کد مطلب: ۳۳۱۴۳۳

عباس عبدی، فعال سیاسی پاسخ می‌دهد:

چرا ظرفیت اجتماعی برای اصلاحات اقتصادی افول کرده است؟

چرا ظرفیت اجتماعی برای اصلاحات اقتصادی افول کرده است؟

عباس عبدی، فعال سیاسی درباره این که چرا ظرفیت اجتماعی اصلاحات اقتصادی افول کرده است توضیحاتی می‌دهد و می‌گوید: زمانی که اعتماد مردم مخدوش شود دیگر آن حکومت نمی‌تواند کاری رابه پشتوانه این مردم به سرانجام برساند.

عباس عبدی، فعال سیاسی درباره این که چرا ظرفیت اجتماعی اصلاحات اقتصادی افول کرده است توضیحاتی می‌دهد و می‌گوید: زمانی که اعتماد مردم مخدوش شود دیگر آن حکومت نمی‌تواند کاری را به پشتوانه این مردم به سرانجام برساند. به‌ویژه اصلاحات اقتصادی و اصلاحات ساختاری که نیازمند همراهی و همگاهی عمومی است، بدون این حمایت عمومی قابل اجرا نیست. چکیده‌ای از گفتگوی مجله تجارت فردا با عبدی را در زیر می‌‎خوانید:

*نکته‌ای که باید در ابتدا به آن اشاره کنم این است که علت کاهش این سرمایه منحصر به عدم انجام اصلاحات ساختاری در ایران نبوده است. سرمایه اجتماعی به دلایل دیگری نیز کاهش پیدا کرده که آثار خود را نیز در همه حوزه‌ها از جمله حوزه اقتصاد نشان می‌دهد.

*اگر بخواهیم به دلایل آن بپردازیم باید بگوییم که بخشی از دلایل سبب شده طی این سال‌ها از میزان ظرفیت اجتماعی کاسته شود، به کل ساختار سیاسی کشور بازمی‌گردد. ساختار سیاسی ایران ساختاری است که از یک سو یک مشروعیت و اعتباری فراتر از رای مردم برای خود قائل است و از سوی دیگر متکی به رای آحاد مردم است. اتکای ساختار سیاسی کشور به رای مردم را می‌توان در نگاه مقام رهبری دریافت که به ویژه در زمان انتخابات‌ها به وضوح توضیح می‌دهند که بدون رای مردم و حمایت مردم، این سیستم معنی ندارد. به نظر من این موضع درست است و این حرف هم صادقانه مطرح می‌شود. با این حال باید همه ما به تبعات آن هم ملتزم باشیم.

زمانی که اعتماد مردم مخدوش شود دیگر آن حکومت نمی‌تواند کاری رابه پشتوانه این مردم به سرانجام برساند. به ویژه اصلاحات اقتصادی و اصلاحات ساختاری که نیازمند همراهی و همگاهی عمومی است.

*اینجا سوال این است که تبعات آن چیست؟ تبعات این آن است که رای مردم که از آن سخن گفته می‌شود برای تحقق خواست آنهاست؛ فارغ از اینکه ما با این خواسته موافق یا مخالف باشیم باید آن به انجام برسد و اجرایی شود. هرچقدر میان خواست ساختار و سیاست رسمی کشور با خواست توده مردم که خود را از طریق آرای انتخاباتی بازتاب می‌دهد، شکاف ایجاد شود، یا آنکه هر چقدر امکان انتخاب مردم محدود شود، اعتماد اجتماعی بیشتر رنگ می‌بازد.

* در نتیجه این امر نهادها بی‌اعتبار می‌‍شوند و با اعتبار زدایی، مردم اعتماد خود را به کل سیستم از جمله سیاست‌هایش از دست می‌دهند. در این زمان است که عموم جامعه، از کارهای خوب سیستم نیز ارزیابی مثبتی نخواهند داشت چه رسد به نقص‌ها و اشکالات. زیرا ذهنیت جامعه به سیستم منفی است. آثارش این است که مردم به دستگاه اجرایی و قضایی، به اجرای مقوله عدالت یا مبارزه جدی با فساد و انواع و اقسام و مسائل دیگر، با ذهنت منفی نگاه می‌کنند.

*بنابراین زمانی که اعتماد مردم مخدوش شود دیگر آن حکومت نمی‌تواند کاری رابه پشتوانه این مردم به سرانجام برساند. به ویژه اصلاحات اقتصادی و اصلاحات ساختاری که نیازمند همراهی و همگاهی عمومی است، بدون این حمایت عمومی قابل اجرا نیست. اگر در این زمینه نخبگان و مردم با اجرای یک سیاست اصلاحی همراه و همگام نباشند، حتی اگر آن سیاست درست هم باشد، بی‌تردید زمین می‌خورد چرا که کسی همراه وهمگام نیست.

*بر این اساس می‌توان گفت دلیل اصلی را باید در شکاف میان دولت و ملت و در قضیه ساخت سیاسی جست‌وجو کرد. البته نکته قابل توجه آن است که این اشتباه تنها در حکومت رخ نداده است و در دولت هم اتفاق افتاد؛ آقای روحانی بارها به شکلی ویژه بر سیاست خارجی و اقتصاد تاکید کردند. در حالی که مسئله اصلی ایران نه سیاست خارجی بود و نه اقتصاد، هر چند هر دو مهم بودند ولی اینها پوسته قضیه بودند و عمق موضوع ساخت سیاسی و اصلاح آن بوده است؛ اصلاحاتی که بتواند این ظرفیت اجتماعی را بازسازی و حفظ کند.

*شما به این موضوع دقت کنید که در انتخابات سال 1396، برخی از رای‌دهندگان کسانی بودند که انتقادات جدی به سیستم دارند و به عبارتی دیگر می‌توان گفت حتی سیستم را قبول ندارند اما چرا رای دادند؟ برای آنکه امیدی به آینده در آنها به وجود آمده بود. با همه اینها اما موضوع آن است که آقای روحانی به حکومت‌داری به عنوان یک عمل تکنیکال فنی می‌نگرد و کاری به این موضوع ندارد که نخبگان و مردم به درست یا غلط درباره سیاست‌هایش چگونه فکر می‌کنند. هنگامی که شما به عنوان دولت، دیگران را مشارکت ندهید، به رای دیگران احترام نگذارید -ولو آنکه این رای درست باشد یا غلط- کم‌کم شاهد آن خواهیم بود که نیروها و حامیان از ما جدا می‌شوند و با استعفا از بدنه سیستم کنار می‌روند و در مقابل نیروهایی جایگزین می‌شوند که قابلیت آن را ندارند که این بار را به سرمنزل مقصود برسانند و رسیدن به پست و مقام برایشان اولویت دارد.

*در این مرحله است که می‌بینیم حتی با وجود اتخاذ تصمیمات و سیاست‌های درست (که به ندرت رخ می‌دهد)، باز هم کسی با آن همراهی نمی‌کند زیرا اعتمادی در این میان موجود نیست و در واقع، به معنای دقیق کلمه، ظرفیت اجتماعی برای هر نوع اصلاحات ساختاری کاهش یافته است. این بی‌اعتمادی و کاهش ظرفیت اجتماعی تنها در مواجهه با مسائل کلان و مهم کشور نیست بلکه حتی برای اجرای کارهای عادی نیز دیگر خبری از حمایت سرمایه‌ای به نام سرمایه اجتماعی نیست. حال با این وضع آیا می‌توان انتظار داشت که اصلاحات ساختاری و اصلاحات اقتصادی که به شدت نیازمند حمایت‌های اجتماعی و مردمی است، در مسیر و ریل اجرا قرار گیرند و به اصلاحی در کشور منجر شوند؟ مسلما خیر. بنابراین ابتدا باید این ظرفیت اجتماعی را بازسازی کرد.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.