کد مطلب: ۳۰۵۷۶۳

هنر باختن

هنر باختن

همه ما در تلاش هستیم راه‌حل‌هایی عملی برای دنیای نا اطمینان بازار کار آینده بیابیم. این نا اطمینانی در برخی کشورها ناشی از افزایش توان هوش مصنوعی و غلبه آن بر انسان‌ در انجام کارها و در برخی دیگر حاصل شرایط اقتصادی بد و ناپایدار است. این نا اطمینانی نه‌تنها انگیزه کار را از ما

همه ما در تلاش هستیم راه‌حل‌هایی عملی برای دنیای نا اطمینان بازار کار آینده بیابیم. این نا اطمینانی در برخی کشورها ناشی از افزایش توان هوش مصنوعی و غلبه آن بر انسان‌ در انجام کارها و در برخی دیگر حاصل شرایط اقتصادی بد و ناپایدار است.

این نا اطمینانی نه‌تنها انگیزه کار را از ما می‌گیرد بلکه می‌تواند با القای حس باختن یا شاید هم باختن واقعی به یک فاجعه ختم شود. شاید برای اینکه بتوانیم در این جهان پرتلاطم، آرام و پرانرژی بمانیم، به یک تغییر یا تمرین ذهنی و روانی نیاز داریم.

برنده همه‌چیز را می‌برد، بازنده می‌میرد

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که در آن برنده‌ها صاحب همه‌چیز می‌شوند و بازنده‌ها آنچه دارند را هم از دست می‌دهند. راستش بیشتر شبیه قمار است تا زندگی. قماری که در آن شانس بیش از هر چیز دیگری نقش بازی می‌کند. مهم هم نیست شما چقدر مهارت دارید یا تلاش می‌کنید، اگر بدشانسی بیاورید می‌بازید. همه‌چیز را می‌بازید.

زمانی که هنوز کودک هستیم، ما با رقابتی همیشگی بزرگ می‌شویم. رقابت با دیگر خواهرها و برادرها برای جلب‌توجه والدین، رقابت با همکلاسی‌ها برای گرفتن نمره خوب و دوست شدن با افرادی خاص در مدرسه، برنده شدن در مسابقات، آزمون‌ها و هزاران رقابت پیدا و پنهان.

بعدها هنگامی‌که وارد بازار کار می‌شویم یاد می‌گیریم چگونه در رقابت با دیگران برنده شویم و برای برنده شدن همواره باید بازی کنیم.

راستش در پس هر پیروزی یک تلخ پنهان‌هم وجود دارد.

در مباحث مدیریتی و دنیای کسب‌وکار دستورالعمل‌های زیادی برای بردن مشتریان از دست رقبا، بردن یک رقابت و برنده شدن در بازار بورس وجود دارد.

در دنیای کسب‌وکار، تجارت و سیاست و تقریبا در تمامی حوزه‌ها، پیروزی همواره اتفاقی شیرین است و باختن همواره تلخ و دردناک؛ اما اگر عمیق‌تر ببینیم راستش در پس هر پیروزی یک تلخ پنهان‌هم وجود دارد.

اگر در اینترنت جستجو کنید یا مقاله‌های پیشین ما را بخوانید، می‌توانید هزاران مطلب از بنیان‌گذار استارت‌آپ، رهبران تجاری و نویسندگان گوناگون که ناله‌کنان از شکست‌هایشان می‌گویند، بیابید. شاید آن‌قدر این شکست‌ها بر ای‌شان سخت است که همه‌چیز را تمام‌شده می‌پندارند؛ اما راستش شکست خوردن مساوی با باختن نیست.

شکست‌خورده برمی‌خیزد، بازنده تمام می‌شود

ممکن است شما سریع شکست بخورید. همانند اتفاقی که در دنیای استارپ‌اپ‌های فناوری همواره می‌افتد اما شکست بسیار متفاوت از باختن است. باختن می‌تواند پر رنج، پرتلاطم و کند باشد. در باختن احتمالا دیگر امکانی برای آغاز دوباره وجود ندارد.

اگر شکست خورده‌ایم می‌توانیم آن را جبران کنیم؛ اما وقتی باختیم، دیگر باخته‌ایم و تمام. این یک مشکل است. مشکلی که زندگی انسان‌های بسیاری را می‌گیرد. باختن هنر می‌خواهد. کار هرکسی هم نیست.

برای دهه‌ها ما فضای زندگی خود را آن‌قدر کوچک کرده‌ایم که وقتی ببازیم، شرمساری اجتماعی برایمان نداشته باشد. کسی نداند که باخته‌ایم. عقده ما برای پیروزی و پیروز شدن فشاری برای ایجاد بازدهی و افزایش آن ایجاد کرده است.

هنر باختن شمردن پول

جامعه‌ای که تنها هنر باقی‌مانده در آن هنر معامله است، یک جامعه شکست خورده است.

جامعه‌ای که تنها هنر باقی‌مانده در آن «هنر معامله» است، در جایی که برنده‌ها همان بهترین معامله‌گران هستند و همه فقط چیزی را می‌گیرند که بهایش را پرداخت کرده باشند، یک جامعه شکست‌خورده است.

در این جامعه فضایی ایجاد می‌شود که همه‌کس قیمت همه‌چیز را می‌دانند اما ارزش هیچ‌چیزی را نمی‌فهمند. در این جامعه ما در عطش منابع مادی و معنوی برای شکوفایی خواهیم بود.

امروزه اصول اقتصاد در همه جنبه‌های زندگی ما ریشه دوانیده‌اند. ما از یک اقتصاد بازار محور، یک جامعه بازار محور ساخته‌ایم که در آن منطق تجارت قلب سیاست و ساختار جامعه را می‌خورد. ما کاری کرده‌ایم که همه افراد نگاه مبادله‌ای داشته باشند. نگاهی که در آن یا می‌برید یا می‌بازید. این نگاه در نظریه بازی، با نام بازی‌های جمع-صفر (Zero-sum game) شناخته می‌شود؛ یعنی هر بردنی مستلزم باختن فرد دیگری است.

بازی برد و بخت و آینده‌ای باخته

در فضای کار آینده، باختن یک ویژگی ضروری خواهد بود. نه‌تنها به‌عنوان روشی برای نمایش و ساخت شخصیت ما، بلکه به‌عنوان یک ویژگی زمانه خواهد شد.

کار، دیگر ابزار قابل‌اتکایی برای تغییر میزان ثروت، ایجاد پایداری در اقتصاد و هویت‌‌سازی ما نخواهد بود. با ربات‌ها و نرم‌افزارهایی که در دو دهه آینده ۵۰ درصد نیروی کار انسانی را بیکار می‌کنند، شغل‌های زیادی از بین خواهند رفت، چرخه اشتغال کوتاه خواهد شد و اقتصاد گیگ‌ها ظهور خواهد کرد.

در این دنیای کار بسیار انعطاف‌پذیر ما حقوق انسانی کمتر، قدرت پایین‌تر و کنترل کمتری روی کارمان خواهیم داشت.

تقابل با ماشین‌ها که برای پیروزی، سرسخت و خشن هستند، خود ما را به ماشین‌هایی هوشمندتر تبدیل خواهد کرد.

بسیاری از ما در شرایط غیرمنصفانه‌ای برای رقابت با ماشین‌های بسیار هوشمند جهت بیشینه کرده بهره‌وری خواهیم زیست. تقابل با ماشین‌ها که برای پیروزی، سرسخت و خشن هستند، خود ما را به ماشین‌هایی هوشمندتر تبدیل خواهد کرد.

شاید در این جهان جدید تنها دژ و پایگاه پایدار ما، توانایی ما برای باختن باشد. ماشین‌ها ممکن است دیگر درست کار نکنند و خراب شوند. آن‌ها می‌توانند شکست بخورند اما نمی‌توانند ببازند.

برخلاف ماشین‌ها ما می‌توانیم انتخاب کنیم که اخلاقی زندگی کنیم، حتی زمانی که می‌توانیم برنده شویم و می‌فهمیم که این برنده شدن به لحاظ اخلاقی بی‌ارزش است، بازی را عمدا می‌بازیم. برند‌ه‌ها برای چیزی که ازدست‌رفته است، دیگر نمی‌جنگند. بقیه ما هم باید این‌گونه باشیم.

قواعد دنیای جدید

در این جهان جدید لازم است ما سیستم‌ها و قواعدی بسازیم که اجازه بدهند هنگامی‌که باختیم، خود را دوباره بیابیم. شاید برای این کار لازم است خدمات بهداشت درمانی، مشاوره تغییر شغلی و حتی کارهای هنری که به ما دسترسی و ارتباط به زندگی‌ها یا جهان‌های خارجی و گمشده دیگر می‌دهند، بسازیم.

ما در این مسیر همچنین رهبرانی لازم داریم که در چیزهای که برنده شده‌اند، تواضع داشته باشند یا اینکه بتوانند عطش انسان‌ها برای ایجاد تساوی اجتماعی واقعی را پاسخ دهند. رهبرانی که هدفشان فقط راضی کردن مشتری یا ایجاد ثروت یک‌سویه نباشد.

هنر باختن مسابقات دوچرخه سواری تور فرانسه

باید سازوکارهایی بسازیم که جامعه فقط برنده‌ها را نبیند و برای برخاستن بازنده‌ها هم کاری بکند.

کاری که همه‌مان باید انجام دهیم باختن با خوش‌نامی است. این کار به یادمان می‌اندازد که چیزهایی ارزشمندتر از بردن وجود دارند. فرصت بسیار بزرگ پیش روی ما، این است که بفهمیم باختن بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی انسان است. باید این نکته را مثل جمله مشهور دکارت همواره به یاد داشته باشیم. «من می‌بازم پس هستم».

من می‌بازم یعنی هستم

در مسابقات دوچرخه‌سواری پرچم زرد مسابقه به ورزشکاری اهدا می‌شود که پیشرو مسابقه و برنده است. کسی که آخرین جایگاه را در این مسابقه دارد چنین افتخاری دریافت نمی‌کند. در این نوع مسابقات به فردی که پس از همه از خط پایان عبور کرده است، چراغ‌دار (Lanterne Rouge) می‌گویند. چیزی مثل چراغ عقب اتومبیل که نشان‌دهنده انتهای وسیله است. ریشه آن‌هم به فانوس انتهای قطار باز می‌گردد.

در این مسیر که ما داریم همه‌چیز را در اختیار تفکر ماشینی قرار می‌دهیم و همه‌چیز را به آن می‌بازیم، بهتر است کمی توقف کرده و به مسیر زندگی‌مان فکر کنیم. ما نباید شکست حرفه‌ای یا شکست شخصی را یک دست‌انداز در جاده زندگی ببینیم. بلکه باید بپذیریم که این بخشی از زندگی همه انسان‌ها است.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.