موضوعات داغ: # برف # تعطیلی ادارات # تعطیلی مدارس # سرما # پیش بینی بازارها
درباره یکی از مهم‌ترین فیلم‌های سینمای اجتماعی ایران:

«پیر پسر»، سینمایی که تا مغز استخوان می‌سوزاند

131976 472 1

«پیرپسر» در تاریکی‌هایش خفقان‌آور است، اما در عین حال، تصویری بی‌رحمانه از انسان و روابط انسانی ارائه می‌دهد. عشق و نفرت، زخم و التیام، درهم تنیده‌اند.

به گزارش تجارت نیوز، پیرپسر، فیلمی نیست که تماشاگرش را بعد از پایان رها کند. زخم می‌زند. رد تازیانه‌اش تا مد‌ت‌ها در ذهن مخاطب می‌سوزد و بستری پدید می‌آورد برای غلیان احساس‌ها. درد، از کاراکتری به دیگری سرایت کرده و فضای سالن را پر می‌کند. نفس تماشاگر در سینما حبس می‌شود. میخکوب بر صندلی می‌ماند؛ سه ساعت و ده دقیقه تمام. زخمی که فیلم بر جانش گذاشته، به این زودی‌ها التیام نخواهد یافت.

اکتای براهنی، با وسواس جهان فیلمش را بنا می‌کند. او وام‌دار ادبیات است از «برادران کارامازوف» تا «رستم و سهراب». هر تصویر، باری از معنا دارد و هر سکوت، طوفانی را در پس خود پنهان می‌کند. عشق و خشم در هم تنیده می‌شوند. مرز میان خیر و شر، سایه‌ای مبهم است که رنگ می‌بازد. در پیچ و خم مسیر، کارگردان دست تماشاگر را گرفته و او را به درون تاریکی روح شخصیت‌ها می‌کشاند. جایی که هر انتخاب، بهایی دارد و هر سکوت فریادی فروخورده می‌شود.

از شاهکار بازیگری فیلم،‌ نمی‌توان گذشت. پدر، هیولایی است در قالب انسان. حسن پور شیرازی، بهترین بدمن سینمای ایران را ارائه می‌کند. هنر بازیگری او در قله‌‌ای می‌ایستد که هیچ‌ جایزه‌ای، قدرت بیان ارزشش را ندارد. او با ظرافتش در اجرای نقش بی‌شک که در تاریخ سینما ماندگار خواهد ماند. کنار هنر بی‌بدیل او نمی‌توان از کنار حامد بهداد ساده رد شد. بازی‌اش در این فیلم متفاوت از همه نقش‌های پیشینش است. تسلیم و طغیانی هم زمان را پیش می‌کشد و زیر لایه‌ای از شرم، روح عاصی‌اش به ادامه دادن وادارش می‌کند.

لیلا حاتمی، چهره‌ای عصیان‌گر و چموش دارد و در عین حال دلبر و شیرین. حضورش ویرانگر است. نابود می‌کند و نابود می‌شود. از کنار محمد ولی‌زادگان نمی‌توان گذشت. درد و بیخیالی توامانش و خشمی که در لحظه به لحظه فیلم بیشتر می‌شود واقعی است و قیامی که برای تغییر سرنوشت محتوم خود می‌کند،‌ دل مخاطب را می‌لرزاند. تغییرات تدریجی‌اش در طول فیلم، گواه قدرت بازیگری اوست.

«پیرپسر» در تاریکی‌هایش خفقان‌آور است، اما در عین حال، تصویری بی‌رحمانه از انسان و روابط انسانی ارائه می‌دهد. عشق و نفرت، زخم و التیام، درهم تنیده‌اند. همه اجزا در خدمت قصه‌اند. از موسیقی گرفته که مخاطب را در دل تعلیق هل می‌دهد تا صحنه‌ای که پر از جزئیاتی است که همگی در خدمت قصه‌اند. دوربین فیلمبرداری، همچون باقی اجزا چموش و سرکش است. شیطنت می‌کند و ظرافت عشق و احساسات انسانی کاراکترها از زیر دستش در نمی‌رود.

هیچ‌چیز قطعی نیست. کارگردان عصیانگرانه نقاب از چهره درد برمیدارد و کاراکترها عریان و بی دفاع باضغف خود چشم در چشم می‌شوند و مخاطب را به دنبال خود می‌کشانند. وقتی پرده می‌افتد، فیلم نه تمام که تازه آغاز می‌شود، در ذهن، در قلب، در زخم‌هایی که حالا دیگر جزئی از وجود تماشاگری شده‌اند که می‌داند امکانی برای تماشای دوباره این شاهکار سینمایی ندارد.

نظرات