موضوعات داغ: # قیمت دلار # ارز # بارش برف # آینده ارز # قیمت سکه # قیمت طلا # آینده طلا # ونزوئلا
«تجارت نیوز» گزارش می‌دهد:

روایت استفان والت از هزینه‌های سنگین پوست اندازی نظم جهانی

آیا امنیت جمعی از مفهوم تهی شده است؟
روایت استفان والت از هزینه‌های سنگین پوست اندازی نظم جهانی
هیچ تلاشی برای دستیابی به توافقی جهت کنترل تسلیحات بدون مشارکت پکن، مسکو و واشنگتن نتیجه بخش نخواهد بود و تا زمانی که چین نیز در کنار آمریکا و روسیه قرار نگیرد، برای کنترل و محدود کردن زرادخانه‌ها گامی جدی برداشته نمی‌شود.

به گزارش تجارت نیوز، استفان والت، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه هاروارد با انتشار یادداشتی در فارین پالسی نوشت: با توجه به نظم جهانی شکننده حاکم، غیرممکن است از خود نپرسیم که آیا مفهوم «امنیت جمعی» از بین رفته یا خیر. پاسخ به این پرسش منوط به تفسیر و تبیین ما از این اصطلاح است. اگر امنیت جمعی به معنای سیستمی باشد که در قالبش قدرت‌های بزرگ جهان از زور برای تغییر وضع موجود خودداری کرده و برای متوقف کردن هر کشوری که این تعهد را نقض می‌کند، متحد شده و توافق می‌کنند، پس امنیت جمعی نمرده: به بیانی دیگر هرگز زنده نبوده است.

دو روایت از «امنیت جمعی»

این استاد روابط بین‌الملل در ادامه یادداشت خود آورد: نسخه سنتی امنیت جمعی – که به بهترین شکل توسط اتحادیه ملل، نهادی که پس از جنگ جهانی اول تاسیس شد، برجسته شده – نسخه‌ای است که به دنبال فراتر رفتن از سیاست قدرت است و با متعهد کردن کشورها به حل مسالمت‌آمیز اختلافات و تکیه بر اصل همکاری تلاش دارد کشورهای ناقض هنجارهای بین‌المللی را متوقف کند.

متاسفانه در این برداشت، فرض بر آن است که شناسایی متجاوزان همواره ممکن است و سایر کشورها نیز درباره شیوه مجازات آن‌ها به اجماع می‌رسند. افزون بر این، چنین نگاهی بر این باور استوار است که همه قدرت‌های بزرگ، صرف‌نظر از تهدید شدن منافعشان، خود را متعهد به اقدام جمعی برای مهار متجاوزی قدرتمند می‌دانند؛ اقدامی که ذاتا پرهزینه و پرخطر است. اما در عمل، اغلب برخی ترجیح می‌دهند کنار بایستند و مسئولیت مواجهه با بحران را بر دوش دیگران بگذارند. در نتیجه، این روایت از امنیت جمعی بر سطحی از اعتماد و ایثار تکیه دارد که در عرصه سیاست جهانی یا به‌ندرت یافت می‌شود یا اساسا غیرقابل تصور است.

اما روایت دیگری نیز از امنیت جمعی وجود دارد، روایتی که در قالب آن توافق‌ها یا اتحادهای نظامی با هدف کاهش احتمال جنگ یا شکست تهدید مشترک تعریف می‌شوند. تاریخ نمونه‌های زیادی از این دست توافق‌ها و اتحادها ترسیم کرده است. متاسفانه، حتی اشکال معتدل‌تر برای تحقق امنیت جمعی نیز چندان موثر نیستند و همین مقوله موجب شده تا آینده بیش از گذشته خطرناک به نظر برسد.

با این حال، ترتیبات لازم برای تحقق امنیتی جمعی که به شکلی نسبتا واقع‌بینانه در گذشته وجود داشته، امروزه شایسته بررسی عمیق‌تری است؛ حتی اگر هدف صرفا درک این واقعیت است که همین ترتیبات در آستانه نابودی قرار دارند.

واقعیتی که مغفول مانده است

یکی از شکل‌های محدود امنیت جمعی، «رژیم امنیتی» است که در آن بازیگران رقیب توافق می‌کنند رقابت میان خود را در چارچوب‌ها و شیوه‌های مشخصی مهار کنند. توافقات مرتبط با کنترل تسلیحات مانند معاهدات SALT و START نمونه‌های خوبی است و برخی از این اقدامات به کاهش خطر جنگ کمک کردند. اما این توافقات مانع از ساخت هزاران سلاح هسته‌ای توسط ابرقدرت‌ها یا صرف میلیاردها دلار برای کشنده‌تر کردن زرادخانه‌ها نشد.

همچنین چنین توافق‌هایی به رقابت تلخ بین اتحاد جماهیر شوروی و غرب پایان ندادند. امروزه چشم‌انداز توافقات مرتبط با کنترل تسلیحات از این نوع روشن نیست، شاید تا حدودی به این دلیل که تعداد کشورهایی که باید در آن شرکت کنند افزایش یافته است. جهان اکنون چندقطبی است، هرچند نه به مانند دوران جنگ سرد. این وضعیت به این معنا است که باید برای عملی کردن کنترل تسلیحات در بین قدرت‌های بزرگ، جایگاه چین در نظم حاکم به خوبی تعریف شود.

هیچ تلاشی برای دستیابی به توافقی جهت کنترل تسلیحات بدون مشارکت پکن، مسکو و واشنگتن نتیجه‌بخش نخواهد بود و تا زمانی که چین نیز در کنار آمریکا و روسیه قرار نگیرد، برای کنترل و محدود کردن زرادخانه‌ها گامی جدی برداشته نمی‌شود. در عوض، این بازیگر (چین) و برخی کشورهای دیگر در مسیر به روز کردن و گسترش دامنه زرادخانه‌های هسته‌ای‌شان قرار خواهند گرفت

روسیه و ایالات متحده در پاسخ به این موضوع، نیروهای خود را مدرن می‌کنند. چندین کشور دیگر نیز در حال بررسی دستیابی به توان هسته‌ای هستند.

همزمان تلاش‌ها برای ایجاد حفاظ در اطراف هوش مصنوعی یا سلاح‌های سایبری به جایی نرسیده، گزاره‌ای که با توجه به دشواری در رسیدن به توافق و اجماع نظر چندان هم دور از ذهن نبوده و نیست.

دومین شکل محدود امنیت جمعی، حفظ صلح است. هنگامی که دو یا چند بازیگر متخاصم برای برقراری صلح تصمیم می‌گیرند، صلح‌بانان بی‌طرف برای نظارت بر توافق و اطمینان‌بخشی از فرایند موجود به هر طرف اعزام می‌شوند. اما توجه داشته باشید که این طرح فقط در صورتی موثر است که گروه‌هایی که قبلا در جنگ بوده‌اند، واقعا بخواهند جنگ را متوقف کنند و بر اجرای آن تصمیم پایبند باشند، زیرا صلح‌بانان معمولا برای متوقف کردن دولت یا جنگ‌سالاری که تصمیم می‌گیرد دوباره سلاح به دست گیرد، توان چندانی ندارد. حفظ صلح ابزاری مفید است، اما به خودی خود نمی‌تواند از جنگ جلوگیری کند.

پشت پرده شکل‌گیری اتحادهای نظامی

آخرین و موثرترین شکل امنیت جمعی – که به طور دقیق‌تر به عنوان «دفاع جمعی» توصیف می‌شود – تعریف اتحاد نظامی است. کشورهایی که با یک تهدید مشترک روبه‌رو هستند، می‌توانند با تکیه بر توافق‌ها جهت کمک به دفاع از یکدیگر و هماهنگی آمادگی‌های نظامی برای جلوگیری از حمله دولت تهدیدکننده یا شکست دادنش در صورت حمله، خود را ایمن‌تر کنند. اتحادها به احتمال زیاد زمانی شکل می‌گیرند که یک دولت قدرتمند و مسلح در کمین باشد و به نظر برسد که مایل به استفاده از زور برای تغییر وضع موجود است.

در این شرایط، تهدید متجاوز بالقوه برای دیگران روشن خواهد بود و می‌تواند دلیلی برای اتحاد نظامی باشد. این منطق توضیح می‌دهد که چرا ناتو در سال ۱۹۴۹ تشکیل شد؛ چرا ایالات متحده در طول جنگ سرد با ژاپن، کره جنوبی و دیگر کشورهای آسیایی متحد شد و چرا یک ائتلاف بزرگ برای بیرون راندن عراق از کویت در جنگ اول خلیج فارس گرد هم آمد.

اجماع شکننده!

گرایش کشورها به اتحاد نیروها علیه تهدیدات خارجی را می‌توان در نحوه‌ حمایت ایالات متحده و بخش عمده‌ای از اروپا از اوکراین پس از حمله روسیه در فوریه ۲۰۲۲ مشاهده کرد. اما همین گزاره توضیح می‌دهد که چرا چین و کره شمالی با طولانی شدن جنگ، حمایت قابل توجهی از روسیه کرده‌اند. همزمان جنگ در اوکراین به ما یادآوری می‌کند که ترتیبات دفاع جمعی همیشه از جنگ جلوگیری نمی‌کند، زیرا بازدارندگی گاهی اوقات شکست خواهد خورد. ترتیبات دفاع جمعی در طول جنگ سرد بسیار خوب عمل کرد، زیرا برای هر دو بازیگر درگیر روشن بود که استفاده از زور در اروپا منجر به جنگی گسترده و مخرب بین دو اتحاد قدرتمند خواهد شد.

با توجه به این چشم‌انداز فاجعه‌بار، هر دو کشور عاقلانه تصمیم گرفتند که نجنگند. متاسفانه، امروزه نمی‌توانیم روی پیش‌بینی‌پذیری و ثبات مشابه حساب کنیم، زیرا اجماع اندکی در مورد اینکه کدام کشورها بزرگترین تهدیدها را ایجاد می‌کنند یا چگونه می‌توان به بهترین شکل به آن‌ها پاسخ داد، وجود دارد. برای مثال، در اروپا، برخی کشورها روسیه را به عنوان یک متجاوز بی‌رحم قلمداد می‌کنند که به دنبال بازسازی امپراتوری سابق خود و تسلط بر قاره اروپا است، در حالی که برخی دیگر به این دیدگاه اعتنا نمی‌کنند.

اکثر کشورهای جنوب جهان نیز از روسیه نمی‌ترسند و به تجارت با مسکو ادامه می‌دهند آن هم در شرایطی که ظاهرا موضع دولت ترامپ در مورد روسیه هفته به هفته تغییر می‌کند. همچنین یادآوری می‌کنم که اگرچه ناتو هنوز اصرار دارد که اوکراین روزی به آن بپیوندد، اما هیچ‌یک از اعضای ناتو حاضر به اعزام سربازان خود برای جنگیدن و مردن برای اوکراین نیستند.

چالش واگرایی

علاوه بر این، سیاست‌گذاران آمریکایی متقاعد شده‌اند که اروپا باید مسئول امنیت خود باشد تا واشنگتن بتواند بر مهار قدرت چین در آسیا متمرکز شود. اروپایی‌ها گاهی اوقات از ایفای نقش استراتژیک در منطقه هند و اقیانوس آرام صحبت می‌کنند، اما هیچ کشور اروپایی توانایی نظامی لازم برای ایجاد تغییر در این جغرافیا را ندارد. این به‌آن معناست که منافع استراتژیک ایالات متحده و اروپا درگیر واگرایی است، متغیری که ناگزیر ناتو را تضعیف می‌کند، حتی اگر این اتحاد رسما دست نخورده باقی بماند.

با این حال، قدرت و جاه‌طلبی‌های رو به افزایش چین برای همسایگان آسیایی برای ایالات متحده آشکار است. با این وجود، تلاش‌ها برای تشکیل یک ائتلاف متعادل‌کننده به دلیل سیاست‌های نامنظم ایالات متحده در قبال منطقه؛ تمایل به دوستی با چین به واسطه اهمیت آن برای بسیاری از اقتصادهای آسیایی؛ رقابت بین قدرت‌های مختلف آسیایی؛ و تمایل هر کشور برای وادار کردن دیگری به مجازات سنگین چین در حالی که خود در حاشیه نشسته، با مانع مواجه شده است.

نتیجه این فرایند، افزایش تردیدها و اشتباهات محاسباتی است. این احتمال وجود دارد که در صورت حمله چین، کشورهایی مانند استرالیا، ژاپن و ایالات متحده، برای حمایت از تایوان برخیزند؛ اما در عین حال نمی‌توان منتفی دانست که برخی از آن‌ها، یا حتی همگی، ترجیح دهند کنار بمانند. به طور خلاصه، اگرچه یک ائتلاف متعادل‌کننده در آسیا با هدف چین تعریف شده اما ممکن است انسجام و اعتبار کافی برای جلوگیری از تلاش چین برای تبدیل شدن به هژمونی منطقه‌ای را نداشته باشد.

در نهایت، اگرچه کشورها در گام اول و در پاسخ به تهدیدات خارجی متحد خواهند شد، اما این ترتیبات زمانی قوی‌تر می‌شوند که کشورها ارزش‌های مشابهی و به ویژه ارزش‌های اصلی دموکراسی لیبرال را به اشتراک بگذارند. متاسفانه، ارزش‌های مشترکی که زمانی غرب را متحد می‌کرد، در حال از بین رفتن هستند.

در پایان جنگ سرد، بسیاری از مردم باور داشتند که لیبرال دموکراسی چیزی است که آینده را در بر می‌گیرد. در عوض، شاهد عقب‌نشینی تقریبا دو دهه‌ای از این فرضیه هستیم، زیرا دولت‌های تحت رهبری مردان قدرتمند در مکان‌هایی مانند مصر، مجارستان، هند، روسیه و ترکیه شاید حتی در ایالات متحده ظهور کرده‌اند. بریتانیا از اتحادیه اروپا خارج شده است. مجارستان و اسلواکی با بسیاری از اصول این نهاد مخالف‌اند. همزمان استراتژی امنیت ملی کاخ سفید که اخیرا منتشر شده نیز به وضوح نشان می‌دهد که دولت ترامپ به طور فعال با اصول لیبرال اتحادیه اروپا و بسیاری از دولت‌های اروپایی خصومت دارد. علاوه بر این، اروپا و ایالات متحده به طور فزاینده‌ای در مورد اقدامات خود در خاورمیانه درگیر اختلاف نظر هستند.

ایالات متحده بیش از 22 میلیارد دلار کمک نظامی اضافی در اختیار اسرائیل قرار داده است، در حالی که این بازیگر درگیر نسل‌کشی در غزه بود. در این میان تعداد فزاینده‌ای از کشورهای اروپایی، از جمله بریتانیا و نروژ، رسما کشور فلسطین را به رسمیت شناخته و متعهد شده‌اند که مقامات اسرائیلی را به خاطر جنایات جنگی پاسخگو کنند. تعهد مشترک به حقوق بشر یا عدالت بین‌المللی در این واکنش‌ها دقیقا کجا قرار گرفته است؟

همچنین آشکار است که بریتانیا، که مدت‌ها نزدیک‌ترین متحد و شریک اطلاعاتی آمریکا بوده، اخیرا بخش‌هایی از فرایند اشتراک‌گذاری اطلاعات با ایالات متحده را به حالت تعلیق درآورده زیرا لندن نمی‌خواست در حملات غیرقانونی و مرگبار دولت ترامپ به قایق‌های کوچک در کارائیب دخیل باشد. شاید این مسئله، موضوع کوچکی باشد، اما نشانه‌ی دیگری از نبود توافق است.

بازگشت قانون جنگل؟

استفان والت در انتهای یادداشت خود این سوال را پرسید: از این تحلیل بدبینانه چه نتیجه‌ای حاصل می‌شود؟ اجازه دهید سه پیشنهاد ارائه دهم.

اول، امیدهای خود را برای آینده در نسخه جاه‌طلبانه‌تر امنیت جمعی قرار ندهید: این رویکرد هرگز در گذشته موثر نبوده و در آینده نیز موثر نخواهد بود.

دوم، ما همچنان در جهانی زندگی می‌کنیم که در آن کشورهای مستقل باید برای بقا و شکوفایی به منابع خود متکی باشند، البته این گزاره به این معنی نیست که آن‌ها نمی‌توانند با داشتن شرکای قابل اعتماد، امنیت خود را بهبود بخشند. وظیفه دیپلماسی این است که این خطرات را روشن کرده و اجماع گسترده‌ای در مورد چگونگی واکنش به آن‌ها ایجاد کند. متاسفانه، این نوع دیپلماسی در حال حاضر کمیاب است.

سوم، تقویت قابلیت‌های خود و تشکیل اتحادهای قوی، مانع تلاش‌های جدی برای حل مناقشات موجود، کاهش تنش‌ها با رقبا یا به حداقل رساندن خطرات خاص نمی‌شود، وظایفی که به بهترین وجه با تعامل منظم و شفاف مقامات باتجربه و آگاه با دشمنان، به جای معاملات پشت پرده توسط آماتورها، محقق می‌شوند.

اما اشتباه نکنید: حتی رویکردهای واقع‌بینانه‌تر به امنیت جمعی، خطر جنگ یا لزوم آمادگی کشورها برای این احتمال را از بین نمی‌برد. امنیت جمعی ممکن است از بین نرفته باشد، اما مطمئناً در وضعیت خوبی نیست.

نظرات
آخرین اخبار
پربازدیدترین اخبار

وب‌گردی