فونیکس - هدر اخبار
کد مطلب: ۱۹۵۲۰۹

چرا خاک ایران برای «های‌تک» حاصل‌خیز نیست؟

چرا خاک ایران برای «های‌تک» حاصل‌خیز نیست؟

چند سالی است که در ایران تب استارت‌آپ‌ها بالا گرفته است و مردم زیادی با رویای دست‌یابی به ثروت، پا به این عرصه گذاشته‌اند. بسیاری از جویندگان دانش در رشته‌هایی نظیر MBA و کارآفرینی تحصیل می‌کنند و دانشجویان خلاق و سخت‌کوش تمام رشته‌ها سعی می‌کنند به ایده‌ها و رویاهایشان جامه عمل بپوشانند. اما وقتی به

چند سالی است که در ایران تب استارت‌آپ‌ها بالا گرفته است و مردم زیادی با رویای دست‌یابی به ثروت، پا به این عرصه گذاشته‌اند. بسیاری از جویندگان دانش در رشته‌هایی نظیر MBA و کارآفرینی تحصیل می‌کنند و دانشجویان خلاق و سخت‌کوش تمام رشته‌ها سعی می‌کنند به ایده‌ها و رویاهایشان جامه عمل بپوشانند. اما وقتی به فهرست استارت‌آپ‌های موفق در ایران نگاه می‌کنیم، به چند شرکت صرفا خدماتی بر می‌خوریم که ابعادشان با شرکت‌هایی مانند علی‌بابا، آمازون، اپل، گوگل، فیس‌بوک، هوآوی، تسلا، ار‌بی‌ان‌بی و اسپاتیفای قابل‌مقایسه نیست. از طرفی هیچ‌کدام از این صنایع نوپای ایرانی به تولید محصولاتی مانند خودروی الکتریکی، تلفن همراه، کامپیوتر، خانه‌های هوشمند و به‌طور کلی محصولات «های‌تک» نمی‌پردازند و تنها به خدماتی مانند فروش اینترنتی کالا، نرم‌افزار و اجناس دست‌دوم یا تاکسی و تحویل بسته پستی و سفارش غذا بسنده می‌کنند. اما آیا ایرانی‌های نمی‌توانند پای خود را از «دلیوری» فراتر بگذارند؟

حتی بازی‌های ویدیویی در این رقابت حضوری جدی ندارند و نمی‌توانند با استارت‌آپ‌هایی مثل ماین‌کرفت (mine-craft) و کلش‌آف‌کلنز (clash of clans) رقابت کنند. پرسش اینجا است که چرا صنایع های‌تک در ایران پا نمی‌گیرند و به ابعاد جهانی نمی‌رسند؟ حلقه مفقوده استارت‌آپ در ایران چیست؟ آیا اساسا یک استارت‌آپ ایرانی می‌تواند موفق باشد؟ اگر تعداد استارت‌آپ‌های موفق تا این اندازه کم است، آیا جوانان ما می‌توانند به آینده کارآفرینی دل‌خوش کنند؟ آیا دولت می‌تواند با ترویج کارآفرینی از مسئولیت ایجاد شغل شانه خالی کند؟

ما بی‌سواد نیستیم!

ممکن است در اولین قدم فکر کنیم که در ایران تلفن همراه تولید نمی‌شود، چون ما دانش فنی لازم را در اختیار نداریم. اما وقتی به دستور پخت تلفن‌های هوشمند نگاه می‌کنیم، به نکته‌ای جالب بر می‌خوریم. تولیدکننده‌ها تمام قطعات لازم خود را از شرکت‌های بزرگ دیگر می‌خرند. یک شرکت CPU تولید می‌کند، شرکت دیگری به تولید صفحه‌نمایش مشغول است. دوربین یکجا تولید می‌شود و باتری جای دیگر. حتی محصول نهایی در شرکت‌هایی مثل فاکس‌کان (Foxconn) مونتاژ می‌شود. آیا شرکتی ایرانی نمی‌تواند این قطعات را بخرد و سفارش خود را به دست فاکس‌کان برساند؟

آیا شرکتی ایرانی نمی‌تواند قطعات را بخرد و سفارش خود را به دست فاکس‌کان برساند؟

مشکل اصلی در مورد دانش طراحی نیست. در ایران استعدادهای خوبی وجود دارد که جذب شرکت‌های بزرگی مثل گوگل و اپل می‌شوند. حتی اگر قصد نداشته باشیم یا نتوانیم محصول خود را طراحی کنیم، هستند شرکت‌هایی که این وظیفه را برعهده بگیرند. بنابراین تصور این که ما دانش فنی لازم را برای تولید اسمارت‌فون در اختیار نداریم، تصوری اشتباه است. گویا باید جای دیگری به دنبال ریشه مشکل بگردیم.

به اروپا نگاه کنید! آنجا هم خبری نیست!

در چشم بیشتر مردم، اروپا مهد دانش و فناوری است. هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که آلمانی‌ها از دانش لازم برای تولید اسمارت‌فون بهره‌مند نیستند. اما اگر سری به خیابان جمهوری بزنید، متوجه می‌شوید که حتی یک برند آلمانی در بازار وجود ندارد. اپل و پیکسل آمریکایی هستند، سامسونگ و ال‌جی کره‌ای و بالاخره شیائومی، هوآوی و وان‌پلاس چینی. اگر بخواهیم سونی را به‌حساب بیاوریم می‌توانیم نام ژاپن را هم به فهرست تولیدکنندگان تلفن همراه بیفزاییم. در صنعت دوربین (کانون و نیکون)، کنسول بازی (سونی، نینتندو و مایکروسافت)، کامپیوتر و سیستم‌عامل (اپل، گوگل و مایکروسافت) هم دست اروپا به‌طور کامل خالی است و رقابت جهانی بین چهار کشور آمریکا، ژاپن، کره و چین برگزار می‌شود.

استارت‌آپ‌های ایرانی

شرکت‌های اروپایی از پیشگامان صنعت موبایل بودند.

آیا اروپایی‌ها ضعف دانش و فناوری دارند؟ آیا آن‌ها هم به خاطر تحریم‌های بین‌المللی نمی‌توانند از کوالکام (سی‌پی‌یو)، سامسونگ (صفحه‌نمایش و رم)، توشیبا (حافظه داخلی)، سونی (دوربین) و هوآپو (باتری) خرید کنند؟ آیا نقص قوانین یا ناکارآمدی نظام قضایی اروپا را از بازار فناوری دور نگه داشته است؟ آیا اساسا دلیل شکست ایران و کشورهای اروپایی در جام‌جهانی فناوری به یکدیگر شبیه است؟ حتی اگر وضع ایران با اروپا خیلی فرق کند، بررسی علل ناکامی شرکت‌های اروپایی (نوکیا، زیمنس، فیلیپس و اریکسون) می‌تواند در درک وضعیت استارت‌آپ‌های تولیدی و به‌طورکلی شرکت‌های فناوری در ایران مفید باشد.

جغرافیا، مشکلی غیرقابل‌حل

تصور کنید در چین زندگی می‌کنید و با کمک دوستان خود یک بازی برای موبایل می‌سازید. شبیه به اتفاقی که در شرکت چینی NetEase افتاد. این بازی را در کشور چین منتشر می‌کنید و رفته‌رفته آن را توسعه می‌دهید. در این صورت می‌توانید روی بازار یک و نیم میلیارد نفری چین حساب کنید. وقتی بازی به‌اندازه کافی رشد کرد، حالا می‌توانید نسخه جهانی بازی خود را منتشر کنید. در آمریکا به عنوان در سومین کشور پرجمعیت جهان هم مشابه این امتیاز وجود دارد. یک نرم‌افزار محلی انگلیسی‌زبان مثل فیس‌بوک و گوگل می‌تواند در این کشور پا بگیرد و به‌سادگی به دیگر کشورها سرایت کند. این شرکت‌ها برای افزودن زبان‌هایی مثل فارسی، عربی، پشتو و ترکی به‌اندازه کافی فرصت دارند.

اما همین شرایط را در فرانسه تصور کنید. خدمات محلی فرانسوی‌زبان اگر بخواهند به کشورهای همسایه خود صادر شوند باید به زبان‌های آلمانی، اسپانیولی، ایتالیایی و اتریشی ترجمه شوند. برای دستیابی به تمام اروپا به 24 زبان نیاز است.

در آمریکا یک نرم‌افزار انگلیسی‌زبان می‌تواند پا بگیرد و به‌سادگی به دیگر کشورها سرایت کند.

همین مشکل در ایران هم وجود دارد. فرض کنید دیجی‌کالا یا دیوار کار خود را با زبان انگلیسی شروع می‌کردند. این شرکت‌ها هرگز نمی‌توانستند به موقعیت کنونی برسند. حالا اگر یکی از آن‌ها بخواهد به کشورهای همسایه وارد شود، حتی اگر هیچ مانع سیاسی‌ای وجود نداشته باشد، باید به زبان‌هایی مثل ترکی، کردی، آذری، عربی، اردو، پشتو و… ترجمه شود. این پروژه عظیم‌تر از آن است که اجرایی باشد. پس چنین شرکت‌هایی محکوم‌به حبس در یک جغرافیای محدود هستند.

سرمایه اولیه، نقصی نیازمند ابعاد

فرقی نمی‌کند که بخواهیم به تولید خودرو بپردازیم یا تلفن هوشمند درست کنیم. این پروژه‌ها به سرمایه‌گذاری‌های عظیمی نیاز دارند. حتی مایکروسافت برای ورود به صنعت اسمارت‌فون بااحتیاط زیادی قدم برداشت. بسیاری از مردم منتظر بودند که پروژه سرفیس‌فون مایکروسافت را ببینند. موبایلی که مثل تبلت‌های مایکروسافت، یک سر و گردن از رقبا بالاتر باشد. اما چنین سرمایه‌گذاری‌ای ترسناک‌تر از آن بود که یکی از ثروتمندترین شرکت‌های جهان را متقاعد کند. وضعیت گوگل هم به همین صورت بود. گوگل شش نسل از موبایل‌های نکسوس (Nexus) خود را با همکاری ال‌جی، سامسونگ، موتورولا و هوآوی تولید کرد و برای قراردادن نشان تجاری گوگل بر روی محصولی به نام پیکسل احتیاط به خرج داد.

استارت‌آپ‌های ایرانی

پروژه سرفیس‌فون حتی برای مایکروسافت ترسناک است.

اگر ما بر روی یک خودروی خودران یا لپ‌تاپ سرمایه‌گذاری کنیم، نمی‌توانیم به‌سرعت آن را وارد بازارهای جهانی کنیم. در بازار داخلی هم ابعاد بازار کوچک‌تر از آن است که سرمایه‌گذاری انجام‌شده را بازگرداند. در این صورت مجبور خواهیم بود محصولی مانند سمند را به مدت بیست سال یا بیشتر (از سال 1381 تا…) تولید کنیم و به هر ضرب‌وزوری آن را به تاکسی‌رانی، پلیس و شهرداری بفروشیم تا سرمایه‌گذاری انجام‌شده صرفه داشته باشد. اگر ایران‌خودرو در بیست کشور جهان فعالیت داشت، در ظرف مدت یک‌ سال به این فروش بیست‌ساله می‌رسید و در سال 83 یا 84 با نسل دوم این خودرو مواجه می‌شدیم.

به‌روز بودن، اولین شرط صنعت فناوری

در صنعت خودرو ما محکومیم به مونتاژ خودروهای چینی، کره‌ای و اروپایی. چون این کار به سرمایه‌گذاری کم‌تری نیاز دارد. ما هرگز خودروساز نخواهیم شد، چون تولید خودرو در ایران باوجود محدودیت‌های تجاری موجود، از نظر اقتصادی منطقی نیست. توجه کنید که خودرو محدودیت زبانی ندارد. برای همین این صنعت در اروپا به سادگی شکل گرفت. اما صادرات خودرو به شرایط خاص سیاسی نیازمند است.

در بازار خودرو شاید بتوانیم درهای کشور را ببندیم و فناوری 20 سال پیش را با چراغ و فرمان جدید به مردم بفروشیم. اما نمی‌توانیم همین کار را با کامپیوترها و نرم‌افزارهای سال 1998 انجام دهیم. برای بسته نگه داشتن درهای تکنولوژی، باید پول عظیمی را برای توسعه سیستم‌عامل ملی و برنامه‌های موردنیاز آن خرج کنیم. پولی که از ابعاد جیب شرکت سامسونگ هم بزرگ‌تر است.

ما هرگز خودروساز نخواهیم شد، چون تولید خودرو در ایران از نظر اقتصادی منطقی نیست.

این مشکل را می‌شود به خیلی از صنایع های‌تک دیگر تعمیم داد. صنایعی که باید هرسال (در مواردی هر شش ماه) به‌طور کامل به‌روز شوند تا بتوانند در بازار باقی بمانند. اگر این به‌روزرسانی‌ها موفق نباشند می‌توانند شرکت‌هایی به عظمت اپل و مایکروسافت را هم به زیر بکشند. استارت‌آپ‌های ایرانی نمی‌توانند تنها در بازار محدود ایران به چنین ابعادی برسند و بتوانند برای یک فناوری جدید چند صد میلیون دلار هزینه کنند.

نگرش ایرانی، اروپایی، آمریکایی و چینی

مایکروسافت و بیل گیتس. اپل و استیو جابز. علی‌بابا و جک ما. گوگل و لری پیج. تسلا و ایلان ماسک. دیجی‌کالا و…؟ اسنپ و…؟ دیوار و…؟ آیا این که ما زندگی‌نامه موسسین شرکت‌های آمریکایی را با تمام جزئیات می‌دانیم، اما در مورد شرکت‌های وطنی اطلاعات کمی داریم تصادفی است؟ در آمریکا و چین این کارآفرینان، قهرمان‌های ملی و سرمشقی برای دیگران هستند. اما در ایران نگرش خوبی نسبت به «پولدارها» وجود ندارد.

استارت‌آپ‌های ایرانی

در آمریکا کارآفرینان قهرمان‌هایی ملی هستند.

از طرف دیگر مردم آمریکا و چین نسبت به فناوری خوش‌بین هستند. بیشتر مردم چین باور دارند که فناوری به زندگی آن‌ها کمک کرده است. نگرشی که در اروپا وجود ندارد. اروپایی‌ها فکر می‌کنند فناوری بیشتر از حل مشکل، برای آن‌ها مشکل درست کرده است. آن‌ها از غول‌های تجاری مثل فولکس و آدیداس دل خوشی ندارند.

برخلاف تصور نگاه دولت به های‌تک در ایران آن‌قدرها مثبت نیست. رسانه‌های دولتی به‌طور مداوم در مورد فضای مجازی، فناوری‌های نوین و ابزارهای دیجیتال هشدار می‌دهند. تلویزیون به‌طور رسمی مردم را به استفاده کم‌تر تکنولوژی تشویق می‌کند. در این فضای منفی، پیدایش و رشد یک شرکت مثل تلگرام، واتس‌اپ و اینستاگرام با موانع زیادی مواجه خواهد شد.

دولتی به بزرگی یک هیولا، سدی برای کسب‌وکار

شرکت‌های خصوصی ایرانی رقبایی جدی دارند که افسار آن‌ها به دست دولت است. بزرگ‌ترین شرکت‌های فعال در صنایعی مثل تاکسیرانی، مخابرات، پست، خودروسازی و فروشگاه‌های زنجیره‌ای، شرکت‌هایی دولتی یا در بهترین شرایط خصولتی هستند. این شرکت‌ها قدرت اجرایی و قانونی زیادی دارند و به‌سادگی می‌توانند در مقابل شرکت‌های نوپای خصوصی قد علم کنند.

تا زمانی که دولت ابعادی تا این اندازه بزرگ داشته باشد، مردم عادی نمی‌توانند آزادانه به رقابت بپردازند.

تا زمانی که دولت ابعادی تا این اندازه بزرگ داشته باشد، مردم عادی (کسانی که هیچ ارتباطات سیاسی یا سرمایه‌های چندمیلیاردی نداشته باشند) نمی‌توانند آزادانه به رقابت بپردازند. برنامه خصوصی‌سازی هم تا به امروز ناکام بوده است. این برنامه بجای آن‌که دست دولت را از بازار کوتاه کند، مسئولیت دولت در مقابل شرکت‌های عرضه‌شده در بورس را کاهش داده است. شاید اگر ایران‌خودرو به همان شکل قبل دولتی می‌ماند، بیشتر در مقابل محصولاتش احساس مسئولیت می‌کرد تا حالا که می‌خواهد سود حاصل از عملیات خود را بین سهام‌دارانش تقسیم کند.

قوانین، حامی یا بازدارنده

شکل قوانین در چین و آمریکا با اروپا خیلی فرق دارد. در اروپا کارمندان ساعت کاری کم‌تری دارند، حداقل دستمزد بالا است، استخدام و اخراج کارمند ساده نیست و به‌طورکلی قوانین بیشتر از آن‌که حامی سرمایه‌دارها و شرکت‌ها باشد از کارگرها و مصرف‌کننده‌ها حمایت می‌کند.

این شکل از قوانین برای مردم اروپا خوب است، اما نمی‌تواند محیطی مناسب برای رشد شرکت‌های نوپا به وجود بیاورد. اگر قانون بخواهد برای هر ایراد موجود در محصول، شرکت را بازخواست کند و به‌طور کامل طرف مشتری را بگیرد، شهامت آزمون‌وخطا به شکل چشمگیری کاهش پیدا می‌کند. موضوعی که در چین هرگز اتفاق نمی‌افتد.

و اما ایران…

در ایران اما قوانین نه به سود سرمایه‌دارها و کارآفرینان است و نه به سود مشتری و کارمند. خروجی قوانین نه کارمندهایی است که در شرکت‌های کوچک با خوشحالی و امنیت کار کنند، نه کارآفرینانی که شرکت‌هایی غول‌آسا بسازند. درواقع در اروپا، قانون می‌خواهد از عموم مردم محافظت کند و به حمایت از آن‌ها بپردازد. در آمریکا و چین قانون‌گذار می‌خواهد از خالقان شغل و ثروت حمایت کرده و از خطرات مسیر ترقی آن‌ها بکاهد.

استارت‌آپ‌های ایرانی

زیرساخت‌های قانونی لازم برای حمایت از کسب‌وکارهای نوپا در کشور وجود ندارد.

اما نگرش عمومی در ایران نسبت به قانون، عاملی بازدارنده است نه حامی. فقط برای گرفتن اخذ مجوز لازم برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار جدید، باید از هفت‌خان رستم عبور کنید. بعد که مجوز گرفتید، هرلحظه باید منتظر لغو پروانه خود باشید. این قوانین بیشتر از آن‌که امنیت کارآفرینان یا مشتری‌های آن‌ها را تامین کند، رقابت تجاری را به مسابقات دو با مانع تبدیل می‌کند: یک روز که سر کار می‌آیید، متوجه می‌شوید سایت شما فیلتر شده است. چرا؟ خودتان هم نمی‌دانید.

کارآفرینی تولیدمحور یا سر کار گذاشتن جویندگان کار؟

در ابتدا کارآفرینی به‌عنوان راه‌حلی در مقابل ضعف دولت در ایجاد شغل مطرح شد. جوانان تشویق شدند که بجای استخدام شدن در یک نهاد دولتی، کسب‌وکار خود را راه بیندازند. اما زیرساخت‌های فرهنگی لازم برای این مهم فراهم نشد. در شرکت اسپیس‌-ایکس (Space-X) در مورد گردشگری در فضا بحث می‌شود و در ایران در مورد تاثیر تلگرام در کاهش دید‌وبازدیدهای فامیلی. یک‌جایی از دنیا برای استیو جابز فیلم می‌سازند و او را یک ابرقهرمان می‌دانند، در ایران سرمایه‌دارهای بزرگ می‌ترسند که مقدار ثروتشان افشا شود. البته نمی‌خواهیم بگوییم که سفر به مریخ خوب است و دیدن عمه‌ها و خاله‌ها بد. منظور این است که فرهنگ و محیط کسب‌وکار ایران را نمی‌شود با چین و آمریکا مقایسه کرد. برای همین نمی‌توانیم الگوی آن‌ها را بدون تغییر در ایران کپی کنیم.

حتی اگر قصد تغییر داشته باشیم، اصلاح این ساختارها کار یک یا چند سال نیست. ما نظام مالی کارآمدی نداریم که برای تامین سرمایه پروژه‌های خلاقانه به کار گرفته شود. ما بورسی بزرگ و امن نداریم که هدف نهایی یک استارت‌آپ را عرضه اولیه در بورس معرفی کنیم. ما قوانین روشن و ثابتی برای بانک‌ها نداریم. چه کسی می‌داند بهره بانکی یا نرخ ارز در دو، پنج یا ده سال آینده چقدر خواهد بود؟ در چنین فضایی حتی در خواب هم نمی‌توانیم ببینیم که شرکت‌های خصوصی ایرانی به باشگاه میلیارد دلاری‌ها وارد شوند. همراه اول با آن عظمت کم‌تر از 400 میلیون دلار ارزش دارد. چه توقعی از چند جوان امیدوار داشته باشیم که در پارکینگ خانه می‌خواهند صنعتی بی‌مانند بیافرینند؟

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.