موضوعات داغ: # پیش بینی بازارها # قیمت سکه # قیمت طلا # بازار سرمایه # قیمت دلار # قیمت مصالح # قیمت مصالح ساختمانی # پیش بینی قیمت سکه

عبده‌تبریزی: بازار سرمایه قربانی نگاه سنتی و مداخله دولت است

توصیه‌هایی به سهام‌داران بورس
دکتر حسین عبده تبریزی، اقتصاددان و پیشکسوت بازار سرمایه مهم‌ترین موانع توسعه‌ای بازار سرمایه را نگاه سنتی، بی‌ثباتی اقتصادی، بی‌اعتمادی عمومی و نبود شفافیت عنوان کرد و تأکید کرد که بدون تغییر گفتمان مدیریتی و خروج دولت از مداخلات غیرمنطقی، نباید انتظار داشت بازار سرمایه نقش جدی در توسعه اقتصادی ایفا کند.

به گزارش تجارت نیوز، روزنامه ایران در گفت‌وگو با دکتر حسین عبده تبریزی، اقتصاددان و پیشکسوت بازار سرمایه، مهم‌ترین موانع نقش‌آفرینی صحیح بازار سرمایه را ارزیابی کرده است.

این گفت وگو را می خوانید:

*در ایران، بازار سرمایه همچنان در حاشیه قرار دارد و کمتر نقش توسعه‌ای ایفا می‌کند. ریشه این تفاوت را در چه می‌دانید؟

باید خیلی جدی به این فکر کنیم که بازار سرمایه در آینده ایران چه جایگاهی می‌تواند داشته باشد. البته شیلر به‌درستی می‌گوید دنیا خیلی وقت است که از مدل رشد صنعتی عبور کرده و بخش مالی، مخصوصاً بازارهای سرمایه، موتور نوآوری و رشد رشده‌اند. ولی ما هنوز در ایران درگیر یک نگاه سنتی به بازار سرمایه‌ هستیم.

حالا چرا این سؤال الان مهم‌تر هم شده؟ چون همه می‌دانیم که کشور نیاز به اصلاحات اقتصادی اساسی دارد، آن هم نه در جزئیات، بلکه در خود منطق تصمیم‌گیری‌ها. یعنی باید گفتمان اداره اقتصاد تغییر کند. حالا اگه این تغییرات واقعاً اتفاق بیفتد و راهبردهای اقتصادی کشور عوض شود، یکی از جاهایی که می‌تواند به‌سرعت اوج بگیرد، همین بازار است. بازار سرمایه می‌تواند یکی از اصلی‌ترین پیشران‌های توسعه، شفافیت و تأمین مالی مولد شود. پس نه‌تنها این سؤال از مد نیفتاده، بلکه در همین شرایط، دارد به یکی از اصلی‌ترین پرسش‌های ما تبدیل می‌شود.

*چرا بازار سرمایه در ایران نتوانسته جایگاه واقعی خود را به‌عنوان موتور توسعه اقتصادی پیدا کند؟

بازار سرمایه در ایران هنوز آن نقشی را که باید در اقتصاد بازی کند، بازی نمی‌کند، و دلایلش هم چند مسأله ساده اما عمیق است. اول از همه اینکه ساختار اقتصاد ما از اول بر پایه دولت و بانک چیده شده. یعنی شرکت‌ها وقتی دنبال پول می‌گردند، در همه دوره‌ها معمولاً سمت تشکیلات دولتی مثل صندوق توسعه و بانک و تسهیلات می‌روند. چون آنجا دسترسی راحت‌تر است و روابط، بیشتر از ضوابط کار می‌کند. در این فضا، بازار سرمایه برای خیلی از بنگاه‌های کوچک‌تر هنوز یک چیز تزئینی هست.

از آن طرف، ثبات در اقتصاد ما یک کالای نایاب است. هر روز یک تصمیم جدید گرفته می‌شود؛ نرخ ارز بالا پایین می‌شود، قیمت انرژی عوض می‌شود، مقررات صادرات واردات تغییر می‌کند. در چنین شرایطی چه کسی جرأت می‌کند در بازار سرمایه (و بویژه بازار سهام) سرمایه‌گذاری درازمدت بکند؟ بازار سرمایه وقتی معنا پیدا می‌کند که بشود به فردا و پس‌فردا اعتماد داشت، ولی در ایران حتی معلوم نیست ساعت دیگر چه سیاستی می‌خواهد اجرا بشود؛ بویژه در سه‌چهار سال اخیر.

یک نکته دیگر هم هست و آن اینکه مردم فکر می‌کنند دولت‌ها به نفع خودشان از بورس استفاده می‌کنند. یعنی هروقت کم آوردند یا خواستند فضای جامعه را کنترل کنند، یک موجی در بورس راه انداختند، مردم را کشیدند وسط، بعد که هدفشان تأمین شد، رها کردند و بازار ریزش کرده است. نتیجه‌اش چه شد؟ بی‌اعتمادی مردم. وقتی کسی یک بار در بورس ضرر کند، دیگر سخت می‌شود او را برگرداند. البته این نگاه ناشی از بی‌اعتمادی عمومی بنگاه‌ها به دولت‌ها است.

مسأله آخر هم به ذهنیت برمی‌گردد. هنوز خیلی از مسئولین ما فکر می‌کنند بورس فقط یک جاست برای خرید و فروش سهام. نمی‌دانند که این بازار اگه درست استفاده شود، می‌تواند ابزار شفافیت باشد، تأمین مالی پروژه‌ها را انجام دهد، و حتی باعث بهبود حکمرانی شرکتی شود. ولی تا این نگاه عوض نشود، بازار سرمایه در حاشیه می‌ماند و هیچ‌وقت نمی‌تواند به موتور توسعه تبدیل شود.

*آیا می‌توان گفت که نبود شفافیت و همچنین بی‌ثباتی در شاخص‌های کلان اقتصادی مانند نرخ ارز، نرخ بهره، و سیاست‌های تجاری، یکی از دلایل اصلی ضعف بازار سرمایه در ایران است؟ این شرایط چه تأثیری بر رفتار سرمایه‌گذاران و عمق بازار می‌گذارد؟

بله، صد درصد. بازار سرمایه اصولاً با نااطمینانی و بی‌ثباتی سازگار نیست. این بازار مثل یک درخت ظریف است، باید در خاک قابل پیش‌بینی کاشته شود، نور و آبش هم مرتب و منظم باشد تا رشد کند. ولی ما چه داریم؟ هر روز یک تصمیم جدید، یک بخشنامه جدید، یک شوک تازه. نرخ ارز یک روز بالا می‌رود، سود بانکی با دستور بالا و پایین می‌شود، بدون اینکه کسی بداند پشتش چه منطقی است. قیمت حامل‌های انرژی، تعرفه‌های گمرکی، سیاست‌های صادرات و واردات، همه‌ا‌ش در نوسان است.

در چنین فضایی، سرمایه‌گذار عملاً فلج می‌شود. نمی‌تواند برنامه‌ریزی کند، چون نمی‌داند یک پروژه که امروز می‌صرفد، ممکن است سه ماه دیگر زیان‌ده شود. این طوری دیگر کسی حاضر نیست پولش را بیاورد در بازار سرمایه، چون آینده را تار می‌بیند. سرمایه‌گذار دنبال یک حداقلی از ثبات است؛ دنبال این است که بفهمد چه می‌تواند انتظار داشته باشد. ما حتی این حداقل را هم نمی‌دهیم.

وقتی این بی‌ثباتی با نبود شفافیت ترکیب شود، دیگر کار تمام است. شما از یک طرف نمی‌دانی مقررات فردا چیست، از طرف دیگر هم اطلاعات مالی شرکت‌ها کامل و دقیق نیست، نظارت هم یا نیست یا منفعل عمل می‌کند. نتیجه چه می‌شود؟ یک بازار سطحی، پر از هیجان، بدون عمق و بدون سرمایه‌گذار بلندمدت. بازاری که با یک خبر بالا می‌رود، با یک شایعه می‌ریزد. این دیگر بازار سرمایه نیست، این بیشتر شبیه یک زمین بازی بی‌قانون است. خب در چنین زمینی، توسعه درنمی‌آید. در چنین زمینی دستکاری بازار محتمل‌تر است. معدود آدم‌هایی را هم داریم که با گردن‌کلفتی سعی می‌کنند از آب گل‌آلود، ماهی بگیرند.

*آیا دولت‌ها در ایران تا کنون به شکل ابزاری با بازار سرمایه برخورد کرده‌اند؟ به بیان دیگر، آیا بورس صرفاً برای اهدافی چون تأمین کسری بودجه یا فروش دارایی‌های دولتی به کار گرفته شده است؟

این نگاه بین مردم و فعالان بازار سرمایه وجود دارد و دلیلش هم رفتارهایی است که در بعضی مقاطع از دولت‌ها دیدیم. معروف‌ترین نمونه‌اش سال ۱۳۹۹ بود. آن سال دولت آمد با فضاسازی، شاخص بورس را خیلی بالا برد، مردم را تشویق کرد بیایند در بازار و بعد بخشی از دارایی‌های خودش مثل صندوق‌های قابل معامله را به قیمت بالا فروخت. بعدش هم که بازار ریخت و مردم ماندند با ضرر و حس فریب‌خوردگی.

اما من فکر نمی‌کنم این کارها به شکل سیستماتیک و از روی یک برنامه‌ریزی دقیق انجام شده باشد. کاش اصلاً یک برنامه‌ای پشتش بود! بیشتر دولت‌های ما معمولاً آنقدر با برنامه نیستند که بخواهند یک مسیر حساب‌شده را بروند و مثلاً تصمیم بگیرند بازار سرمایه را برای تأمین مالی هدفمند مهندسی کنند. بیشتر شبیه آن است که یک فرصتی دیده شده و به شکل فوری و کوتاه‌مدت از آن استفاده شده است. حالا بعضی وقت‌ها هم در تنگنای مالی گیر افتادند و گفتند بگذار از بورس یک پولی دربیاوریم.

اتفاقی که افتاده این است که دولت در ادوار مختلف هر وقت لازم داشته، آمده صندوق‌های خودش را فروخته، بعضی وقت‌ها هم سهام شرکت‌های بزرگ دولتی را، آن هم بی‌توجه به اینکه آیا بازار ظرفیتش را دارد یا نه. از نگاه مردم و سرمایه‌گذار، این برداشت شکل گرفته که دولت‌ها دنبال منافع خودشان هستند و از بازار فقط استفاده می‌کنند، نه حمایت و خب این باعث شده اعتماد عمومی به بازار ضربه بخورد.

پس بله، این تصور که دولت‌ها از بازار سوءاستفاده کرده‌اند وجود دارد و بی‌دلیل هم نیست. ولی من فکر نمی‌کنم این کارها از روی یک نقشه از پیش طراحی‌شده بوده باشد. بیشتر ناشی از بی‌برنامگی و فشار بوده است. متأسفانه دولت‌های ما معمولاً آنقدر گرفتار مسائل روزمره هستند که کمتر پیش می‌آید بتوانند یک استراتژی مشخص برای بازار سرمایه طراحی و اجرا کنند.

*در حال حاضر، چه موانع نهادی یا فرهنگی بر سر راه تقویت بازار سرمایه به‌عنوان یکی از ابزارهای اصلی توسعه اقتصادی در ایران وجود دارد؟ چرا این بازار هنوز نتوانسته جایگاه راهبردی خود را در ساختار تصمیم‌گیری و نظام اقتصادی کشور پیدا کند؟

مهم‌ترین مسأله این است که در ذهن خیلی از تصمیم‌گیرها، هنوز بازار سرمایه به‌عنوان یک نهاد توسعه‌ای و جدی جا نیفتاده. یعنی هنوز بعضی‌ها فکر می‌کنند بورس فقط جایی است برای خرید و فروش سهام، یک جور بازار دلالی، یا بدتر از آن، یک قمارخانه رسمی. نگاهشان به بورس، کوتاه‌مدت است و بیشتر مثل یک ابزار جانبی به آن نگاه می‌کنند، نه یه رکن اصلی حکمرانی اقتصادی.

در حالی که در بیشتر دنیا، بازار سرمایه یک بخش جدانشدنی از ساختار اقتصاد مدرن است. به وسیله آن پروژه‌های بزرگ تأمین مالی می‌شوند، بازنشستگی مردم اداره می‌شود، ریسک‌ها مدیریت می‌شوند و شفافیت اقتصادی ایجاد می‌شود. خیلی از سیاست‌گذاران اقتصادی در کشورهای پیشرفته بدون هماهنگی با نهادهای بازار سرمایه اصلاً سیاستی را اجرا نمی‌کنند. ولی اینجا ما هنوز در مرحله‌ای هستیم که برای بعضی‌ها، اسم بازار سرمایه مساوی شده با سفته‌بازی یا نوسان‌گیری.

از طرف دیگر، مردم هم به‌طور کلی با بورس و مفاهیم مالی غریبه هستند. سواد مالی در جامعه هنوز پایین است. خیلی‌ها فکر می‌کنند بازار سرمایه جایی است که در آن یک‌شبه پولدار می‌شوند، یا برعکس، جایی است که دولت برایشان دام پهن کرده. این نگاه وقتی با رفتارهای متناقض مسئولان و نبود آموزش مالی کافی ترکیب می‌شود، نتیجه‌اش بی‌اعتمادی و حضور غیرپایدار در بازار است.

تا وقتی این دو مانع یعنی نبود درک نهادی در سطح تصمیم‌سازی و ضعف فرهنگ عمومی نسبت به بورس برطرف نشوند، نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم بازار سرمایه نقش جدی در توسعه کشور بازی کند. بورس فقط با عرضه اولیه و شاخص بالا رفتن قوی نمی‌شود؛ باید جایگاهش در ساختار اقتصاد کشور روشن و تثبیت شود.

*با توجه به تمام چالش‌هایی که اشاره شد، آیا هنوز می‌توان به ایفای نقش جدی بازار سرمایه در مسیر توسعه اقتصادی کشور امیدوار بود؟ در چه شرایطی این نقش فعال و مؤثر می‌شود؟

این سؤال در واقع مربوط به یک وضعیت عادی اقتصاد است. یعنی در شرایطی که سیستم مدیریتی کشور باثبات باشد، سیاست‌گذاری قابل ‌پیش‌بینی باشد و سیستم بانکی و مالی با یک منطق روشن اداره شود. ولی ما الان در آن وضعیت نیستیم. الان نه فقط سیاست اقتصادی که کل گفتمان مدیریتی نیاز به تغییر دارد. سیستم مدیریتی باید از نو تعریف شود و بازار سرمایه هم باید ذیل آن تعریف جدید و شفاف بازسازی شود. بازار سرمایه اگر بخواهد نقش جدی در توسعه بازی کند، باید اولاً از بند مداخلات بی‌حساب و بی‌منطق دولت‌ها و قدرت‌های فرادولت آزاد شود؛ دوماً باید در ذهن تصمیم‌گیرها و مردم از نو تعریف شود. بورس جایی برای سرمایه‌گذاری است، برای تأمین مالی پروژه‌های ملی، زیرساختی، علمی و تولیدی؛ نه میدان بازی یک عده آدم سودجو که می‌خواهند با خبرسازی و موج‌سواری مردم را بچاپند و اقتصاد را خراب‌تر کنند. تا وقتی این فضا پاک‌سازی نشود، نمی‌توان انتظار داشت بازار سرمایه موتور توسعه باشد. ولی اگر آن تغییر گفتمانی اتفاق بیفتد،آنوقت می‌شود به بازار سرمایه به‌عنوان یکی از کلیدی‌ترین ابزارهای تأمین مالی توسعه کشور امیدوار بود.

منبع: روزنامه ایران

نظرات
آخرین اخبار
پربازدیدترین اخبار

وب‌گردی