معرفی کتاب «شیرجه در خوشبختی» اثر دنیل گیلبرت
همه ما دوست داریم در خوشبختی شیرجه بزنیم و دنیل گیلبرت در کتاب «شیرجه در خوشبختی» دراینباره برایمان میگوید. دنیل گیلبرت روانشناس اجتماعی و استاد دانشگاه هاروارد است. «شیرجه در خوشبختی» گیلبرت که به بیش از سی زبان دنیا ترجمهشده، توانسته است جایزه انجمن سلطنتی برای کتابهای علمی را نیز از آن خود کند. «شیرجه
همه ما دوست داریم در خوشبختی شیرجه بزنیم و دنیل گیلبرت در کتاب «شیرجه در خوشبختی» دراینباره برایمان میگوید. دنیل گیلبرت روانشناس اجتماعی و استاد دانشگاه هاروارد است. «شیرجه در خوشبختی» گیلبرت که به بیش از سی زبان دنیا ترجمهشده، توانسته است جایزه انجمن سلطنتی برای کتابهای علمی را نیز از آن خود کند. «شیرجه در خوشبختی» را فیروزه مهرزاد ترجمه و انتشارات درسا چاپ کرده است.
اگر از اسم عامهپسند کتاب بگذریم، «شیرجه در خوشبختی» یک کتاب علمی است. گیلبرت در این کتاب میخواهد با استفاده از علوم مختلف از روانشناسی و کالبدشناسی اعصاب گرفته تا اقتصاد و فلسفه، چیزهایی درباره شادمانی در آینده و تصمیمگیریهایمان به ما بگوید. او میخواهد عملکرد ذهنمان را به ما بشناساند و نشان دهد که چگونه درباره شادکامی آیندهمان دچار اشتباه میشویم و چه تصورات نادرستی درباره خوشبختی داریم.
گیلبرت در سراسر کتاب، از روش علمی استفاده کرده و برای اثبات هر گزارهای که مطرح میکند، چند آزمایش علمی را که در آن زمینه انجامشده است، شرح میدهد. با این کار علاوه بر جلب اطمینان مخاطبی که حسابی از زیر سوال رفتن عقل و منطقش تعجب کرده، مطلب را برای خواننده سادهتر کند. علاوه بر شرح آزمایشها، مثالهای زیاد نویسنده به درک بهتر و جذابتر شدن کتاب کمک میکند. بهتان قول میدهم که با خواندن اولین فصل کتاب آنقدر موضوع برایتان جالب میشود که نمیتوانید کتاب را زمین بگذارید. تنها چیزی که به کتاب جذاب ما لطمه زده، ترجمه و صفحهبندی ضعیف کار است که با سعهصدر خواننده قابلچشمپوشی است.
شیرجه زدن در خوشبختی
زمانی که تلاش میکنیم آیندهمان را تصور کنیم، اشتباهاتی کاملا قانونمند، سیستماتیک و منظم مرتکب میشویم. اشتباهاتی که به کارکرد اعصاب و ذهن ما بازمیگردند. گیلبرت میگوید «این کتابی است که درباره چگونگی به تصویر کشیدن آینده انسان و راه درست رسیدن به آن به کمک مغز». در ابتدا این سوال برایمان پیش میآید:
چرا به آینده فکر میکنیم؟
اولین پاسخ این است: اندیشیدن درباره آینده میتواند لذتبخش باشد و از درد و اندوه پیشگیری کند. ما بهراحتی بدون اینکه کوچکترین کاری انجام دهیم، خودمان را در مراسم عروسی یکی از عزیزانمان تصور میکنیم و حسابی از تجربه بدون هزینهمان لذت میبریم.
همینطور میتوانیم با پیشبینی اینکه با بهموقع سرکار نرفتن از کارمان اخراج میشویم و مدتی بیپولی آزارمان میدهد صبحها، از خواب نازمان بگذریم.
پژوهشگران معتقدند احساس کنترل کردن چه راستین و چه خیالی، یکی از نشانههای سلامت ذهن است.
دلیل مهمتری که باعث میشود حتی در زمانهایی که دوست داریم در حال زندگی کنیم، باز ذهنمان لجوجانه بر تجسم آینده پافشاری میکند، این است که ذهن میخواهد بر تجربیات آیندهمان کنترل داشته باشد.
میل ما به کنترل کردن بسیار نیرومند است و برخی پژوهشگران معتقدند احساس کنترل کردن چه راستین و چه خیالی، یکی از نشانههای سلامت ذهن است. پس ما میخواهیم آینده را کنترل کنیم چراکه احساسی بسیار خوب در ما برمیانگیزد و موجب شادمانیمان میشود.
خوشبختی چیست؟
خوشبختی دستکم برای اشاره کردن به سه چیز به کار میرود: شادمانی احساسی، شادمانی معنوی و شادمانی از روی داوری. شادمانی احساسی بنیادیترین نوع شادمانی است که ما نمیتوانیم بهخوبی توصیفش کنیم؛ اما میتوانیم با پیشینه و ارتباطی که با تجربیات دیگر دارد، حدود تقریبی آن را مشخص کنیم.
همه افراد بشر بدون استثنا در جستجوی خوشبختی هستند. هرچند رفتارهای گوناگونی دارند، اما هدف همه آنها یکی است. درواقع همه ما رفتارهایی داریم و تلاش میکنیم که با آن رفتارها، احساسی در ما به وجود آید که به آن خوشبختی میگوییم. پس خوشبختی امری کاملا ذهنی است.
خوشبختی امری کاملا ذهنی است.
اما چرا احساس این خوشبختی در افراد مختلف یا حتی در خود ما متفاوت است؟ مثلا چرا امروز با انجام دادن کاری که پارسال انجام میدادیم، به همان اندازه شاد نمیشویم و چرا بعضی از آدمها در شرایطی احساس خوشبختی میکنند که ما جز درد و رنج از آن شرایط انتظار دیگری نداریم؟
حافظه داستانسرا
اولین دلیل گیلبرت این است که یادآوری گذشته ناقص است؛ بنابراین مقایسه کردن احساس شادی اکنونمان با شادی گذشته به کمک حافظه اشتباه است. حافظه بهراستی نمیتواند به ما بگوید که آیا این دو تجربه ذهنی حقیقتا متفاوتاند یا نه. حافظه مثل یک دوربین فیلمبرداری نیست که هر آنچه به یاد میآوریم عینا همان اتفاقات گذشته باشند.
حافظه برای یادآوری میلیونها اتفاقی که در طول زندگی برای ما میافتد، از کلیدواژههایی استفاده میکند. کلیدواژهها اصلیترین بخشهای خاطرهها را تشکیل میدهند و بقیه نکات را برای یادآوری دوباره، از نو و با اطلاعاتی که در دسترس است، ساخته میشود.
پس ممکن است بسیاری از اتفاقات ریزودرشت گذشته را با تغییرات کوچک و بزرگ به یاد بیاوریم. این تنها یکی از چندین و چند ضعف ادراک و حافظه ماست که گیلبرت در کتاب با مثالهای متعدد به آن اشاره میکند.
شکلپذیری زبان
گیلبرت دلیل دیگر تفاوت برداشت ما از خوشبختی را به مسئله شکلپذیری زبان مربوط میداند. شکلپذیری زبان به این معنی است که ممکن است افراد از تجربیات یکسان، احساسات یکسانی داشته باشند. شاید فرد فقیری که برای اولین بار یک کیک خامهای خوشمزه میخورد، همان احساس فردی را که هر روز کیک خامهای میخورد، داشته باشد؛ اما چون برای فرد فقیر، تجربهای متفاوت است و او تابهحال چیزی به آن خوشمزگی نخورده است، گیلبرت میگوید که او بیشترین احساس شادمانی را دارد. زیرا کلمه دیگری برای بیان این احساس نمییابد. او نمیداند این احساس که تابهحال تجربه نکرده است، همان احساسی است که فرد دیگر بهراحتی از کنارش میگذرد و به آن «تجربه خوب» میگوید.
شکلپذیری زبان به این معنی است که ممکن است افراد از تجربیات یکسان، احساسات یکسانی داشته باشند.
گسترش تجربیات
گیلبرت این موضوع را از چشمانداز دیگری هم بررسی میکند و میگوید ما با هر تجربهای که به دست میآوریم، برداشتمان از خوشبختی با قبل از آن متفاوت میشود.
ممکن است ما روزی با شرایطی خاص احساس خوشبختی کرده باشیم. بر پایه تجربیات آن روزمان فکر میکردهایم که خوشبختیم؛ اما با گذر زمان و گسترش تجربیات، میبینیم که آن روز اشتباه میکردیم و خوشبختی واقعی را امروز داریم.
برعکس این موضوع هم ممکن است. وقتی چیزی را از دست میدهیم و میفهمیم که خوشبختی در دستانمان بوده و قدرش را نمیدانستهایم.
اندازه خوشبختی
حالا که خوشبختی امری ذهنی و یک احساس است، چطور میتوانیم اندازهاش بگیریم یا اصلا دربارهاش به توافق برسیم؟ ما حتی در بسیاری از اوقات احساساتمان را اشتباه میگیریم یا اصلا نمیفهمیم که چه احساسی داریم. ما یک ابزار موردپذیرش بدون ایراد که به بیننده اجازه میدهد بهدرستی ویژگیهای تجربیات ذهنی فرد دیگری را اندازه بگیرد، جوری که بتوان آن را ثبت و مقایسه کرد، نداریم و هرگز هم نمیتوانیم چنین ابزاری پیدا کنیم.
اگر از این کاستی آگاهی داشته باشیم، میتوانیم با آن کنار بیاییم. میتوانیم با استفاده از قانون اعداد بزرگ، با مقایسه تعداد بسیار زیاد افرادی که در شرایطی خاص، احساسات ویژهای را گزارش میدهند، به حدس و گمانهایی تقریبی درباره احساسات، مخصوصا احساس شادمانی که مدنظر ماست، برسیم.
اگر خوشبختی امری ذهنی واحساسی است، چطور میتوانیم اندازهاش بگیریم یا اصلا دربارهاش به توافق برسیم؟
تا اینجا گیلبرت در «شیرجه در خوشبختی» برای ما کمی از خوشبختی و کمی از آیندهبینی میگوید؛ اما ازاینجا به بعد سعی میکند این دو را به هم پیوند بزند و توضیح دهد چرا در آینده دنبال شادکامی گشتن و نگران خوشبختی آینده بودن با اشتباهات فراوانی همراه است. ما سعی میکنیم آینده را پیشبینی کنیم که به شادمانی بیشتری در آینده دست پیدا کنیم؛ اما این کار را اشتباه انجام میدهیم. چرا؟
گذشته، حال، آینده
گیلبرت میگوید آنچه موجب میشود گذشته را فراموش کنیم و از حال درک درستی نداشته باشیم، باعث میشود آینده را هم نادرست تصور کنیم. ما به چیزی که در ذهنمان خواهان آن هستیم شباهتی نخواهیم داشت. ما چیزهایی را میبینیم که بهراستی وجود ندارند و چیزهایی را به یاد میآوریم که بهراستی روی ندادهاند؛ اما انتظار داریم آینده با جزئیاتی که ذهن حذف میکند، مشکلدار نباشد. نباید انتظار داشته باشیم آیندهای را که بر اساس اطلاعات غلط تصور کردهایم به واقعیت تبدیل شود.
نواقص پیشبینی آینده
زمانی که بیشتر مردم آینده را تصور میکنند، بهندرت به آنچه در تصورشان نیست توجه میکنند و تکه گمشده را در نظر نمیگیرند. ما آینده را با عناصری که امروز در دست داریم میسازیم و به هزار و یک نیروی جدیدی که تصورش را هم نمیکردهایم یا اصلا آنها را نمیدیدهایم، بیتوجهیم. رویدادی را تصور میکنیم و بر اساس معادلات امروز برایش نقشه میکشیم؛ بیتوجه به هزار و یک تکه گمشدهای که در نظر نگرفتهایم.
اشتباه دیگر در آیندهبینی ما، این است که ما گذشته نزدیک و آینده نزدیک را خیلی واضحتر و با توجه به نکات ریزودرشت چگونگی اتفاق افتادن پیشامدها بررسی میکنیم، ولی درباره آینده دور چنین نازکبینی را نداریم. درست مثل زمانی که شیئی در فضا از ما دور است و ما آن را تار و کوچک میبینیم، وقتی هم که اتفاقی در زمان از ما دور است، ما آن را تار و کوچک میبینیم و چون نمیتوانیم واضح تصورش کنیم، ارزش کمتری برایش قائل میشویم.
اشتباه دیگر این است که ما برای پیشبینی احساست آیندهمان، به احساسات اکنونمان رجوع میکنیم.
اشتباه دیگر این است که ما برای پیشبینی احساست آیندهمان، به احساسات اکنونمان رجوع میکنیم. وقتی سوال میکنیم در فلان شرایط چه احساسی خواهم داشت، ذهن ما احساسی را که ممکن است امروز در این شرایط داشته باشیم، برمیگزیند و بعد آن را با زمان تطبیق میدهد. گاهی هم در کار تطبیق زمان دچار مشکلاتی میشود که گیلبرت به بعضی از آنها در کتاب بهطور دقیقتر اشاره میکند.
مسئله مقایسه
مسئله دیگر در پیشبینی ما از آینده، مقایسه است. ما برای تصمیمگیری، شرایط حال یا آینده را با گذشته مقایسه میکنیم و رویدادهای گذشته بر تصمیمگیری ما اثر دارند. بهطوریکه خیلی از اوقات ما را در تصمیمگیری بهاشتباه میاندازند. درواقع برای ما ارزش یکچیز با مقایسه با چیزهای دیگر مشخص میشود و برای هر چیز هم میشود بیش از یک نمونه نشان داد.
پس ممکن است ما وقتیکه چیزی را مقایسه میکنیم، برایش ارزشی بیشتر از ارزش بدون مقایسه در نظر بگیریم. همه اینها وقتیکه میخواهیم احساساتمان را در آینده درباره چیزی پیشبینی کنیم، ممکن است ما را بهاشتباه بیندازد.
معنا دهی و نگرش مثبت
ما به محرکهای اطرافمان معنا میدهیم و از آنها ابهامزدایی میکنیم. یک محرک ثابت میتواند در جایگاههای متفاوت معانی متفاوتی برای ما داشته باشد. اگر از روشهای ابهامزدایی ذهن که دکتر گیلبرت به آنها در کتاب اشاره میکند بگذریم، به این میرسیم که ذهن ما به تجربیات پیچیدهای که از سر گذراندهایم هم به همین سیاق معنادهی میکند.
بهمحض اینکه ما در معرض تجربهای قرار میگیریم ذهن سعی میکند با نگرشی مثبت به آن معنا دهد تا زندگی برای ما آسانتر شود. ذهن با استادی تمام سعی میکند درعینحال که واقعیات زندگی را بهطور کامل از ما پنهان نمیکند تا بتوانیم در آن زندگی کنیم، به آن معنایی مثبت ببخشد تا انگیزه کافی برای زندگی کردن را داشته باشیم.
شاید آنچه را چشم میبیند، مغز باور کند و آنچه مغز میخواهد چشم جستجو کند.
اما برای اینکه بتواند معنایی مثبت به تجربیات ما بدهد باید حقایقی برای پشتیبانی از دلیلتراشیهایش داشته باشد تا منطق ما زیر سوال نرود. این حقایق از کجا میآیند؟ روانشناسان میگویند ما خودمان این حقایق را میسازیم. تکنیکهای زیادی برای تحریف حقایق یا تفسیر متفاوت آنها وجود دارد که گیلبرت به بعضی از آنها در کتاب اشاره میکند؛ مانند نمونهگیری نادرست یا بررسی کردن شواهد تاییدکننده.
گیلبرت در عبارت جالبی میگوید «شاید مغز و چشم رابطهای قراردادی داشته باشند. بر اساس آن مغز میپذیرد آنچه را چشم میبیند، باور کند؛ اما متقابلا چشم هم میپذیرد آنچه را مغز میخواهد جستجو کند».
اشتباهات تکنیکی
سیستم امنیت روانی ما وقتی با تجربیات بهشدت سخت مواجه شود، تحریک میشود تا با بهتر نشان دادن وضعیت و تحریف واقعیت به ما احساس بهتری بدهد؛ اما با تحریکهای ضعیفتر و ناگواریهایی با شدت کمتر این سیستم تحریک نمیشود. به همین خاطر هم هست که انسانها نمیتوانند بهدرستی پیشبینی کنند که وقتی در آینده با شرایط ویژهای مواجه میشوند چه حسی خواهند داشت.
ما به خودمان میگوییم من که وقتی از قطع رابطه با یک دوست نهچندان صمیمی احساس تنهایی میکنم، حتما در صورت جدایی از همسرم میمیرم بدون توجه این نکته که سیستم امنیت روانی در آن شرایط ممکن است احساسات ما را تعدیل کند.
در شرایطی که ما چارهای نداریم یا نمیتوانیم تغییری ایجاد کنیم، سیستم امنیت روانیمان بیشتر فعالیت میکند و به ما نگرش مثبتتری از شرایط میدهد.
همینطور مسئله چارهناپذیری و تغییرناپذیری هم میتوانند در نگرش ما به مسائل تاثیر بگذارند. روانشناسان میگویند در شرایطی که ما چارهای نداریم یا نمیتوانیم تغییری ایجاد کنیم، سیستم امنیت روانیمان بیشتر فعالیت میکند و به ما نگرش مثبتتری از شرایط میدهد. درحالیکه اگر بهصورت عادی به آن شرایط در آینده فکر کنیم شاید به نظرمان بههیچوجه نمیتوانیم آن شرایط را تحملکنیم.
آگاهی و سازش
گیلبرت در ادامه کتاب نشان میدهد که چطور باورهای غلط میتوانند در جامعهای شایع باشند و ما را در پیشبینی آینده دچار اشتباه کنند. او در بخش دیگر کتاب به چگونگی استفاده ما از تجربیات دیگران میپردازد. نقایص استفاده از تجربیات دیگران و نکاتی را که باید در مورداستفاده از تجربیات دیگران برای پیشبینی و تصمیمگیری درباره آینده در نظر داشته باشیم، برمیشمارد.
گیلبرت کتاب را بدون هیچ راهحلی به پایان میرساند و فقط به نکتهای که درجای جای کتاب به آن اشاره میکرد، تاکید میکند. ذهن ما پر از فریبکاریهای ناآگاهانهای است که به نظر میرسد برای سلامت روان ما و ادامه زندگیمان ضروری هستند. در نظر گرفتن این نقاط ضعف میتواند به ما در تصمیمگیریهایمان و شادکامی آیندهمان کمک شایانی کند. از خواندن کتاب لذت ببرید.
نظرات