید و بمالید و بنالید و درون شد.
بدید همه «بر»هم و «در»هم: هر کس گرگ آندیگر و جنگ همه علیه همه... چنان چون وضع طبیعی هابز... لنگها و شورتها در هوا چرخان... عدهای زیر پاها در فغان... عدهای نیز، افتاده بر زمین چون برگ خزان.
در هراس، به گوشهای خزید، شاید بیابد و بداند راز این دگرگونی حال و رفتار...
ندید اما جز نگاههای خیره... پنداری همه چشم و تماشا و میل بودند و دیگر هیچ.
به آنسو که آنان خیره شده بودند، نگاهی انداخت... چیزی ندید... اما در چشمان تمامسیاه آنان، برق لیبیدویی قدرت (لیبیدوی ابژه یا اشتیاق بیرونی توام با لیبیدوی ایگو یا اشتیاق درونی، به بیان فروید) یا نوعی ژوئیسانس افراطی – لذتی که از محدودۀ متعارف فراتر رفته و بهنوعی مازوخیسم و سادومازوخیسم و سادیسم و ماخولیا و استسقا بدل گردیده است – میدید.
داشت یواشیواش از لذت آنان لذت میبرد که درز گشوده شد و به بیرون پرتاب شد.
سه
بعد از سپریکردن دوران حیرت و حیرانی و تاملات بسیار، راز همبستگی قدرت و شقاق را یافت و بلافاصله دست به قلم برد و نوشت: اکنون یافتم و یافتم که امثال آرنت، درکی از گوهر قدرت نداشتند که بر این نظر شدند که: «قاعدۀ بنیادین در سیاست، کنش جمعی غیرخشونتآمیز است... سیاست باید بر پایۀ گفتوگو، رضایت و قدرتی برخاسته از مشارکت مردمی بنا شود.» دریافتم هر کس میگوید سیاستورزی یک پدیدۀ گروهی، و برآمده از «واقعیتِ بسیاری و رنگارنگی انسانی است، سخت در اشتباه است. سیاست، نام شیوۀ ویژهای از باهمبودگی انسانهای گونهگون نیست، بلکه اسم رمز غیرسازی و حذف و طرد است. سیاست، کنشِ اینسو کشان سوی خویشان، وانسو کشان سوی خوشان (خودیهای رضامند) است، و سویی را جانب ناخویشان و ناخوشان راهی نیست. سیاست یعنی:
همه با یکی.
همه لطف و عنایت، اما به هرکس میخواهی و میشناسی.
طریق و طریقت قدرت و منفعت، بریدن دست غیر از خوان نعمت.
به «غیر» راهبستن، به اوج آریو برزن نشستن.
دو دست بر گوی قدرت کشیدن، به تخت و تاج شهنشاهان رسیدن.
زمین آلودن ز استبداد و از کین، به خشم، دوستی و مهر از شهر راندن.
وفاق را گفتن، نوشتن، به صد حیلت بر صور شقاق دمیدن.
برای جرعهای قدرت وطن را تن دریدن، به خوی ددان و دیو ز مام امید بریدن.
پسندیدن بر خود آنچه را بر دیگران نپسندیدن.
و در یک کلمه، سیاست به گفتۀ سعدی یعنی «آن نخواهد کاین بود بر پشت خاک/تا ملک بُکشد پدر را ز اشتراک».
چهار
چون از نوشتن لختی فارغ شد، به اندیشه گشت و از خویش پرسید: آیا هراس آن بزرگ که چون گوشی مییابد در تکرارِ تکرار است که «مرا از از اتحاد بیگانگان هراسی نیست، لیک از فصل و فاصلۀ خودیها در هراسم»، اساسا موضوعیتی دارد؟ آیا سیاست را اگر نان و آبی باشد، برای بسیاری از اهالی قدرت، در قعر چاه شقاق و فراق نیست؟ آیا سیاست و قدرت در ایران امروز را، جز آن راهی که سوی دریای هول هایل و خشم طوفانهای ستیزش و ستیهندگی است، راهی هست؟ و آیا تمنا و خواستِ وفاق، امری خیالین نیست؟
استاد دانشگاه نوشت: ایران امروز، از یک منظر، در دوران احتضار سیاستهای ایدئولوژیک و استعلایی بهسر میبرد. در این شرایط، دیگر نمیتوان چراغ مردۀ ایننوع سیاست را از نو برافروخت.
استاد دانشگاه نوشت: آیا کسی را آن فضیلت سیاسی یا حکمت عملی (ویرتو) و یا آن هنر و دانش بداههسرایی هست تا در این شرایط سخت، آن تصمیم بگیرد تا تقدیر ایران به تدبیر لبخند بزند؟
استاد دانشگاه نوشت: در میان اهل تصمیم و تدبیر ما، بسیارند مایکهایی که همواره پایشان روی مین ذهنی خودشان است، و از اینرو، از حرکت ایستادهاند و بر این گمان شدهاند که چنانچه قدم از روی مین بردارند، کارشان تمام است.
یک استاد دانشگاه نوشت: بعضی تصمیمها و تدبیرهای آشفته و بیسرانجام بهویژه در عرصۀ سیاست خارجی، آشکارا حکایت از این واقعیت دارد که آنان واقعا نمیدانند که «دیگری بزرگ از آنها واقعا چه میخواهد»، و نیز نمیدانند که خود از دیگری بزرگ چه میخواهند. از اینرو، هر گاه به طریقی میشوند.
استاد دانشگاه نوشت: جهانِ عصر ما، جهانی کافکایی است. در این جهان، هر روز انسانهای بسیاری کشته میشوند، بیآنکه جرمی مرتکب شده باشند. قربانیان در هر سرزمین، با احکامی فراسرزمینی قربانی میگردنند، بیآنکه علت بدانند. هر دم و بازدم و کنش و واکنش اهالی قدرت و قانون، به خلافی اخلاقی-قانونی آغشته است، بیآنکه شرمی باشد.
اگر جاذبهای در فضای جریاناتی مانند جبهه پایداری در کشور ما وجود داشته باشد، این جاذبه از نوع و جنس جاذبیتی است که داعش داشت. همانگونه که داعش و داعشیزم به دلیل مواضع رادیکال خود در عرصههای مختلف و قرائت و خوانش افراطی از اصول دینی، از آیات و روایات، در میان برخی از جوانان، نه فقط در سطح یک کشور بلکه در سطح جهانی طرفدارانی داشتند، این جریان نیز جاذبهاش در همین فضا قرار دارد؛ نه به گونهای که بتواند به مقبولیت عمومی گسترده دست یابد.
استاد دانشگاه نوشت: سیاست مستلزم مختلکردن و برهمزدن نظم پلیس است که در این نبرد اصل راهبرش برابریست. از این منظر، تنها جوامع و مردمی که در قامت «قدرتِ یکی دیگر (One more)، قدرت هرکس (the power of anyone) ظاهر میشوند، قادرند از استحاله توسط چنین توزیع امر محسوسی تن بزنند.