هفت مغالطه پرکاربرد در جلسههای کاری!
در جلسات کاری، مباحثات حرفهای و در هر موقعیت دیگری که میخواهیم در مورد موضوعی مهم تصمیم بگیریم، قدرت استدلال نقشی کلیدی بازی میکند. کتابهای زیادی در مورد مبانی استدلال نوشته شده است که مطالعه آنها به پیشرفت بهتر مذاکرات و مباحث کمک میکند. اما موضوعی که امروز میخواهیم به آن بپردازیم، خطا در استدلال
در جلسات کاری، مباحثات حرفهای و در هر موقعیت دیگری که میخواهیم در مورد موضوعی مهم تصمیم بگیریم، قدرت استدلال نقشی کلیدی بازی میکند. کتابهای زیادی در مورد مبانی استدلال نوشته شده است که مطالعه آنها به پیشرفت بهتر مذاکرات و مباحث کمک میکند. اما موضوعی که امروز میخواهیم به آن بپردازیم، خطا در استدلال یا بحث معروف مغالطه است.
تعداد مغالطههای معروف و شناختهشده کم نیست. اما در اینجا به هفت مورد که بیشتر از همه در مباحثات تجاری و در محیط کسبوکار پیش میآید اشاره خواهیم کرد. اگر مدیر یک مجموعه هستید میتوانید یک جلسه بگذارید و این هفت مغالطه را به کارمندان خود بیاموزید. در پایان جلسه به آنها بگویید در طول مدتی که با هم همکاری دارید باید از این مغالطات پرهیز کنند.
مغالطه اول: این را که همه میدانند!
این یک مغالطه معروف بدون استدلال است. در مباحثه، کارمند یا مدیر مدعی میشود این موضوع را همه میدانند. اگر تمام دنیا یک موضوع را بدانند و شما نه، فرد مدعی باید موضوع را برایتان تشریح کند. اینکه یک موضوع به نظر مدعی بدیهی است، دلیلی برای پذیرفتن آن نیست.
در مواردی مدعی شما را تهدید میکند. «اگر این را هم قبول نداری، من اصلا بحث را ادامه نمیدهم.» همچنین ممکن است مدعی، راه مخالفت را مسموم کند. «البته بیسوادهای تازهبهدورانرسیده این ادعا را قبول ندارند.» این کارها مغالطه است و فرد حق ندارد برای مسیر استدلال سنگ بیندازد.
یک روش مغالطه بدون استدلال، تخفیف است. در این روش از شما میخواهم اگر گزاره درجه 100 را قبول ندارید، اقلا بیایید سر 50 توافق کنیم. یا به شما بگویم آقای فلانی که 100 را پذیرفته است. این که دیگری حرف نادرستی را قبول کرده، اثبات درستی آن موضوع نیست و فرد باید برای شما دلیل بیاورد.
یک اتفاق که خیلی در محیط کسبوکار میافتد، ارجاع به مرجع خیالی است. «دن آبراهام در کتاب زیر پوست بازار به زیبایی توضیح میدهد که چطور ارائه تخفیف بعد از اتمام فرایند خرید منجر به وفادار شدن مشتری میشود.» چنین کتابی اصلا وجود ندارد. اما اگر این جمله واقعا در یک کتاب آمده باشد، باز هم مدعی از استدلال بینیاز نمیشود. شاید دن آبراهام اشتباه کرده باشد.
مغالطه دوم: این که چیزی نیست!
برخی از مردم برای فرار کردن از استدلال، سعی میکنند گزاره را کوچک جلوه دهند. مثلا میپرسید «چرا 100 هزار تومان از حساب کم است؟» فرد میگوید «اینکه چیزی نیست، پروژههای قبلی چند میلیون کم میآمد!» اینکه قضیهای خیلی مهم نباشد دلیلی برای درستی آن نیست.
از طرف دیگر مهم بودن و بزرگ بودن، اغراق و تعریف باعث نمیشود یک گزاره غلط، درست شود. عباراتی مثل «این موضوع خیلی مهم است، ساعتها برای آنوقت گذاشتهایم، چند میلیون خرج کردیم تا به اینجا برسیم» باعث اثبات یک گزاره نمیشود.
عبارتی مثل «چند میلیون خرج کردیم تا به اینجا برسیم» باعث اثبات یک گزاره نمیشود.
بعضی وقتها مدعی، یک ویژگی جانبی را بهعنوان اصل قضیه مطرح میکند. «اگر بچهها به سیگار تشویق شوند، روزی دو بار از دفتر خارج میشوند و یک هوایی میخورند. آیا هوا خوردن وسط کار، بد است؟» شاید معروفترین مثال این باشد: «یک پولی هم برای شرکت میماند. از پول بدتان میآید؟»
یک شیوه دیگر از این مغالطه، استفاده از عباراتی است که بار معنایی دارند. عباراتی مثل کله، توله، پالان، آخور و جاسوس بجای سر، فرزند، لباس، محل درآمد و نماینده باعث میشود که ذهنیت منفی برای شنونده ایجاد شود.
مغالطه سوم: بر طبق آمار و نمودار!
مغالطه آمار یکی از مغالطات معروف است. فرض کنید یکی از کارمندها میخواهد کمی حقوقش کم شود در مقابل پنجشنبه تعطیل باشد. اینکه 90% کارمندان اضافهحقوق را به تعطیلی ترجیح میدهند، جواب مناسبی برای او نیست. یک نفر میتواند نظرش با 90% مردم فرق داشته باشد.
اینکه بهطور میانگین یک گزارهای صادق باشد، اثبات نمیشود که هر مورد بهتنهایی آن صفت را داشته باشد. استناد به نمودارهای روبهرشد یا جدولهایی که در آن یک مورد بهخصوص اثباتشده باشد
مثلا بهسادگی میتوانیم نموداری رسم کنیم که در آن نشان دهد هرقدر افراد بیشتر سیگار کشیدهاند، ثروتشان بیشتر شده است. طبیعی است که با گذشت عمر ثروت عموم افراد بیشتر شود و سیگاریها هرقدر عمرشان بیشتر شده، سیگارهای بیشتری دود کردهاند. اما سیگار کشیدن دلیل ثروتمند شدن آنها نیست. هرچند نمودار بتواند ارتباط سیگار و ثروت را بهوضوح نشان دهد.
تصاویر نامربوط یک شیوه مرسوم از مغالطه است. فرد درحالیکه دارد استدلالی غلط در مورد آفریقا مطرح میکند، عکسهایی تلخ و دردناک از زندگی مردم آفریقا را نشان میدهد. مخالفت با گزاره نادرست، مخالفت با نجات گرسنگان آفریقایی نیست.
مغالطه چهارم: خودت دوست نداشتی اینطور باشد؟
به کسی میگویید شرایط اینطور نیست و او در جواب میگوید «یکلحظه فکر کن! خودت دوست نداشتی اینطور باشد؟» اینکه من خیلی دوست دارم حقوقم ماهی یک میلیارد باشد، به این معنا نیست که ماهی یک میلیارد پول در میآورم.
یک حالت دیگر این است که مدعی میگوید «خیلی مسخره میشود اگر اینطور باشد.» خیلی مسخره میشود اگر از هر 8 نفر در جهان یک نفر گرسنه باشد. اما دنیا همینقدر جای مسخرهای است. مسخره بودن یکچیز دلیل غلط بودن آن نیست.
زشتی یا زیبایی یک جمله، بانمک یا بینمک بودن، سادگی یا پیچیدگی و مواردی ازایندست، ربطی بهغلط یا درست بودن یک گزاره ندارند. شاید یکی فکر کند کرکسها خیلی زشت هستند، اما کرکسها غلط نیستند.
گاهی افراد میگویند «بله، این گزاره درست نیست، اما قبول کنید که غلط هم نیست!» نمیشود قبول کرد گزارهای که درست نیست، نادرست هم نباشد، مگر آن که گزاره هیچ اطلاعاتی منتقل نکند. اگر بپذیریم گزارهای که درست نیست غلط هم نیست، پذیرفتهایم که این گزاره چرند محض است!
مغالطه پنجم: پس چطور میخواهید IPGS را به فضای هیلبرت وارد کنید؟
اینکه یک نفر در صحبتهایش کلمات خارجی و اصطلاحات تخصصی استفاده میکند، به این معنا نیست که درست میگوید. مثلا اگر من بگویم «کولهکلسیفرول الزاما منجر به هایپرکلسمی میشود» با وجود ظاهر علمیای که دارد عبارتی نادرست است. (حتی با این وجود که دلیل هایپرکلسمی، کولهکلسیفرول است.)
اگر یک عبارت انگلیسی یا تخصصی را نمیدانید ایرادی ندارد که آن را بپرسید. باید روشن باشد که منظور از PEG چیست؟ آیا نسبت پ به ای نسبت به نرخ رشد درآمد منظور است یا نرخ تبدیل پنهان؟ حتی در دنیای مالی فقط یک معنا بهاختصار PEG خوانده نمیشود.
ممکن است فردی که تمام کلمات را اشتباه تلفظ میکند، نظرش در یک مورد خاص کاملا درست باشد.
اگر کسی پرسید این عبارت یعنی چه، نمیشود گفت کسی که معنای این عبارت را نمیداند چطور میتواند در مورد موضوعی به این مهمی درست بگوید. ممکن است فردی که تمام کلمات را اشتباه تلفظ میکند، نظرش در یک مورد خاص کاملا درست باشد.
مغالطه ششم: تمام اینهایی که گفتید غلط بود، بگذریم!
یک نفر دارد استدلالهایی وارد میکند و مواردی را میگوید که واقعا نیازمند پاسخ هستند. طرف مقابل بهسادگی مدعی میشود که تمام ادعاهای او غلط و کذب بودهاند بدون آن که دلیلی برای کذب بودن آنها بیاورد. بعد بدون پاسخدادن به ابهامات واردشده حرف خودش را میزند.
در مواردی فرد با تغییر جزئی یکی از ابهامات واردشده و تکرار آن سعی میکند بگوید که طرف مقابل ادعاهایی پوچ و کودکانه مطرح کرده که حتی ارزش جواب دادن ندارند.
یک مغالطه معروف دیگر در این زمینه استدلال پهلوانپنبه است. شما سوالاتی را میپرسید. طرف مقابل بجای جواب دادن سوال شما میگوید «اتفاقا دوستانی در جای دیگر پرسیدند که…» و بعد به جواب دادن سوال پوچ آنها میپردازد. پوچی سوالات دیگران باعث بیارزش شدن سوال شما نمیشود.
مثلا از کارمند خود میپرسید چرا کار الف انجام نمیشود. او میگوید «هر کس یک خواستهای دارد. یکی میگوید ب، دیگری میگوید جیم. خودتان قضاوت کنید، جیم اصلا در حیطه اختیارات من نیست.» درحالیکه هیچ دلیلی برای انجام نشدن الف مطرح نشده است.
مغالطه هفتم: اتفاقا من کاملا با شما موافقم!
یکی از بدترین و دردناکترین انواع مغالطه وقتی است که فرد کاملا با شما موافق است اما حرفتان را نمیپذیرد. در مواردی او مدعی میشود که حرف من دقیقا در تایید فرمایش شما است، این همان است، نتیجه هیچ فرقی نمیکند.
بهترین جواب برای این مغالطه این است که «باشد، اگر این دقیقا حرف من است و به همان نتیجه ختم میشود، پس بیایید حرف من را اجرا کنیم، باور کنید نتیجه همان میشود!» طبیعتا مدعی خواسته شما را قبول نمیکند. چون باور دارد «این، همان نیست.»
ممکن است فرد مقابل بگوید «من حرف شما را میفهمم، شما اما حرف من را متوجه نمیشوید.» معنی این حرف این است که شما خوب توضیح میدهید اما من درست موضوع را توضیح ندادهام.
یک مغالطه وجود دارد که مدیران خیلی به آن علاقه دارند، به آن مغالطه جمعبندی میگویند. مدیر در پایان میگوید «خیلی خب، از جمعبندی تمام حرفها به این نتیجه میرسیم که…» و عبارتی را میگوید که جمع نظرهای مطرح شده نیست.
نظرات