کد مطلب: ۱۵۱۱۹۳

مکتب‌های اقتصادی و بحث‌های ابدی

مکتب‌های اقتصادی و بحث‌های ابدی

دنیا هر روز با مسائل جدید اقتصادی روبرو می‌شود. قیمت‌ها بالا می‌رود، بیکاری زیاد می‌شود، تولید به مشکل می‌خورد و مردم تقریبا همیشه احساس می‌کنند که وضعیت اقتصادی زندگی‌شان خوب نیست. قرار است اقتصاددان‌ها زندگی ما را بهتر کنند. اما این اتفاق نمی‌افتد. چرا؟ آیا اقتصاددان‌ها تنبل‌تر از مهندسین، فیزیک‌دان‌ها و ریاضی‌دان‌ها هستند؟ چرا صنعت

دنیا هر روز با مسائل جدید اقتصادی روبرو می‌شود. قیمت‌ها بالا می‌رود، بیکاری زیاد می‌شود، تولید به مشکل می‌خورد و مردم تقریبا همیشه احساس می‌کنند که وضعیت اقتصادی زندگی‌شان خوب نیست. قرار است اقتصاددان‌ها زندگی ما را بهتر کنند. اما این اتفاق نمی‌افتد. چرا؟ آیا اقتصاددان‌ها تنبل‌تر از مهندسین، فیزیک‌دان‌ها و ریاضی‌دان‌ها هستند؟ چرا صنعت خودرو هر روز پیشرفت می‌کند و ماشین‌ها بهتر و بهتر می‌شوند، ولی ما هر روز راحت‌تر از قبل نمی‌توانیم ماشین بخریم؟ فقط کافی است به تفاوت یک خودرو از سال 2006 تا 2016 فکر کنید. آیا وضعیت اقتصاد هم به همین نسبت بهتر شده است؟ شاید هم اقتصاد‌دان‌ها هنوز آن‌طور که باید اقتصاد را نمی‌شناسند. به دنبال جواب این سوال سری می‌زنیم به تاریخ مکتب‌های اقتصادی تا ببینیم امروز چقدر در مورد اقتصاد می‌دانیم؟

تولد یک نوزاد

بیشتر علوم سابقه‌ای تاریخی دارند و بشر قرن‌ها است که به آن‌ها فکر می‌کند. مردم برای قرن‌ها سعی می‌کردند از ماهیت ماده باخبر شوند و مس را به طلا تبدیل کنند. ماهیت ستارگان و سیارات نیز برای آن‌ها مبهم بود. در مقابل سابقه پیدایش مکتب‌های اقتصاد به زحمت از سه قرن تجاوز می‌کند.

بر سر راه تکامل مکتب‌های اقتصادی یک مشکل دیگر هم وجود داشت. شیمی‌دان‌ها به آزمایشگاه می‌رفتند، نظریه‌هایشان را می‌سنجیدند، آزمایش را بارها و بارها تکرار می‌کردند و به یک توافق عمومی می‌رسیدند. اما اقتصاد آزمایشگاهی نداشت. تنها آزمایشگاه موجود، دنیای واقعی بود. اگر آزمایشی شکست می‌خورد میلیون‌ها نفر صدمه می‌دیدند. همین موضوع پیشرفت اقتصاد را کند کرد.

اولین ایستگاه: توماس مالتوس

در بررسی مکتب‌های اقتصادی، اسم اولین ایستگاه، ایستگاه توماس مالتوس است. این اقتصاددان انگلیسی از نخستین کسانی بود که به نظریه اقتصادی فکر کرد.

در زمان او اوضاع بهداشت در بریتانیا بهتر شده بود و مردم بیشتر از قبل عمر می‌کردند. بسیاری از مردم فکر می‌کردند این جمعیت بیشتر یعنی نیروی کار بیشتر و ارزان‌تر. یعنی آن‌ها امید داشتند که افزایش جمعیت زمین بتواند در نهایت وضع همه را بهتر کند.

مالتوس معتقد بود جمعیت زمین با سرعت سرسام‌آوری رشد می‌کند. اما مقدار منابع محدود هستند. بشر تا اندازه مشخصی می‌تواند غذا تولید کند. مقدار تولید به شکل خطی رشد می‌کند، در حالی که رشد جمعیت نمایی است. مالتوس نتیجه گرفت که اگر جنگ و بلاهای طبیعی و بیماری نباشد، بشر در آینده با قحطی و گرسنگی روبرو خواهد شد. همین موضوع باعث می‌شود که مردم به خاطر غذا وارد جنگی جهانی شوند.

قبل از آن که به مالتوس بخندید، از خود بپرسید که آیا فکر می‌کنید رشد جمعیت ایران اوضاع را بهتر می‌کند یا بدتر؟ آیا فکر می‌کنید فرزند کمتر یعنی زندگی بهتر؟ آیا جمعیت بیشتر معادل نیست با بیکاری بیشتر؟ آیا فکر نمی‌کنید که منابع کنونی حتی برای جمعیت فعلی هم کافی نیست، چه برسد به جمعیت 200 میلیون نفری؟

مالتوس کشاورزی مدرن مکتب‌های اقتصادی

مالتوس تغییرات فناوری را در نظر نگرفته بود.

بسیاری از مردم هنوز هم با نظریه جمعیتی مالتوس موافقند. اما مالتوس اشتباه می‌کرد. جمعیت زمین امروز نزدیک به 9 میلیارد نفر است، اما بسیار بیشتر از غذای موجود در انتهای قرن 18م غذا در اختیار داریم. مالتوس رشد فناوری، کارخانه‌ها، افزایش بهره‌وری، مهندسی ژنتیک و هزار عامل دیگر را نادیده گرفته بود. در واقع، منابع زمین محدود هستند، اما جمع منابع عددی ثابت نیست و می‌تواند رشد کند.

اولین حرکت جدی: آدام اسمیت

آدام اسمیت را پدر اقتصاد امروزی می‌دانند. از بین تمام مکتب‌های اقتصادی، اسمیت بیشترین تاثیر را بر اقتصاد امروز گذاشته است.

او اعتقاد داشت که بازار آزاد به بهترین شکل می‌تواند فعالیت‌های اقتصادی را ساماندهی کند. اگر کسی قیمت‌ها را تعیین نکند، عرضه و تقاضا باعث می‌شود که قیمت به بهترین شکل کشف شود. اگر قیمت بالا باشد، مردم دست به تولید بیشتر خواهند زد و قیمت‌ها کم می‌شود. اگر قیمت کم باشد، مصرف‌کننده‌ها برای خرید آن هجوم می‌آورند و قیمت بالا می‌رود. این نظریه به دست نامرئی شهرت دارد. دست نامرئی چیزی نیست مگر نیروهای طبیعی بازار.

از طرف دیگر آدام اسمیت به تخصص‌گرایی اعتقاد داشت. یعنی ریاضی‌دان باید فقط به ریاضیات بپردازد و نان را از نانوا بخرد. نانوا هم دلیل ندارد میوه مورد نیاز خود را تولید کند.

همچنین کشوری که در تولید خودرو خوب است، نیازی نیست به تولید کامپیوتر بپردازد و می‌تواند کامپیوتر را از خارج بخرد. البته مثال‌های اسمیت خودرو و کامپیوتر نبودند.

مزیت نسبی و دیوید ریکاردو
دیوید ریکاردو از دیگر افراد تاثیر گذار در تاریخ مکتب‌های اقتصادی است. او نظریه مزیت نسبی را مطرح کرد. فرض کنید در یک روستا فقط یک خانواده به غیر از ما زندگی می‌کند. ما 10 برابر بهتر از آن‌ها می‌توانیم گوشت تولید کنیم و در تولید گندم 2 برابر از آن‌ها بهتریم. ریکاردو نشان داد که اگر ما به تولید مزیت مطلق خود (گوشت) بپردازیم و کار تولید گندم را به همسایه بسپاریم، در نهایت وضع هر دوی ما بهتر می‌شود. در این حالت همسایه ما در تولید گندم مزیت نسبی دارد.

ایستگاه بعد: مارکس

در سال 1848، مارکس و انگلس علیه مکتب‌های اقتصادی پیشین به خصوص دیدگاه اسمیت نظریه‌هایی بسیار متهورانه و چالش‌برانگیز ارائه کردند. این نظریات به یک نظام اقتصاد اشتراکی یا نظام کمونیسم منجر شد.

بیایید از دیدگاه مارکس به دنیا نگاه کنیم. یک کارگر در کارخانه کار می‌کند و یک واحد ارزش درست می‌کند. در بهترین حالت نصف ارزش از آن او می‌شود و نیمی به صاحب کارخانه می‌رسد. اگر کارخانه 200 کارگر داشته باشد، هر کارگر یک واحد پول می‌گیرد و صاحب کارخانه 100 واحد. او با این پول، به طور مداوم پولدارتر می‌شود، اما کارگرها تا همیشه همان یک واحد را می‌گیرند. در واقع کارگرها کار می‌کنند، که یک نفر ثروتمندتر شود.

او باور داشت اگر کارخانه متعلق به همه مردم باشد و مدیر و کارگران کارخانه از دولت حقوق بگیرند اوضاع بهتر می‌شود. شاید حقوق مدیر بیشتر از حقوق کارگرها باشد، اما صد یا هزار برابر آن‌ها نیست. اگر حقوق او 10 برابر هم باشد، هر کارگر می‌تواند نزدیک به دو برابر قبل حقوق بگیرد. این تقسیم عادلانه وضع همه را بهتر می‌کند.

این نظام فکری به سرعت طرفداران زیادی در سطوح پایین جامعه پیدا کرد و هنرمندان و نویسنده‌های چپ‌گرا، بدون توجه به عواقب کمونیست به تبلیغ آن پرداختند.

کره شمالی مکتب‌های اقتصادی کره شمالی

تجربه بشریت از کمونیسم خوشایند نبود.

آزمایش این نظام اشتراکی در زندگی واقعی به فجایع اقتصادی زیادی منجر شد. شوروی بسیار سعی کرد که در مقابل ایالات‌متحده قد علم کند و نشان دهد که کمونیسم می‌تواند نتایج مثبتی داشته باشد. اما کشورهای کمونیستی یکی پس از دیگری اندیشه‌های شاعرانه مارکس را کنار گذاشتند. کره شمالی آخرین مسافر کمونیست در قطار مکتب‌های اقتصادی است.

آلفرد مارشال، بازگشت به آکادمی

آلفرد مارشال در سال 1885 دانشکده اقتصاد دانشگاه کمبریج را راه‌اندازی کرد. او سعی کرد به جمع‌آوری تمام دانش بشر از اقتصاد بپردازد و این علم نوپا را به دانشجویان کمبریج انتقال دهد.

وقتی مارشال سعی کرد دانش موجود را جمع‌آوری کند، به طور ناخواسته به اجماعی متعادل میان تمام مکتب‌های اقتصادی پیشین رسید و چیزهای زیادی هم به دانسته‌های ما اضافه کرد. به خاطر این که دانش اقتصاد در کمبریج دسته‌بندی شد، گاهی به این مکتب، مکتب کلاسیک هم می‌گویند. بسیاری از نظرات مارشال هنوز هم اعتبار دارند. مکتب کلاسیک از مهم‌ترین مکتب‌های اقتصادی است.

جان مینارد کینز: یک توقف طولانی

در ابتدای قرن 20م، دنیا درگیر کشمکش میان مکتب‌های اقتصادی بود. این کشمکش میلیون‌ها نفر را به کام مرگ کشید و زندگی بازماندگان را سیاه کرد. سوال اساسی این بود که آیا دولت‌ها باید در اقتصاد دخالت کنند؟ یا باید همه‌چیز را به مردم سپرد تا در نهایت جامعه به نقطه تعادل برسد؟

جواب کینز ساده بود: هر دو!

او باور داشت که در نهایت همه‌چیز درست می‌شود، اما قبل از آن که همه‌چیز درست شود، ما مرده‌ایم. همین جمله تاریخ مکتب‌های اقتصادی را به طور کامل متحول کرد. مشخص نیست چقدر طول بکشد تا نیروهای بازار بتواند همه‌چیز را ساماندهی کنند. به خصوص که ساماندهی در سطح خرد، می‌تواند با مصالح اقتصاد کلان در تضاد باشد و مضراتی برگشت‌ناپذیر ایجاد کند.

کینز از اقتصاد آزاد دفاع می‌کرد، اما نظراتی در مورد سیاست‌های پولی بانک مرکزی و سیاست‌های مالی دولت داشت. همچنین ایجاد اشتغال و بالا بردن تولید ملی را موضوعی می‌دانست که دولت باید در آن فعالیت کند. به همین دلیل اقتصاد کینزی یکی از مهم‌ترین مکتب‌های اقتصادی به خصوص در اقتصاد کلان است.

مقصد بعدی: وین-اتریش

مکتب اتریش بیش از آن که بازار آزاد یا مالکیت خصوص را توصیه کند، می‌کوشد تا سازوکار اقتصاد را درک کند. این مکتب آموزه‌های بسیار جذابی دارد که علاقه‌مندان به اقتصاد را در خود غرق می‌کند.

اتریشی‌ها باور دارند فقط افراد هستند که تصمیم می‌گیرند. یعنی حتی اگر یک شرکت بزرگ قیمت را کاهش دهد، افرادی در راس شرکت این تصمیم را گرفته‌اند، نه خود شرکت به عنوان یک ماهیت مستقل. این افراد شاید آگاه و باتجربه باشند، اما هنوز انسان هستند.

فرد فرد آدم‌ها برای بهتر شدن شرایط زندگی‌شان با هم مبادله می‌کنند. برای آن که اقتصاد را بشناسیم، باید بدانیم که تبادل‌های بشری چطور و توسط چه کسانی ساماندهی می‌شود.

از نظر اتریشی‌ها، بازار یک ساختار مصنوعی نیست. نظامی است طبیعی و تکاملی که طی قرن‌ها با انتخاب‌های کوچک فرد فرد فروشندگان و خریداران شکل گرفته است. حالا یک فرد به سادگی نمی‌تواند با دست‌کاری یکی از اجزای بازار، آن را به سرعت اصلاح کند.

بازار بزرگ مکتب‌های اقتصادی

بازار یک سیستم زنده و پویا است.

هزینه: واقعی یا انتزاعی؟
اما زیباترین بخش اقتصاد اتریشی آن‌جا است که می‌گویند هزینه و فایده، امری انتزاعی است. وقتی شیء a را انتخاب می‌کنیم، شیء b را از دست می‌دهیم. پس b هزینه به دست آوردن a است. این را همه می‌دانیم. اما آیا همه می‌دانند که وقتی من یک رستوران را انتخاب می‌کنم، چه گزینه‌های دیگری در ذهن داشتم؟ حتی خودم به درستی هزینه انتخابم را نمی‌دانم. چون در آن لحظه، گزینه دوم را انتخاب نکرده‌ام. این هزینه فقط تصور من از یک حالت ممکن دیگر است که هرگز رخ نداده.

سفر به شیکاگو: واقعیتی به نام پول

فرض کنید حقوقتان خیلی کم است و به سختی زندگی می‌گذرانید. به‌یک‌باره از بانک 1 میلیون تومان می‌برید. آیا معقول است که تمام یک ‌میلیون را در همان روز خرج کنید؟خیر!

حالا فرض کنید در همان روزهای سخت به زحمت یک میلیون تومان پس‌انداز کرده‌اید. به‌یک‌باره کاری پیدا می‌کنید که حقوقش ماهیانه 10 میلیون تومان است. آیا ممکن است پس‌انداز یک میلیونی خود را یک‌شبه خرج کنید؟ بله!

میلتون فریدمن این نظریه را ارائه کرد که مصرف مردم تابعی است از پیش‌بینی‌ای که در درازمدت برای درآمد خود دارند. از این نظر در الگوی مصرف، نقش چشم‌انداز و امید مهم‌تر از تغییرات لحظه‌ای درآمد است.

همچنین او نظریه پولی تورم را ارائه کرد. به این شکل که رشد ناگهانی حجم نقدینگی می‌تواند تورم‌زا باشد. او معتقد بود که تورم و بالا رفتن قیمت همیشه باعث افزایش تولید و کاهش بیکاری نمی‌شود و می‌تواند تورم رکودی بیافریند.

به همین دلیل مکتب شیکاگو پیشنهاد می‌کند که دولت موظف است عرضه پول را کنترل کند و اقتصاد را آرام و پیوسته به سمت رشدی پایدار هدایت کند. پول‌گرایی یا Monetarism از مهم‌ترین نتایج مکتب شیکاگو است.

ایستگاه پایانی، لطفا از قطار پیاده شوید

در طول تاریخ اقتصاددان‌ها با هم اختلاف نظر داشته‌اند. به خصوص که رفتارهای آدمی تابع قواعد و نظم مشخص نیست. ممکن است از بانک پول برنده شوید و همه پولتان را یک‌شبه خرج کنید. ممکن است اضافه حقوق چشم‌گیری بگیرید، اما از قبل کم‌تر هزینه کنید. به باور فردریش هایک، نظام اقتصادی پیچیده‌تر از آن است که دست‌کاری‌های ما به یک نتیجه قطعی و مطلوب منجر شود.

اقتصاد علم جوانی است و ما اطلاعات کمی از این علم داریم. وقتی چین رویکرد اقتصادی‌اش را تغییر می‌دهد، چیزهای زیادی در مورد اقتصاد یاد می‌گیریم. همان‌طور که از بحران مالی سال 2008 آمریکا درس‌های زیادی گرفتیم. به سختی می‌شود اقتصاد را به بهترین شکل سامان‌دهی کرد. نه به خاطر تنبلی اقتصاد‌دان‌ها. نه به خاطر کم بودن اطلاعات ما از اقتصاد. بلکه به خاطر پیچیدگی‌های این علم و پیش‌بینی‌ناپذیر بودن رفتارهای بشر.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.