بعد از مدتی طولانی فرصتی پیش آمد تا بار دیگر در قالب نمایشگاهی با عنوان «منتخب آثار موزه هنرهای معاصر: مسافران برلین، رم» برخی از مهمترین آثار هنری جهان معاصر را از نزدیک ببینیم. آثاری شاخص از پابلو پیکاسو، فرانسیس بیکن و دو اثر از مهمترین هنرمند پستمدرن یعنی اندی وارهول. در این نمایشگاه جای خالی تابلوهایی مانند «راه آسمان» اثر ماگریت، «سه دلقک» اثر جورج رئو و خانههای نوک اثر پیسارو احساس میشود. با این وجود تجدید دیدار با برخی از مهمترین نقاشیهای تاریخ هنر، اتفاقی هیجانانگیز است.

نقاش و مدلش (پابلو پیکاسو) 1927
از سهراب سپهری تا جکسون پولاک
یکی از رسالتهای موزه اعتباربخشی به آثار هنری است. وقتی اثر هنرمندی در کنار آثار هنرمندان برجسته مثل ونگوگ و پیکاسو قرار میگیرد، بر اعتبار آن افزوده میشود.
در ایران هنرمندانی بودند و هستند که آثاری بسیار شاخص آفریدند؛ اما آن طور که باید در مجامع جهانی معرفی نشدند. بهجت صدر، ژازه تباتبایی و پرویز تناولی نمونهای از همین اساتید هنر مدرن ایران هستند.
حرکت قابل تقدیر این نمایشگاه، کنار هم قرار دادن آثار هنرمندان برجسته ایرانی در کنار کار بزرگان هنر جهان است. مقایسه آثار نوگرای هنرمندان ایرانی در مقایسه با هنرمندان جهان، میتواند پتانسیلهای عظیم هنری کشورمان را به وضوح به رخ بازدیدکنندگان بکشد.

از مجموعه تنههای درخت (سهراب سپهری)
روزنامهای به نام موزه
در نظریات مدرن، موزهها را دارای جهتگیری رسانهای توصیف کردهاند. موزهها میتوانند در حمایت و یا رد جریانهای سیاسی، اجتماعی، هنری، تاریخی و اقتصادی فعالیت کنند. میشل هِنینگ در کتاب «موزهها، رسانه و نظریات فرهنگی» توضیح میدهد که چه طور موزه، حتی در تاریخیترین شکل خود میتواند یک رسانه باشد. «موزه میتواند با تایید نظم موجود در اشیاء، به بازتولید جهانبینی بپردازد، یا به عنوان یک ابزار برای تحولات و اصلاحات اجتماعی به کار گرفته شود.»
از سوی دیگر موزهها نقش آموزشی مهمی دارند. دانشآموزان و دانشجویان میتوانند در موزه گشتوگذار کنند و به جای آن که تحت تعلیم قرار بگیرند، خودشان محتوای آموزشی موردنیازشان را از محیط برداشت کنند. هنرمندان نیز میتوانند در موزه بیاموزند. هنرمندان جوان آثار پیشکسوتان را ببینند و پیشکسوتان از جریانهای هنری روز باخبر شوند. به این ترتیب موزهها میتوانند در جریان سازیهای هنری نقشی فعال داشته باشند: چه در تایید جریانی هنری و چه در شکلدهی تحولات و جنبشهای هنری.
نمایشگاه مسافران برلین، رم نیز از این قاعده مستثنا نیست. دانشآموزان و دانشجویان زیادی به این نمایشگاه آمده بودند. دانشآموزانی که شاید از نظریات هنری دوران معاصر خبر نداشتند، اما از دیدن آثار شاخص هنری به وجد میآمدند و با ادبیات کودکانه خودشان آثار را نقد میکردند. اتفاقا در بین صحبتهای ساده و دوستانه آنها میشد نکاتی بسیار جالب یافت که شاید از چشمان تعلیم دیده پنهان بمانند.

کششهای روشن (کاندینسکی) 1937
ارزش آثار موزه
در نمایشگاه برلین، رم آثاری به نمایش گذاشته شدهاند که علاوه بر بار هنری و ارزش تاریخی، ارزش مالی بسیار زیادی دارند. از جمله این آثار میشود به نقاشی «مرد ارغوانی در حال پرش یا خودکشی» اثر اندی وارهول اشاره کرد. ارزش این نقاشی نزدیک به 70 میلیون دلار تخمین زده شده است. اما فروش اخیر آثاری از این هنرمند در نیویورک با قیمتهای بالای 100 میلیون دلار باعث شد تا تخمین ارزش این اثر اصلاح شود.
این تنها ارزش یکی از تابلوهای به نمایش در آمده در این نمایشگاه است. «نقاشی دیواری روی زمینه قرمز هندی» اثر جکسون پولاک ممکن است بیش از 250 میلیون دلار قیمت داشته باشد. آثاری از پیکاسو، ونگوگ، فرانسیس بیکن، سالوادور دالی، روتکو، کاندینسکی و ماگریت نیز از جمله آثار گرانقیمت موزه هنرهای معاصرند. تخمین زده میشود که این موزه، باارزشترین گنجینه جهان، خارج از اروپا و آمریکای شمالی را در اختیار داشته باشد.

خودکشی یا مرد ارغوانی در حال پرش (اندی وارهول) 1963
سرمایههای بیبازگشت
پرسش اینجا است که موزه هنرهای معاصر با در اختیار داشتن این گنجینه عظیم فرهنگی و مادی، چه ارزشافزودهای تولید میکند؟
آیا نمایش منتخب آثار، بافاصله زمانی چهار و پنجساله، با قیمت بلیت 5 هزار تومان، بهترین مدل کسبوکاری است که میشود با 4000 اثر هنری شاخص موجود در گنجینه این موزه انجام داد؟
آیا موزه هنرهای معاصر با برپایی نمایشگاههایی با این فاصله زمانی میتواند مسیر هنر ایران را دگرگون کند، تا بار دیگر هنرمندانی برجسته مثل جلیل ضیاءپور و هانیبال الخاص ظهور کنند و بتوانند آثاری باارزش تولید کنند؟
این موزه باارزشی بیش از دو و نیم میلیارد دلار، از پتانسیلش برای ایجاد اشتغال و توسعه گردشگری چه استفادهای میکند؟
موزه هنرهای معاصر چه تلاشی برای برافراشتن مکتب سقاخانه تهران در مقابل مکتب نیویورک میکند؟
این موزه چه طور میخواهد در احیا و اعطلای هویت هنردوست ملی بکوشد و در مجامع بینالمللی سیمای متفاوت از ایران و ایرانی ترسیم کند؟
آیا تنها ارسال قرضی آثار به برلین و رم میتواند آینده هنر نوگرای ایران را تضمین کند؟

مشتزنها (دووان هانسون) 1970
فرصت از دست رفته گردشگری
تصور کنید درهای تختجمشید را ببندند و هر ده سال یکبار به علاقهمندان اجازه بدهند بخشهایی منتخب از این سایت-موزه را ببینند. در این حالت چه طور میشود برای گردشگری استان فارس برنامهریزی کرد؟ مسئولین موزه هنرهای معاصر به طور مداوم با این پرسش مواجه هستند و برای آن پاسخی از پیش تعیین شده در نظر گرفتهاند. «گنجینه موزه بیش از 4000 اثر هنری را در خود جای داده است. طبیعی است که نشود تمامی این آثار را به نمایش گذاشت.»
البته که جوابی منطقی و قانع کننده است. اما آیا جبران کم بودن فضا برای نمایش آثار، برپایی گالریهای هنری است؟ آیا چون برای نمایش 4 هزار اثر هنری فضای کافی وجود ندارد، باید بعد از هشت سال تعداد انگشتشماری از آنها به نمایش در بیایند؟ آیا هیچ گالری و نمایشگاه دیگری در شهر برای برگزاری نمایشگاه عکس وجود ندارد؟ تصور کنید که تا پاریس برای بازدید از موزه لوور بروید و متوجه شوید که مونالیزا در گنجینه است و تا 8 سال دیگر به نمایش گذاشته نخواهد شد. آیا در این شرایط نیز لوور خواهد توانست بالاتر از برج ایفل، با 8 میلیون بازدید در سال، به پرمخاطبترین جاذبه گردشگری کشور فرانسه تبدیل شود؟

ترینیداد فرناندز (وان دنگن) 1910
دکان بلیت فروشی
توجه کنید که اگر قرار باشد موزه هنرهای معاصر از ارزش دو و نیم میلیون دلاریاش استفاده کند (دست کم 10 درصد سود در سال) باید روزانه یک میلیون دلار ثروت تولید کند. یعنی روزی 500 هزار بازدید کننده با بلیت 2 دلاری. کسب چنین درآمدی غیر ممکن است. به همین دلیل برای یک موزه مدل کسبوکار «بلیت فروشی» الگویی ناکارمد و شکست خورده است. با این مدل حتی موزه لوور هم تجارتی شکست خورده خواهد داشت. اما پرسش اساسی اینجا است که آیا موزه دکان بلیت فروشی است؟

نقاشی خط (فرامرز پیلارام) 1354
مسافری از رم
در کتاب «آخرین جنبشهای هنری قرن بیستم» نوشته ادوارد لوسی اسمیت اسکن آثاری را میبینیم که زیر آنها نوشته شده است «موزه هنرهای معاصر تهران.» این وضعیت تقریبا در تمام کتابهای تخصصی با موضوع هنر معاصر برقرار است. به همین دلیل دانشپژوهان و هنرجویان بسیاری دوست دارند به تهران بیایند تا بتوانند این آثار منحصر به فرد را از نزدیک ببینند. اما نمیتوانند. چرا؟
در نمایشگاه برلین، رم، با وجود تمام کمبودهایش، به سادگی میشد اشتیاق گردشگران خارجی را تشخیص داد. گردشگرانی از هلند، ژاپن، لهستان و آلمان که نمایشگاه را این طور توصیف میکردند: «غیرقابل باور.»
در میان آنها دو دانشجوی هنر بودند که از شهر رم به تهران آمده بودند. میگفتند بار دومشان است که به تهران میآیند و بار قبل نتوانستند هیچ کدام از نقاشیها و مجسمههای مَد نظرشان را ببینند. از وضعیت نمایشگاه رضایت داشتند، اما آنها نیز به جای خالیِ بسیار خالیِ شاهکارهای موجود در گنجینه اشاره کردند.

باغ تندیس موزه هنرهای معاصر
اشاره دانشجویان ایتالیایی به باغ تندیس نیز جالب بود. تندیسهای ارزشمندی از هنری مور، مکس بیل، الکساندر کالدر، کارل اشلامینگر، پرویز تناولی و آرنالدو پومودورو در باغ تندیس موزه هنرهای معاصر نصب شدهاند. تندیسهایی که رهگذران هر روز از کنارشان میگذرند و حالا دیگر به حضور آنها عادت کردهاند.
هرگز پیش نیامده که درهای باغ تندیس به روی علاقهمندان باز شود. ما هم به تماشای این مجسمههای بینظیر از فاصله دور بسنده کردهایم. این دانشجوها دوست داشتند جلوتر بروند، جزئیات شاهکار ماگریت را از فاصله نزدیک تماشا کنند، با آثار جاکومتی عکس بیندازند، دور «نقش جدی» مکس ارنست بچرخند و با شیوه کار متفاوت پرویز تناولی بیشتر آشنا شوند. مسافر از رم آمده میگفت «در عکسهایی که روی کامپیوترم دارم، جزئیات بیشتری دیده میشود.»

مرد در حال قدم زدن و زن ایستاده (آلبرتو جاکومتی) 1960
آینده هنر این مرز پرگهر
موزه به آرامی میمیرد، اگر برای دیدن آثارش صف نکشند. موزه به آرامی میمیرد اگر مسئولخریدهای سختگیرش، گنجینه آن را کامل نکنند. موزه به آرامی میمیرد، اگر اسم نقاشها و نقاشیهایش به مرور فراموش شود و مردم دیگر برای از نزدیک دیدن آنها تشنه نباشند. موزه به آرامی میمیرد، اگر دلیل سفر دست کم یک نفر نباشد. موزه به آرامی میمیرد، اگر نامش در اخبار نیاید. موزه به آرامی میمیرد، اگر صدای قهقهه بچهها و تقتق عصای اساتید در راهروهایش با هم ترکیب نشود. موزه به آرامی میمیرد، اگر هنرمندی جوان به شوق آویختن یکی از آثارش بر روی دیوار آن تا صبح بیدار نماند.

نقاشی دیواری روی زمینه قرمز هندی (جکسون پولاک) 1950
موزه خاطرهای از گذشته نیست، امیدی است به آینده. قاب عکسی از دیروز نیست، پنجرهای است رو به فردا. مجموعهای از اشیاء بیجان نیست، طبیعتی است زنده و زندگیبخش. از موزه بیرون میآییم. با خود میاندیشم که «آیا قرار است روزی غبار از رخسار آینده هنری ایرانِ عزیز زدوده شود؟»