کد مطلب: ۲۹۳۰۹۴

دردسرهای یک مدیر تازه‌کار!

دردسرهای یک مدیر تازه‌کار!

به‌عنوان کارمند استخدام می‌شوید و مدت‌ها در همان شغل باقی می‌مانید. بعضی از همکاران شرکت را ترک می‌کنند، چندتایی اخراج می‌شوند و برخی هم ارتقای شغلی می‌گیرند و از نردبان ترقی بالا می‌روند. بعد از مدتی یک جایگاه مدیریتی بالای سر شما خالی می‌شود. روابط شخصی و خویشاوند سالاری‌های مرسوم را که کنار بگذاریم، اگر

به‌عنوان کارمند استخدام می‌شوید و مدت‌ها در همان شغل باقی می‌مانید. بعضی از همکاران شرکت را ترک می‌کنند، چندتایی اخراج می‌شوند و برخی هم ارتقای شغلی می‌گیرند و از نردبان ترقی بالا می‌روند. بعد از مدتی یک جایگاه مدیریتی بالای سر شما خالی می‌شود. روابط شخصی و خویشاوند سالاری‌های مرسوم را که کنار بگذاریم، اگر فردی لایق باشید، بختتان برای تصاحب جایگاه مدیریتی بیشتر از دیگران خواهد بود.

اما جلوس بر صندلی مدیریتی، علاوه بر چند صد هزار تومان دستمزد اضافه، چند صد هزار دردسر جدید را بر سر میز مدیریتی شما خواهد آورد. دردسرهایی که به‌سادگی قابل‌حل هستند، اما یک مدیر ناشی (ناشی به معنای تازه ظهور کرده و خام) می‌تواند خیز اول به‌سوی رشد و ترقی را به‌سادگی منغص کند. در این مقاله نگاهی می‌اندازیم به شایع‌ترین دردسرهای این مدیر جوان و بی‌تجربه.

دنیایی که دگرگون می‌شود

چرا به این مدیر جوان ارتقا داده‌اند؟ چون کارها را بهتر از دیگران انجام می‌داد. فرمان مدیران را گوش می‌کرد و در اسرع وقت گزارش نهایی را روی میزشان می‌گذاشت. مدیر مطمئن بود که حرفش روی زمین نمی‌ماند و با بهترین کیفیت به سرانجام می‌رسد.

اما حالا همه‌چیز تغییر کرده است. دیگر کسی برای دستور دادن وجود ندارد. از امروز او است که باید به دیگران دستور بدهد. نقطه قوت او به کمال رساندن وظایف بود. حالا دیگر قرار نیست از بهترین توانایی خود استفاده کند.

چرا به این مدیر جوان ارتقا داده‌اند؟ چون کارها را بهتر از دیگران انجام می‌داد.

مدیر او به خاطر تلاش‌های چنین کارمند سخت‌کوشی ارتقا گرفته اما حالا خودش کارمندی سخت‌کوش ندارد که فرمان‌هایش را در کوتاه‌ترین زمان ممکن اجرا کنند. چه کار باید بکند؟ مثل سابق خودش اهداف را محقق کند؟

مشکل به این دلیل به‌وجود می‌آید که او فکر می‌کند حالا باید دیگران کارها را پیش ببرند، همان‌طور که قبلا او کارها را پیش می‌برد. اما او باید به دیگران در پیشرفت کارها کمک کند. لازم است تیم او به‌خوبی بدانند که موفقیت تیم، موفقیت تک‌تک افراد است نه فقط شخص مدیر!

سوادی که کم می‌آید

مدیر جوان تا وقتی کارمند بود، سوادش کافی به نظر می‌رسید. مدرک دانشگاهی‌ای داشت و چند سال تجربه. اما حالا همان میزان سواد برای جلسات مدیریتی کافی نیستند. مدیر جوان از ابتدا تا انتهای جلسه ساکت است و حتی شهامت ندارد دیگران را تایید کند.

یک قسمت سخت در اولین سال‌های مدیریتی همین‌جا است. او از سر کار که به خانه می‌رود، مثل سابق نمی‌تواند روی مبل دراز بکشد و تلویزیون تماشا کند. حالا باید چند برابر قبل کتاب بخواند و اطلاعات خود را بالا ببرد.

مدیر جوان بی‌تجربه

مدیر جوان باید چند برابر فبل مطالعه کند.

یک راه میانبر برای او استفاده از پادکست‌ها، ویدیوهای یوتیوب و سخنرانی‌های علمی است. می‌تواند در راه رفت‌وبرگشت بجای موسیقی به سخنرانی گوش بدهد و اطلاعات خود را بالا ببرد. مجلات معتبر، روزنامه‌های فاخر و رصد سایت‌هایی که به مخاطبان مهارت‌های حرفه‌ای منتقل کنند باید بخشی از برنامه روزانه او شوند.

یک نکته مهم در اینجا وجود دارد. او مطلبی جدید می‌آموزد و از این کشف جذاب هیجان‌زده می‌شود. اما باید هیجان خود را کنترل کند. شاید مفهومی که او دیشب فرا‌گرفته، برای دیگران عادی و قدیمی باشد. نباید سواد جدیدش را به رخ دیگران بکشد. سواد مثل قالی است، وقتی پا بخورد و کهنه شود بیشتر به چشم می‌آید.

صبری که سر می‌رود

مدیران جوان و خام وقتی به قدرت می‌رسند می‌خواهند با تغییرات ناگهانی و تصمیمات انقلابی نشان بدهند که رئیس کیست! اما همین موضوع شروعی می‌شود برای سقوط امپراتوری آن‌ها.

او تا وقتی کارمند بود باید به اتاق مدیر می‌رفت و می‌کوشید مفاهیم را با زبانی ساده توضیح دهد. در بیشتر موارد او بود که حرف می‌زد.

قبلا در بیشتر موارد او بود که حرف می‌زد.

حالا باید یک‌چیز بزرگ تغییر کند. می‌تواند در سکوت به حرف دیگران گوش دهد و در پایان گفت‌وگو را با یک جمله «ممنون، بررسی می‌کنم.» به پایان برساند. اما انجام کاری به این سادگی، خیلی سخت است.

مدیر جوان گاهی به خودش می‌آید و می‌بیند امروز آن‌قدر حرف زده که خودش سردرد گرفته. اشکال کار اینجا است که او هنوز جایگاه خودش را درک نکرده. در بیشتر مواقع کارمند زبان است و مدیر گوش.

مدیری که فراموش می‌شود

وقتی در پایین‌ترین رده سازمانی قرار داریم، همه‌چیز ساده است. آد‌م‌ها به دو دسته هم‌قطاران و بالادستی‌ها تقسیم می‌شوند. اما در اولین پله مدیریتی چیز عجیبی تجربه می‌شود. حالا علاوه بر هم‌سطح‌ها و بالایی‌ها رده بعضی‌ها از ما پایین‌تر است.

ممکن است درگیر شدن با همین نیروهای پایین‌دست باعث شود که مدیر جوان از یاد ببرد خود مدیرانی دارد. مدیرانی که باید با آن‌ها ارتباط برقرار کند، از آن‌ها اجازه بگیرد و درنهایت گزارش عملکردی را روی میزشان بگذارد.

مدیر جوان بی‌تجربه

مدیریت تنها به لباس و قیافه نیست.

یکی از سخت‌ترین کارهای مدیریتی کار کردن با کسانی است که از امروز از شما پایین‌تر هستند. به‌خصوص اگر تا دیروز سر یک میز می‌نشستید، با هم چای می‌خوردید و گاهی پیش می‌آمد که با هم از وضعیت مدیریتی شرکت گلایه کنید.

بهترین راه‌حل حفظ روابط دوستانه‌ای است که طی این سال‌ها بنا کرده‌اید. حتی می‌توانید از آه‌ها کمک بخواهید. برایشان توضیح بدهید که کارتان چند برابر شده و تنهایی از پس کارها برنمی‌آیید و به کمک نیاز دارید.

عذری که پذیرفته نیست

به‌عنوان یک کارمند گاهی پیش می‌آمد که دیرتر از دیگران به شرکت برسد و برای تاخیرهای خود درخواست مرخصی ساعتی بکند. گاهی بهانه‌ای جور می‌کرد برای غیبت کردن یا زودتر از محل کار خارج شدن.

حالا شرایط به‌کل عوض شده است. باید زودتر از تیم خود به شرکت بیاید و بعد از آخرین نفر محل را ترک کند. زود آمدن و دیر رفتن به دیگران این احساس را می‌دهد که دفتر کار، قلمروی او است.

شاید مجبور شود نوع لباس پوشیدن خود را هم تغییر دهد. تا دیروز ایرادی نداشت که با یک تی‌شرت رنگی به محل کار بیاید. حالا باید پیراهن مردانه بپوشد. تا دیروز می‌توانست دوش نگرفته از خانه خارج شود. حالا باید به فکر خرید عطری مناسب باشد.

او حالا الگوی رفتاری یک تیم است. شاید خودش باور نکند اما خیلی‌ها رفتارهای او را رصد می‌کنند: مدیرانی که به او ارتقا داده‌اند و هم‌قطارانی که می‌خواهند به دستور پخت ارتقای شغلی برسند.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.

  • ناشناس

    عالی بود . عالی . دقیقا این مطالب برای من اتفاق افتاده