موضوعات داغ: # پیش بینی بازارها # قیمت دلار # قیمت سکه # پزشکیان # قیمت طلا # پیش بینی قیمت دلار # پیش بینی بورس # دولت چهاردهم
«تجارت نیوز» گزارش می‌دهد:

پاشنه آشیل «شی» در میانه رقابت عصرآمریکایی و عصر چینی

پاشنه آشیل «شی» در میانه رقابت عصرآمریکایی و عصر چینی
در سال ۲۰۲۴، تجارت بین کشورهای عضو آسه‌آن و چین به ۹۸۲ میلیارد دلار رسید؛ این رقم برای آسه‌آن و ایالات متحده کمی کمتر از ۴۷۷ میلیارد دلار بود. اما اگر تجارت آسه‌آن با متحدان ایالات متحده - اتحادیه اروپا (۲۷۹.۹ میلیارد دلار)، ژاپن (۲۳۹.۵ میلیارد دلار)، کره جنوبی (۱۹۶.۹ میلیارد دلار)، استرالیا (۱۹۲.۹ میلیارد دلار) و دیگران - را در نظر بگیرید، تجارت آسه‌آن با غرب به طور کلی از ۱.۴ تریلیون دلار فراتر رفته است.

به گزارش تجارت نیوز، چین به دلیل وسعت سرزمینی، وزن اقتصادی و نقش حیاتی‌اش در اقتصاد جهانی، همیشه از نفوذ قابل توجهی در آسیا، به ویژه آسیای جنوب شرقی، برخوردار بوده و خواهد بود. اما به همین دلایل، این بازیگر همیشه زمینه‌ساز نگرانی آسیا و بازیگران جهانی شده است. رویکرد دنگ شیائوپینگ در پنهان کردن قدرت چین و انتظار برای زمان، نشان از آگاهی او از این پارادوکس داشت. اما در پایان دوران هو جینتائو، خرد دنگ رنگ باخت، شاید به این دلیل که پکن پیامدهای بحران مالی جهانی 2008 را بیش از حد ارزیابی کرد و به‌آن اهمیت جهانی داد و آن را در قالب پیشگویی مارکس درباره زوال و فروپاشی نهایی غرب، به ویژه ایالات متحده، تبیین کرد.

ریشه‌های تاریخی افول غرب و ظهور شرق

ژوئیه ۲۰۱۰، در نشست انجمن کشورهای جنوب شرقی آسیا (آسه‌آن) در هانوی، یانگ جیه‌چی، وزیر امور خارجه وقت چین، با لحنی آمرانه اعلام کرد: «چین کشوری بزرگ است و سایر کشورها کوچک هستند و این یک واقعیت است.» گزارش شده که یانگ هنگام صدور این هشدار، به وزیر امور خارجه سنگاپور نگاه می‌کرده، زیرا سنگاپور خواسته‌های چین در دریای جنوبی را نادیده گرفت.

سپتامبر ۲۰۰۵، ژنگ بیجیان، روشنفکر بانفوذ و مشاور ارشد دولت چین، مقاله‌ای با عنوان «ظهور مسالمت‌آمیز چین در جایگاه قدرت بزرگ» در مجله فارن افرز منتشر کرد. این موضوع به مضمون غالب گفتمان سیاست خارجی چین تبدیل شد، هرچند «ظهور» بعدها بیش از حد تحریک‌آمیز تلقی و با «توسعه» جایگزین شد. چین دریافت که اختلاف با ایالات متحده و متحدانش می‌تواند رشد چین را از مسیر خود خارج کند.

اما پس از به قدرت رسیدن شی جین‌پینگ در سال ۲۰۱۲، «توسعه مسالمت‌آمیز» از واژگان سیاست خارجی چین محو شد. در عوض، شعار «شرق در حال ظهور و غرب در حال افول» به لحن غالب تبدیل شد. چین نه تنها در دریای چین جنوبی، بلکه علیه هنگ‌کنگ، در دریای چین شرقی، اطراف تایوان و استرالیا و در هیمالیا از رویکردی تهاجمی‌تری پیروی کرد. این امر سطح اضطراب را در سراسر آسیا افزایش داده است.

در طول سه دهه گذشته، نسبت به حضور نظامی ایالات متحده در جنوب شرقی آسیا در پاسخ به نگرانی‌ها در مورد چین تغییر نگرشی حاصل شده است. مشارکت‌های دیپلماتیک مانند پیمان «کواد» (بین استرالیا، هند، ژاپن و ایالات متحده)، توافق‌نامه‌های امنیتی مانند «آکوس» (پیمان استرالیا-بریتانیا-ایالات متحده)، افزایش هزینه‌های دفاعی ژاپن و موضع خارجی فعال‌تر و کنار گذاشتن تفاسیر ناب از عدم تعهد هند، همگی پاسخ‌هایی به رویکرد چین هستند. اما آنچه که بی‌سر‌و‌صدا در جنوب شرقی آسیا رخ داده نیز حائز اهمیت است.

سنگاپور هرگز از ابراز دیدگاه خود مبنی بر غیرقابل جایگزین بودن نقش ایالات متحده در حفظ تعادل منطقه‌ خجالت‌زده نیست. اندونزی و مالزی به شکلی هیستریک واکنش نشان دادند، گویی سنگاپور با شیطان تبانی کرده تا فرزندان خود را به بردگی بفروشد. نزدیکترین همسایگان سنگاپور فشار زیادی بر سنگاپور وارد کردند تا این تفاهم‌نامه را لغو کنند. البته، سنگاپور زیر بار نرفت. اگرچه نگرش‌ها نسبت به چین و ایالات متحده از کشوری به کشور دیگر متفاوت و در هر صورت پیچیده است، اما افزایش نگرانی‌ها در مورد چین اکنون باعث شده تا استقرار حضور نظامی ایالات متحده در جنوب شرقی آسیا توسط سنگاپور، حتی برخی از همسایگان این کشور به یک امر خیر عمومی تبدیل شود.

رویارویی قرن آمریکایی و قرن آسیایی

در شرایط کنونی چندین عضو آسه‌آن بی‌سروصدا در حال گسترش روابط دفاعی از طریق مشارکت در رزمایش‌های نظامی با ایالات متحده و متحدانش، پهلوگیری کشتی‌های نیروی دریایی ایالات متحده در بنادر، توافق‌نامه‌های اشتراک پایگاه و تهیه تجهیزات نظامی ایالات متحده هستند.

از همین رو اگر یک کشور آسیایی، به ویژه یک کشور آسیای جنوب شرقی، با چین هم صدا شود برای ایالات متحده به نگرانی بالقوه تبدیل خواهد شد. چین نیز نگرشی مشابه دارد که با اصرار بر حل مشکلات آسیا توسط آسیایی‌ها و جایگزینی کلیشه‌ بیش از حد استفاده شده‌ قرن آمریکایی با قرن آسیایی نشان داده می‌شود.

آسیا یکی از متنوع‌ترین قاره‌ها است که شامل ۴۸ کشور با جمعیتی بالغ بر ۴.۶ میلیارد نفر است که تقریبا به ۲۳۰۰ زبان صحبت می‌کنند، از جمله بیش از هزار زبان فقط در آسیای جنوب شرقی. تقلیل این پیچیدگی به نوعی آزمون ژئوپلیتیکی که عمیق‌ترین ترس‌ها یا امیدهای شما را فاش می‌کند – یا یک برگه خالی که روی آن مفاهیم انتزاعی جهانی را با عبارات ساده‌انگارانه طرح می‌کنید – از نظر تحلیلی نادرست است. متاسفانه، این بسیار رایج است، اما می‌تواند تله باشد.

موسسه مطالعات جنوب شرقی آسیا (ISEAS) در سنگاپور، از سال ۲۰۱۹ هر ساله نظرسنجی‌هایی را براساس گفته‌های کارشناسان و افکار عمومی منطقه انجام داده و تصویری بسیار پیچیده‌تر و دقیق‌تر را ترسیم می‌کند. این نظرسنجی‌ها همواره نشان داده‌اند که اگرچه چین به طور گسترده به عنوان کشوری تاثیرگذار شناخته می‌شود، اما به شدت غیر‌قابل اعتماد است. از همین رو نظرسنجی ISEAS در سال ۲۰۲۳ نشان داد که ۵۰.۴ درصد از نخبگان سیاسی با تقویت گروه چهارگانه برای جنوب شرقی آسیا موافق بودند.

در سال ۲۰۲۴، ۴۰.۹ درصد اعتقاد داشتند که همکاری با گروه چهارگانه به نفع منطقه خواهد بود. تنها اقلیت‌ها فکر می‌کردند که گروه چهارگانه چین را تحریک می‌کند (۷.۴ درصد) یا آسه‌آن را مجبور به انتخاب یکی از طرفین خواهد کرد (۷.۹ درصد). با این حال، این نگرش مثبت نسبت به گروه چهارگانه به معنای اعتماد به ایالات متحده نیست. تنها حدود ۳۵ درصد در سال ۲۰۲۴، ایالات متحده را شریک امنیتی قابل اعتماد می‌دانستند، در حالی که این رقم در سال ۲۰۲۳ کمی بیشتر از ۴۷ درصد بود. این عبارت غالبا خارجی ها را گیج می‌کند، به خصوص وقتی که آسیایی‌های جنوب شرقی می‌گویند «ما نمی‌خواهیم بین ایالات متحده و چین یکی را انتخاب کنیم». این عبارت به معنای بی‌طرفی نیست، زیرا بی‌طرفی وضعیتی است که باید توسط طرف‌های دیگر پذیرفته و مورد احترام قرار گیرد. منظوراین مثال آن است که مردمان آسیا قصد دارند حاکمیت خود را براساس منافع ملی‌شان تعریف کنند.

متغیری که در دیپلماسی جنوب شرق آسیا از قلم افتاد

در حوزه دفاع و امنیت، سنگاپور مدت‌ها پیش به وضوح ایالات متحده را انتخاب کرد. اما در برخی از مسائل سیاسی نگرشش به چین یا روسیه نزدیک‌تر است، گزاره‌ای که ایالات متحده و سایر شرکای غربی را نگران می‌کند.

برای اکثر آسیا، مقابله با رقابت قدرت‌های بزرگ یک وضعیت عادی است و همانطور که معمولا در نظریه روابط بین‌الملل غرب ارائه شده، ایجاد تعادل و همراهی، استراتژی‌های جایگزین نیستند. اکثر آسیایی‌ها هیچ تناقضی در مقابله همزمان با رقابت، ایجاد تعادل و همراهی در حوزه‌های مختلف در مقابل قدرت‌های خارجی مختلف نمی‌بینند. از همین رو کشورهای آسیایی همیشه تلاش دارند تا این بازی را خوب انجام دهند، اما در اصل این کاری است که معمولا سعی در انجام آن دارند. دیپلماسی آسیای جنوب شرقی، تقریبا همیشه چندجانبه یا همه‌جانبه بوده است.

در پس دیپلماسی همه‌جانبه، قدرتمندترین نیرو در آسیا قرار دارد: ملی‌گرایی. ملی‌گرایی بر استعمار غلبه کرد؛ اغلب طرح‌های اتحاد جماهیر شوروی، چین، ایالات متحده و اروپا را خنثی ساخت. ملی‌گرایی بر یک واقعیت مهم اما کمتر تحلیل‌شده در روابط بین‌الملل تاکید می‌کند: حتی کوچکترین دولت در وخیم‌ترین شرایط، همیشه دارای عاملیت است. این یک شرط ذاتی در حوزه روابط بین‌الملل است و اگر چنین نبود، سنگاپور به عنوان یک دولت مستقل و حاکم وجود نداشت و بسیاری از کشورهای دیگر نیز وجود نداشتند.

بررسی اشتباهات غم‌انگیز لائوس و کامبوج آموزنده است. هر دو کشور ابتدا نوعی بی‌طرفی منفعلانه را در مواجهه با آثار جنگ ویتنام اتخاذ کردند؛ اما وقتی این روش جواب نداد، به ویتنام جنوبی پیوستند و سرنوشت خود را به دست یک حامی خارجی، یعنی ایالات متحده، سپردند. امروزه، به نظر می‌رسد این دو کشور در آستانه تکرار اشتباه خود در ارتباط با چین به عنوان حامی جدید هستند. هرچند ناظران شک دارند که کشور آسیایی دوباره اختیار عمل را به طور کامل به یک قدرت خارجی واگذار کند. به همین دلیل است که صحبت از «باختن» یا «بردن» یک کشور یا منطقه توسط واشنگتن یا پکن، بی‌معنی و تحقیرآمیز است. کشورهایی که آسیا را تشکیل می‌دهند، هرگز در وهله اول متعلق به کسی نبوده‌اند که «ببازد» یا «ببرد».

یک نسخه از این نگرش بر این فرضیه استوار است که چون چین اغلب بزرگترین شریک تجاری است حرف اول را می‌زند. این یک نگرش توهین‌آمیز و قوم‌گرایانه و یک ساده‌سازی فاحش از نحوه تصمیم‌گیری دولت‌ها و تعریف منافع آن‌ها است. هر محاسبه استراتژیک را نمی‌توان به تجارت یا اقتصاد تقلیل داد.

اشتباه محاسباتی چین

در سال ۲۰۲۴، تجارت بین کشورهای عضو آسه‌آن و چین به ۹۸۲ میلیارد دلار رسید؛ این رقم برای آسه‌آن و ایالات متحده کمی کمتر از ۴۷۷ میلیارد دلار بود. اما اگر تجارت آسه‌آن با متحدان ایالات متحده – اتحادیه اروپا (۲۷۹.۹ میلیارد دلار)، ژاپن (۲۳۹.۵ میلیارد دلار)، کره جنوبی (۱۹۶.۹ میلیارد دلار)، استرالیا (۱۹۲.۹ میلیارد دلار) و دیگران – را در نظر بگیرید، تجارت آسه‌آن با غرب به طور کلی از ۱.۴ تریلیون دلار فراتر رفته است. جهت‌گیری اقتصادی کلی آسیای جنوب شرقی به سمت چین متمایل نیست.

با این حال این واقعیت که الگوهای تجارت در دوره دوم دولت ترامپ چگونه تغییر خواهد کرد، هنوز مشخص نیست. آنچه از قبل قابل فهم است این است که پکن بیش از حد به وزن اقتصادی خود به عنوان یک ابزار دیپلماتیک متکی است.

حال پرسش این است: کدام کشورها در قوس وسیع شمال‌شرقی آسیا تا جنوب‌شرقی آسیا و سپس جنوب آسیا، به چین اعتماد دارند یا با فروتنی در برابر آن تسلیم خواهند شد؟ در جنوب‌شرقی آسیا، اندونزی کشوری به‌شدت ملی‌گرا است که علی‌رغم تلاش‌های اتحاد جماهیر شوروی، چینِ مائوئیست، ایالات متحده در دوران جنگ سرد و نیز اروپا برای تصرف آن، همواره مسیر خود را دنبال کرده است. ویتنام نیز کشوری به‌شدت ملی‌گرا است. برای هر قدرت خارجی، تصرف آسیای جنوب‌شرقی بدون آنکه ابتدا این دو کشور را تحت سلطهٔ خود درآورد، امری ناممکن است.

هند کشوری است که از قدمت و جمعیتی مشابه چین برخوردار است و هرگز جایگاه فرعی در برابر این بازیگر را نخواهد پذیرفت. حتی کشورهایی که به‌شدت به چین وابسته‌اند، مانند پاکستان، لائوس و کامبوج، نیز نگرش‌های منفی در سطح جامعه نسبت به پکن دارند؛ نگرش‌هایی که اغلب با دیدگاه دولت‌هایشان متفاوت است.

ساز ناکوک اژدهای زرد

چین از شهرت بد خود آگاه است. بی دلیل نیست در ژوئن ۲۰۲۱، در مواجهه با انتقادات فزاینده بین‌المللی از «دیپلماسی گرگ جنگجو»، شی به مقامات ارشد گفت که ارائه تصویری از «چین معتبر، دوست‌داشتنی و محترم» مهم است.

از آن زمان، لحن‌های تند «دیپلماسی گرگ جنگجو» تعدیل شده، اما ماهیتش خیر. رفتار چین در دریاهای شرق و جنوب چین، نسبت به تایوان و هیمالیا تغییر نکرده و به نظر می‌رسد پکن به تبلیغات خود در مورد افول غرب اعتقاد دارد. برخی از روشنفکران شجاع چینی در مورد خطرات دست کم گرفتن ایالات متحده یا تصور اینکه در حال افول مطلق است، هشدار داده‌اند.

حال سوال این است چرا چین نمی‌خواهد رفتارش را تغییر دهد؟ اساسی‌ترین دلیلش شاید این است که یکی از جنبه‌های حیاتی رویای چین، بازپس‌گیری سرزمین‌هایی است که این کشور در زمان ضعف از دست داده و احیای جایگاه واقعی یا خیالی که قبل از ورود غرب به آسیا از آن برخوردار بود. با این حال، واقعیت ناخوشایند این است که گسترده‌ترین خسارات ارضی چین به امپراتوری روسیه و کشورهای جانشین آن وارد شده است.

با این حال ادعاهای پکن بر جزایر کوچک، جزایر مرجانی، صخره‌های مرجانی و آب‌های کم‌عمق در دریاهای شرق و جنوب چین – و تایوان – در همین راستا قابل تبیین است. از منظری دیگر شی جین‌پینگ چندین بار گفته که رویای چین تا زمانی که تایوان دوباره با چین متحد نشود، محقق نخواهد شد. حس عمیق قربانی بودن که در روایت مشروعیت‌بخش حزب کمونیست چین و رویای چینی به عنوان نتیجه اجتناب‌ناپذیر یک فرآیند قلمداد می شود، عنصر قوی است که سازش دیپلماتیک را برای پکن دشوار می‌کند.

سه چالش اقتصادی مرتبط با هم که چین با آن مواجه است، آشنا هستند و بسیار مورد بحث قرار گرفته‌اند: بخش املاک و مستغلات ناپایدار که یک چهارم یا بیشتر از تولید ناخالص داخلی را تشکیل می‌دهد؛ بدهی رو‌به‌رشد دولت محلی با فشارهای ناشی از آن بر بانکداری و عدم اعتمادی که اثربخشی اقدامات پکن برای افزایش مصرف داخلی را محدود کرده است. اما چیزی که شاید به اندازه کافی مورد تاکید قرار نگرفته این است که این مسائل نشانه‌های یک چالش سیاسی بسیار اساسی‌تر هستند.

ساختار سیاسی چین به وضوح همچنان ساختار یک دولت لنینیستی به رهبری حزب کمونیست چین است. ارزش اصلی یک حزب پیشتاز به سبک لنینیستی، کنترل سیاسی بر تمام جنبه‌های دولت، اقتصاد و جامعه است. شی یک لنینیست واقعی است، زیرا پاسخ تقریبا پاولوفی او به هر مشکلی، «حزب بیشتر» و کنترل بیشتر است.

از همین رو چین باید برای به دست آوردن منابع لازم جهت مقابله با انتظارات فزاینده مردم، رشد کند، اما حفظ رشد مستلزم تعادل جدیدی بین کنترل سیاسی و کارایی اقتصادی است. ایجاد این تعادل جدید مستلزم آن است که حزب کمونیست چین ریسک سیاسی بیشتری را بپذیرد، کاهش این ریسک‌ها مستلزم رشد است و غیره. مگر اینکه حزب، شجاعت سیاسی برای شکستن این چرخه را پیدا کند، اقتصاد چین به طور غیربهینه عمل خواهد کرد و ازهمین رو این بازیگر به جهات مخالف کشیده خواهد شد.

بنابراین جای تعجب نیست که چین با بحران اعتماد داخلی و خارجی روبرو است. خود شی علت اصلی آن است. نخبگان فکری، حزبی و تجاری در مورد مسیری که شی چین را به پیش می‌برد، مطمئن نیستند، در حالی که رقابت با ایالات متحده، عدم قطعیت‌های ژئوپلیتیکی را برای سرمایه‌گذاران چینی و خارجی برجسته‌تر خواهد کرد.

پاشته آشیل «شی»

تا اواسط قرن، چه شی هنوز در قدرت باشد و یا نه، عوامل جمعیتی بلندمدت نیز رشد را کند خواهند کرد. سازمان ملل متحد پیش‌بینی کرده که تا آغاز قرن بیست و دوم، جمعیت چین می‌تواند حدود نیمی از جمعیت امروز باشد. هیچ کشور بزرگی در تاریخ تاکنون چنین کاهش شدید جمعیتی را تجربه نکرده و هیچ کشوری نتوانسته کاهش جمعیت ناشی از کاهش نرخ زاد و ولد را معکوس کند. فناوری، در بهترین حالت، تنها یک راه حل جزئی برای کاهش جمعیت است. راه حل‌های واقعی، مهاجرت و کارگران موقت خارجی هستند. هیچ یک از این دو در مقیاس مورد نیاز برای چین در دسترس نیست. در این میان آنچه مسلم است این است که معضلات پیش روی چین واقعی هستند و هیچ راه‌حل آسانی ندارند. شی با تاکید بر کنترل حزب کمونیست چین، دشواری یافتن تعادل جدید برای رشد را تشدید کرده است. سیستم چین می‌تواند به نقطه عطفی برسد که در آن تغییر را بدون خطر پذیرش رویدادهای شدید به سبک قوی سیاه به تاخیر انداخت.

اما هیچ رهبری اراده یا شجاعت سیاسی لازم برای پذیرفتن خطرات لازم برای خروج از دور باطل چین مانند دنگ ۴۰ سال پیش را پیدا نکرده است. شی ممکن است در جمع‌آوری قدرت نابغه باشد، اما سابقه حکومتداری او را در بهترین حالت می‌توان مختلط توصیف کرد. بعید است که او چنین رهبری باشد.

نظرات
آخرین اخبار
پربازدیدترین اخبار

وب‌گردی