باید اذعان داشت که در چند سال اخیر، بیش از هر زمان دیگری، با خبرهای نادرست و قلابی مواجه هستیم. ترکیب دو عامل افزایش دسترسی به تکنولوژی و تحولات سیاسی دهه اخیر سبب شده تا تشخیص خبر درست از اشتباه بسیار دشوار باشد؛ حتی گفتن حقیقت نیز به یک بازار رقابتی تبدیل شده است. اما
تصور شما از یک بازار مالی عادی چیست؟ رفتار منطقی سرمایهگذار برای سرمایهگذاری؟ هدفگذاری برای حداکثر کردن سود؟ پیشروی روند بازار بر اساس ارزش شرکتها؟ همه این فرضیات به تعریف ما از یک بازار مالی عادی بازمیگردد؛ شاید در گذشته و طبق نظریات کلاسیک، بازار مالی با رفتار منطقی بازیگران آن تعریف میشد. اما در
زمانی که دانشجو بودم، در کنار تحصیل خود، به شغل فروشندگی در یک مجموعه فرشفروشی نیز مشغول بودم. در ابتدای کار، تشخیص اینکه چه فردی توانایی خرید دارد یا اینکه فردی ثروتمند است کار نسبتا دشواری بود؛ البته معمولا این نکته اهمیت چندانی نداشت چون در صورت وجود کارمندان کافی، همه میتوانستیم به تمامی مشتریان
در ۱۱ نوامبر سال ۲۰۱۳، مدت کمی پس از ۸ صبح، یک روزنامه کانادایی خبری را منتشر کرد که در آن شکست خوردن معامله فروش شرکت بلکبری (BlackBerry) اعلام شده بود؛ خبری که میتوانست بهشدت سهام بلکبری را تحت تاثیر قرار دهد، توسط یک روزنامه نسبتا ناشناخته لیک شد. در حالت عادی، دریافت و آنالیز
یکی از بنیانهای یک بازار شفاف و کارآمد، دسترسی آزاد و همگانی اطلاعات است. این اطلاعات هستند که باعث رشد و پیشروی فعالیتهای مالی میشوند؛ درنتیجه، ایجاد اطمینان نسبت به دسترسی مساوی افراد به اطلاعات، یک ضرورت برای بازارهای مالی کارا و سالم محسوب میشود. اما سوال اینجاست که آیا صرف قرار دادن اطلاعات و
چرا آدمها و شرکتهای موفق، بهطور ناخودآگاه به موفقترین افراد و شرکتها تبدیل نمیشوند؟ یک توضیح مهم برای جواب این سوال، میتواند مفهوم «پارادوکس شفافیت» باشد که میتوان آن را در چهار مرحله توصیف کرد: مرحله اول: وقتی ما واقعا شفافیتی نسبت به اهداف خود پیدا میکنیم، این شفافیت ما را به موفقیت هدایت میکند.
چه بحث در مورد لهجههای زبان فارسی باشد و چه در مورد لهجههای انگلیسی، تاثیر لهجه بر موفقیت یک امر مبهم است. در حالت عادی و بدون مطالعه در این زمینه، اکثر ما پیشفرض خاصی راجع به این مسئله نداریم. اما در طول دهههای اخیر تحقیقات زیادی در مورد اثرات لهجه صورت گرفته است. تحقیقاتی
همه انسانها به طور طبیعی به راههای نرفته فکر میکنند. در بحث سرمایهگذاری، این نکته در مواردی مثل بازماندن از خرید سهام ریسکی و پربازده پیش میآید؛ اینکه شاید ادامه دادن به یک روند امتحانشده و باثبات کار درستی به نظر نیاید. به عقیده بسیاری از فعالان بازار، این تفکر بازماندگی میتواند یک مانع بزرگ
در شرایط فعلی و باوجود گسترش کروناویروس، فکر میکنم همه ما میتوانیم قبول کنیم که دیدگاههای بسیار متفاوتی در ارتباط با جدیت و اثرگذاری این بیماری شکلگرفته است. این تفاوت در نظرها تنها به مردم نیز ختم نمیشود، حتی سیاستمداران نیز عقاید و تصورهای متفاوتی نسبت به یکدیگر در مورد کروناویروس دارند. سوالی که در
آیا افرادی که در تصمیمگیری ضعیف عمل میکنند، فقیر میمانند؟ یا اینکه فقر باعث میشود تا شما تصمیمات نادرستی بگیرید؟ این سوالی است که همه ما بهطور غیرمستقیم با آن مواجه میشویم. وقتی به خرید یک فال از فالفروش سالمند کنار خیابان فکر میکنید، بخش زیادی از تفکر ما به لایق بودن یا نبودن کمک
اگر از خوانندگان ثابت بخش آکادمی باشید، احتمالا با مبحث اقتصاد رفتاری آشنا شدهاید. در آکادمی، ما در طی مقالات متعدد، سعی کردیم تا بنیاد، مثالها و کاربردهای مربوط به این مبحث را مطرح کنیم. دلیل اصلی توجه ما بر روی اقتصاد رفتاری تنها به جذابیت آن مربوط نمیشود؛ بلکه کاربردهای آن در زندگی روزمره
در زندگی هر فردی، زمانهایی پیش میآید که سختیها و فشارهای ناشی از عوامل مختلف، به حداکثر میرسد. معمولا در این زمانها، با دیدن وضعیت دیگر افراد و مقایسه آنها با شرایط خودمان، از خود میپرسیم: چرا زندگی من آنقدر سخت است؟ بهشخصه، این حس را بارها تجربه کردهام؛ اما در هنگام صحبت با اطرافیان
آیا تابهحال فکر کردهاید که هر کدام از سیاستهای ارگانهای دولتی یا خیریه، بر چه اساسی شکل گرفتهاند؟ برای مثال وقتی روپوش رایگان مدرسه به مناطق فقیر ارائه میشود، آیا این کار واقعا بر کیفیت وضعیت آموزشی آنها تاثیرگذار خواهد بود؟ یا اینکه بودجه آن باید صرف سیاست متفاوتی میشد؟ در چند دهه اخیر، بسیاری
از خانه بیرون میآیم. چشمم میسوزد. گلویم درد میکند. سرم گیج میرود. برای دیدن آلودگی لازم نیست به دور دست نگاه کنم. هوای آلوده مثل مه جلوی دید را میگیرد. تابلویی در اتوبان میگوید «طرح زوج و فرد امروز از مقابل در اجرا میشود». اما در خیابان پر است از ماشینهایی با پلاکهای زوج و
ما ذهن ناکاملی داریم. ذهنی که در مواجهه با مسائلی بسیار ساده، به طرز خندهداری اشتباه میکند. با این وجود، ما به این ذهن ساده به شدت اعتماد داریم. فکر میکنیم چیزهایی که به یاد میآوریم را واقعا به یاد میآوریم، در حالی که بسیاری از خاطرات ما جعلی هستند و در ذهنمان ساخته میشوند.