اقتصاد آلمان؛ معجزه دنیای مدرن
اتاقهای گاز، رایش سوم، جنگ، خونریزی، کشتار دستهجمعی، نبود آزادی و هیتلر. این کلمات شاید اولین چیزهایی باشد که بعد از شنیدن نام آلمان به ذهن برسند. آلمان کشوری است که در آن یکی از دیکتاتورهای خونریزی که جهان به خود دیده، بر آن حکمرانی کرده است. فضای آلمان برای سالها مملو از خفقان و
اتاقهای گاز، رایش سوم، جنگ، خونریزی، کشتار دستهجمعی، نبود آزادی و هیتلر. این کلمات شاید اولین چیزهایی باشد که بعد از شنیدن نام آلمان به ذهن برسند. آلمان کشوری است که در آن یکی از دیکتاتورهای خونریزی که جهان به خود دیده، بر آن حکمرانی کرده است. فضای آلمان برای سالها مملو از خفقان و فشار بود. این کشور بعد از وقوع جنگ جهانی دوم دچار بحران شدیدی میشود. در آن سالها؛ غذا نبود، تولید به قهقرا رفته و بسیاری از نیروی فعال که در سن کار بودهاند در جنگ کشتهشدهاند و تورمی 30 درصدی ارزش پول ملی را روزبهروز کمتر میکرد.
با تمام این شرایط، شاید تصور اینکه چنین کشوری آینده روشنی داشته باشد، برای بسیاری از افراد، چیزی شبیه به معجزه مینمود. چراکه ذهن عقلایی، آیندهای تاریک و رو به فنا را برای این کشور ترسیم میکرد؛ اما اتفاقی که در آلمان افتاد، کم از معجزه نداشت. شاید بتوان آن نام را « معجزه اقتصادی » گذاشت. درنتیجه اگر به معجزه اعتقاد ندارید، حتما باید این مقاله را بخوانید چون عقیده شما بعد از خواندنِ آخرین کلمات این مقاله دستخوش تغییراتی میشود.
هیتلر و سیاستهای پیش از جنگ جهانی اول
رهاورد جنگ جهانی اول برای مردمِ آلمان چیزی جز بیکاری، تورم و فلاکت نبود. تعداد زیادی از جوانان که نیروی فعال جامعه بهحساب میآمدند، در جنگ جهانی اول کشتهشده بودند. از سوی دیگر طبق عهدنامه ورسای، آلمان باید مبلغ سنگینی را بهعنوان غرامت جنگی پرداخت میکرد.
بحران اقتصادی آن زمان، زمینه را برای روی کار آمدن هیتلر و همحزبیهایش با دادن وعدههای بهبود اوضاع نابسامان اقتصادی، فراهم کرد.
زمانی که نازیها قدرت را به دست گرفتند، نرخ بیکاری ۳۰ درصد بود و یک بحران بزرگ برای کشور بهحساب میآمد. این رقم با سیاستهایی نظیر ایجاد اشتغال در بخش نظامی برای جوانان رو به کاهش گذاشت.
زمانی که نازیها قدرت را به دست گرفتند، نرخ بیکاری 30 درصد بود و یک بحران بزرگ برای کشور بهحساب میآمد. این رقم با سیاستهایی نظیر ایجاد اشتغال در بخش نظامی برای جوانان رو به کاهش گذاشت.
از سوی دیگر سیاستهای کنترل قیمت و پایین نگهداشتن نرخ بهره، وضعیت تولید و تورم را بهبود بخشید. شرکتهای فولکسواگن و اُپِل از صنایع خودروسازی بودند که در این سالها شکل گرفتند و همین موضوع باعث رشد بالای این صنعت در دهه 30 میلادی شد.
شروع زمزمههای جنگ
طی سالهای 1933 تا 1939 رشد سالانه تولید ناخالص داخلی (Gross Domestic Product or GDP) آلمان حدود 9.5 درصد بود. این در حالی بود که در آن سالها بخش صنعت، رشدی برابر با 17.2 درصد داشت.
در این سالها علاوه بر رشد اقتصادی، کاهش میزان مرگومیر و خودکشی، افزایش زادوولد و ازدواج نشان میداد که حال آلمانیها خوب است و خوبتر هم میشود؛ اما از سال 1936 کمکم آوازههای جنگ شروع شد. مخارج نظامی بالا رفت و 10 درصد تولید ناخالص داخلی آلمان را به خود اختصاص داد.
شرکتهای اُپل و فولکسواگن از شرکتهای خودروسازی بودند که سالهای 30 میلادی رشد بسیاری کردند.
هیتلر میدانست که با توجه به منابع درآمدی آلمان نمیتواند به خودکفایی صددرصدی برسد و بهطور کامل درهای کشورش را بر روی جهان ببندد؛ بنابراین تجارتش با جهان را بهطور کامل قطع نکرد؛ اما برای شرکای تجاری خود محدودیت گذاشت.
پسازآن آلمان تنها با کشورهای تحت نفوذ خود یعنی کشورهای جنوب اروپا و حوزه بالکان به تجارت پرداخت. در آن سالها کشورهایی چون یوگسلاوی، مجارستان، رومانی، بلغارستان و یونان 50 درصد از تجارتشان با آلمان بود.
پس از جنگ هر کس زنده بماند فرومایه است!
به دلیل اینکه طی سالهای گذشته، آلمان مخارج اقتصادیاش را به سمت ساخت سلاح برده و بهنوعی اقتصاد جنگ را پیش از شروع جنگ آغاز کرده بود، شروع جنگ جهانی دوم شوک اقتصادی بزرگی برای این کشور نبود.
در طول جنگ آلمان هر نیاز اقتصادی که داشت را با حمله و جنگ به دست میآورد. سنگآهن نروژ، نفت رومانی، انبارهای غله اوکراین بهنوعی غنایم آلمان نازی در طول جنگ بهحساب میآمدند.
از سال ۱۹۴۴ به بعد همهچیز صرف جنگ شد و تقریبا تمام ظرفیت تولیدی آلمان به بخش نظامی اختصاص پیدا کرد.
از سال 1944 به بعد همهچیز صرف جنگ شد و تقریبا تمام ظرفیت تولیدی آلمان به بخش نظامی اختصاص پیدا کرد. مابقی فجایع رخداده در این سالها را همه میدانیم و موضوع این مقاله هم نیست.
بهطورکلی جهانبینی حاکم بر سران آلمان در آن سالها این بود که پیروزی در جنگ همهچیز را درست میکند و اگر در جنگ پیروز نشوند، باید تمام ذخایر صنعتی و کشاورزی آلمان نابود شود تا چیزی برای متفقین و آلمانیهای بازمانده باقی نماند، چراکه پس از جنگ هر کس زنده بماند فرومایه است!
شکست هیتلر
زمان را به 70 سال قبل میبریم، یعنی سال 1948 میلادی. آلمان در آن زمان کشوری رو به اضمحلال، فقیر و جنگزده بود. بعد از شکست ایدئولوژیهای هیتلر، شاید تمامی صاحبنظران بهاتفاق بر این عقیده بودند که اقتصاد آلمان دوباره پا نمیگیرد و وضعیت روزبهروز بدتر میشود.
آلمان در آن زمان چهار پاره شده بود که هر یک تحت کنترل کشورهای پیروز میدان یعنی انگلستان، فرانسه، شوروی و آمریکا بودند. بهطورقطع اتفاقنظر ایدئولوژیکی میان این کشورها نبود. به همین دلیل اقتصاد آلمان در حالتی معلق میان زمین و هوا قرار داشت و سیاست کنترلهای اقتصادی که در دوران نازیها اعلامشده بودند، همچنان برقرار بود.
یکی از اقدامات مهم ارهارد برداشتن سیاست کنترل قیمتها بود. همچنین او نرخ مالیات را بهاندازه ۳۳ درصد کاهش داد.
در سال 1947 لودویگ ارهارد (Ludwig Wilhelm Erhard) اقتصاددان، بهعنوان وزیر اقتصاد آلمان تعیین شد. ارهارد بهمحض کسب این منصب شروع به اصلاحات گسترده در اقتصاد کرد. همانطور که در ابتدا نیز به آن پرداختیم، اوضاع اقتصادی آلمان در آن زمان وضعیت به سامانی نداشت، تورم بالا ارزش پول آلمان را بسیار کاهش داده بود و اقتصاد بهصورت تهاتری و کالایی کار میکرد.
برخی از مردم محصولات غذایی برای خود میکاشتند و گاهی این کالاها را در نواحی روستایی با دیگر افراد مبادله میکردند. این موضوع به صنایع آلمان بسیار صدمه میزد. در سال 1948 آلمان دوازده سال بود که تحت کنترل قیمتی بود و 9 سال بود که جیرهبندی غذا بر این کشور حاکم شده بود.
به معجزه ایمان بیاورید
یکی از اقدامات مهم ارهارد برداشتن سیاست کنترل قیمتها بود. همچنین او نرخ مالیات را بهاندازه 33 درصد کاهش داد. کشورهای فرانسه، انگلیس و آمریکا با اقدامات و فعالیتهای ارهارد موافق بودند؛ اما این قضیه باب طبع شوروی نبود.
شوروی محاصره برلین را تنگتر کرد که به دنبال آن بحران اقتصادی و سیاسی اوج گرفت؛ اما کشورهای آمریکا و انگلیس با رساندن مواد غذایی به برلین، حمایت خود را نشان دادند. سیاستهای ارهارد موجب رونق اقتصاد آلمان شد و سهمیهبندی نیز بهطور کامل برداشته شد.
اصلاح واحد پول به تورم پایان داد و حذف کنترلی که بر قیمتها از زمان هیتلر وجود داشت، باعث شد که روند سرکوب تورم، بهتر و کاراتر عمل کند.
تنها یک سال پس از برنامه اصلاحی ارهارد از این برنامه با نام یک موفقیت تمامعیار یاد کردند. اصلاح واحد پول به تورم پایان داد و حذف کنترلی که بر قیمتها از زمان هیتلر وجود داشت، باعث شد که روند سرکوب تورم، بهتر و کاراتر عمل کند. با اصلاحات پولی، عرضه پول بهشدت کاهش یافت و همین موضوع موجب کاهش تورم شد.
با برداشتن کنترلهای پولی، قیمت بسیاری از کالاها بهطور چشمگیری افزایش پیدا کرد. دولت همراه با این دو سیاست، مالیات را نیز کاهش داد تا این تغییرات، اوضاع مردم را بدتر نکند. این سیاستها به معاملات بازرگانی جان تازهای داد و افزایش معاملات بازرگانی در بخش خصوصی خود باعث رشد و شکوفایی اقتصاد آلمان شد.
چه بر سر آلمان آمد؟
علاوه بر سیاستهای درستی که کشور آلمان در بزنگاه تاریخی اتخاذ کرد، مهاجرانی که از آلمان شرقی به آلمان غربی آمدند نیز در روند تغییرات این کشور بسیار موثر بودند. با این اتفاق بسیاری از باورهای سنتی که جامعه را با دید شهری و روستایی، کاتولیک و پروتستانی و چپ و راستی دستهبندی میکرد، از بین رفتند.
همچنین سختکوشی و مهارت تازهواردها، محلیها را بر آن داشت که « شانسِ ثابت کردن خود » را به آنها بدهند درنتیجه این فرآیند، آلمان را به جامعهای رقابتی و شایستهسالار تبدیل کرد که اثرات آن همچنان بر اقتصاد آلمان حاکم است.
علاوه بر سیاستهای درست و بهجای اقتصادی، تغییرات نهادی اینچنینی نیز در شکوفایی و رشد اقتصاد آلمان تاثیر به سزایی داشت. این بهبود اقتصادی و اوضاع در آلمان با نام « معجزه اقتصادی » در ادبیات اقتصادی یادشده است.
آلمان و خوبیهایش
در سال 2008 و به دنبال بحران مالی، آلمان نیز دچار مشکل شد و کاهش تقاضا فروش شرکتهای آلمانی را کاهش و بیکاری را افزایش داد. میدانیم آلمان منابع طبیعی ندارد که بتواند با فروش ثروت، اقتصاد خود را جلو ببرد. آلمان فقط به صنایع خود و صادرات آنها متکی است.
به دنبال این بحران شاید اولین اقدام در بسیاری از کشورها، اخراج کارکنان و کارگرانشان باشد؛ اما شرکتهای آلمانی کارکنانشان را به دورههای آموزشی فرستادند و بهجای کار، در ازای آموزش و کسب مهارت بالاتر به کارگران خود حقوق دادند.
این اقدام، به دلیل اهمیت تولید ملی در این کشور است که به روشهای گوناگون تلاش کردند آن را حفظ کنند. بهطورکلی در حال حاضر سیاستهای آلمان بر چند محور استوار است که در ادامه به توضیح آنها میپردازیم؛
1- صنعت قدرتمندتر، صادرات بیشتر
آلمان نفت و گازی برای صادرات ندارد که از طریق آن درآمد کسب کند. به همین دلیل این کشور بر روی صنایع خود تمرکز کرده است. این تمرکز به حدی است که این کشور در هر سال دارای مازاد تجاری است.
کارخانههای آلمانی بهطورکلی در سه حوزه بزرگ؛ اَبَر ابزارها، مواد شیمیایی و خودرو از غولهای جهان بهحساب میآیند.
شرکت بوش آلمان یکی از بهترین سازندگان ابزار و لوازم خانگی در جهان است.
2- کارگرانی دانشمند، بهرهوری بالاتر
آلمان بهخوبی دریافته است که هرچه کارکنان و کارگران ماهرتری داشته باشد، بهرهوری بیشتری نیز خواهد داشت و بهرهوری بالا کلید رشد و ترقی است.
همانطور که پیشتر نیز به آن پرداختیم، این سیاست بهخوبی در زمان بحران 2008 مشهود بود. چراکه آلمان کارکنانش را به کسب بیشتر مهارت تشویق کرد. همین کار باعث شد، بعد از عبور از رکود، آلمان دارای کارکنانی با بهرهوری بالاتر و بهتر باشد و باقدرت بیشتری به راه خود ادامه دهد.
3- بازارهای مالی منسجم و باثبات
آلمانیها حافظه تاریخی قوی دارند و نرخ تورم بالای جنگ جهانی را به یاد میآورند. به همین دلیل برای ثبات فضای اقتصادی و بهبود کسبوکار خود نظام پولی منسجم و یکپارچهای شکل دادهاند و همواره برای ثبات آن تلاش میکنند.
کار ارزش است
برعکس بسیاری از جوامع که کار در آنها ضد ارزش است، در فرهنگ آلمان، کار یک ارزش به حساب میآید. در این فرهنگ کار یک وظیفه است و کارگر آلمانی با کار کردن احساس غرور و افتخار میکند.
از سوی دیگر روحیه ابتکار و خلاقیت در میان مردم آلمان بسیار قوی است و بهنوعی با فرهنگشان عجین شده است. نتیجه این فرهنگ، تقویت صادرات دانشبنیان در آلمان بود.
در این فرهنگ کار یک وظیفه است و کارگر آلمانی با کار کردن احساس غرور و افتخار میکنند.
آلمانیها در مصرف نیز از الگوی نسبتا مناسب پیروی میکنند. بهطور مثال الگوی مصرف آب بسیار مناسبی دارند و سرانه مصرف آب آلمان از 145 لیتر در سال 1990 به 127 لیتر در سال 2005 رسیده و این در حالی است که آلمان از کشورهای پر بارش به حساب میآید.
نیمنگاهی به آمار
در سال 2015 تولید ناخالص داخلی آلمان برابر با 549/2 میلیارد یورو و نرخ رشد تولید ناخالص داخلی در این کشور 0.3 درصد بود.
نرخ بیکاری جمعیت فعال آلمان 3.4 درصد است. در اقتصاد آلمان سهم بزرگتر تولید ناخالص داخلی را بخش خدمات با 69 درصد شکل میدهد. بخش صنعت 26 درصد، راهسازی، شهرسازی و عمران 5 درصد و تنها 1 درصد را کشاورزی، شیلات و جنگلداری تشکیل میدهند.
آلمان از کشورهای واردکننده نفت و گاز و سوختهای فسیلی است و همواره تلاش کرده است که این وابستگی خود به سوختهای فسیلی را کاهش دهد. در سال 1990 تنها انرژی تجدیدپذیری که در این کشور استفاده میشد، انرژی برقآبی بود؛ اما آلمانیها تلاش کردند این وابستگی را کم و کمتر کنند.
آلمان 33.8 درصد از نیاز خود به انرژی را از طریق انرژیهای تجدیدپذیر به دست میآورد.
در سال 1990 مجموع انرژیهای تجدیدپذیر در آلمان 55.5 میلیون مگاوات ساعت بود اما در سال 2015 این رقم به 552.5 مگاوات ساعت رسید و تقریبا 10 برابر شد.
این موضوع کاملا جهتگیری سیاستی آلمان در این سالها را نشان میدهد. در سالهای اخیر آلمان 33.8 درصد از نیاز خود به انرژی را از طریق انرژیهای تجدیدپذیر، 40.1 درصد را از زغالسنگ و زغال قهوهای، 12.1 درصد گاز طبیعی، 13.1 درصد انرژی هستهای و 0.9 درصد را از نفت تامین کرده است.
از آمارهای جالبتوجه آلمان نرخ بهره صفر آن و تورم 1.6 درصدی حاکم بر اقتصادش است.
منابع عمده انرژی تجدیدپذیر در آلمان
انرژی تجدیدپذیر را میتوان از منابع متعددی تامین کرد. عمده منابعی که آلمان از آنها استفاده میکند به شرح زیر هستند؛
1- انرژی بادی
انرژی باد یکی از منابع انرژی تجدیدپذیری است که در آلمان استفاده میشود. در سال 2015 ظرفیت تولید انرژی بادی 100 میلیون مگاوات ساعت بود. در سال 2016 نیز نزدیک به 4 درصد از تولید انرژی آلمان با انرژی باد صورت گرفت.
2- فضولات حیوانی
بایو مَس (biomass) یا همان سوخت حاصل از فضولات حیوانی و پسماند گیاهی در سال 2016 سهم 7 درصدی تولید انرژی در آلمان را داشته است.
3- انرژی خورشیدی
انرژی خورشیدی در سال 2016 نزدیک به 6 درصد انرژی موردنیاز برای آلمان را تامین کرده است.
4- انرژی برقآبی
انرژی برقآبی که از طریق سدها به دست میآید، در سال 2016 سهمی معادل 3.3 درصد از کل انرژی تولیدشده در آلمان را داشت.
5- زبالهسوزی
انرژی حاصل از سوزاندن زبالهها نزدیک به 1 درصد از انرژی این کشور را تامین کرده است.
6- انرژی زمینگرمایی
انرژی زمینگرمایی نیز نزدیک به 1 درصد از کل انرژی آلمان را تشکیل میدهد.
در ناامیدی بسی امید است
در این مقاله از یک معجزه برایتان گفتیم. معجزهای که میتواند در هر اقتصادی رخ دهد. تنها لازم است که علم اقتصاد را دستکم نگیریم، آن را بشناسیم، راهکارهایش را بیابیم و سپس از آنها در هر اقتصادی بسته به شرایطش استفاده کنیم.
آلمان کشوری است که هم تاریخ پرفرازونشیبی داشته است و هم توانسته است بزرگترین چالشهای دنیا و یا حداقل دنیای مدرن را پشت سر بگذارد و جزء ابرقدرتهای جهان شود. آلمان را میتوان نمونه بارز بیت «در نومیدی بسی امید است، پایان شب سیه سپید است» دانست.
نظرات