به گزارش تجارت نیوز، حامد خسروشاهی، تحلیلگر حوزه قفقاز، در گفتوگو با تجارتنیوز معتقد است: «از منظر سختافزاریِ امنیتی، ورود آمریکا به منطقه قفقاز جنوبی و راهاندازی مسیر ترامپ میان ارمنستان و آذربایجان تا این لحظه بیش از آنکه منجر به «کاهشِ مستقیم قدرت منطقهای ایران» باشد، «تغییر قواعد بازی در لایههای سیاسی–اقتصادی» است.»
این تحلیلگر حوزه قفقاز بر این موضوع هم تاکید میکند که پس از راهاندازی کریدور زنگزور «خطر «نزدیک شدن شبکه اسرائیلی» با هر الگویی که تردد آذربایجان را روانتر کند افزایش مییابد، اما شدتِ این خطر کاملاً به جزئیات اجرایی بستگی دارد.»
به گفته این کارشناس، «اگر ارمنستان حضور و دسترسی بازیگران حساس را با قواعد شفاف محدود کند و کنسرسیومها مشمول غربالگری امنیتی و منع انتقال دادههای حساس شوند، میتوان ریسک را مهار کرد. در غیر این صورت، اثرات امنیتیِ ناشی از پیمانکاران و زیرساختهای متصل به غرب در آستانه مرز ایران احساس خواهد شد و این همان نقطهای است که تهران از هماکنون نسبت به آن هشدار میدهد.» متن گفتوگوی تجارتنیوز با حامد خسروشاهی را در ادامه خواهید خواند.
***
هر کس کنترل کریدور شمال ارس را در دست داشته باشد، بخش مهمی از تجارت جهان را در اختیار خواهد داشت
*چرا منطقه زنگزور تا این اندازه برای قدرتهای منطقهای چون ایران، روسیه و ترکیه و قدرتهای فرامنطقهای چون آمریکا، فرانسه و حتی اسرائیل اهمیت دارد؟
قفقاز در نقشه جهان منطقه بسیار کوچکی است، اما به دلیل اهمیت آن همه قدرتهای بزرگ دنیا و قدرتهای منطقهای به دنبال بازیگری در این منطقه هستند که البته نشاندهنده اهمیت آن است. شاهراههای آینده دنیا در حال ترسیماند و «کریدور شمال ارس» – با هر اسمی که اطلاق شود – مهمترین قسمت مسیرهای شمال–جنوب و شرق–غرب است؛ چون مثل یک چهارراه، نقطه تلاقی این کریدورهاست و هر کس کنترل آن را در دست داشته باشد، بخش مهمی از تجارت جهان را در اختیار خواهد داشت. اگر بخواهیم ساده بگوییم، «زنگزور» نوار باریکی است که قسمت غربی جمهوری آذربایجان را از نخجوان جدا میکند و تنها مرز زمینی ایران و ارمنستان هم در همین نوار شکل گرفته است. هر مسیر عبوری در این ناحیه عملاً میتواند آذربایجان را بیواسطه به نخجوان و بعد به ترکیه وصل کند و حلقهای از «کریدور میانی یا ترانسکاسپین» را میسازد؛ مسیری که چین و آسیای میانه را از راه قزاقستان، دریای خزر، آذربایجان و سپس گرجستان/ترکیه به اروپا پیوند میدهد و بهعنوان بدیلی برای راههای تحت نفوذ روسیه عمل خواهد کرد. همین ویژگی ترانزیتی است که چشم بسیاری از بازیگران را به زنگزور دوخته است.
سیونیک خط قرمز امنیتی و ژئوپولیتیک برای ایران است
برای ایران، سیونیک خط قرمز امنیتی و ژئوپولیتیک است؛ چون هر تغییری در وضعیت آن، دروازه زمینی ایران به ارمنستان و قفقاز را تحت فشار میدهد. تهران همزمان پیگیر «مسیر جایگزین» اتصال باکو–نخجوان از داخل خاک ایران است؛ طرحی که «کریدور ارس» نامیده میشود و میکوشد هم دسترسی آذربایجان برقرار بماند و هم مرز ایران–ارمنستان حفظ شود. موضع کلی ایران این است که هر مسیر باید تحت حاکمیت کامل ارمنستان و بدون «فراسرزمینیشدن» اجرا شود. یعنی دولت ارمنستان ورود و خروجها را کنترل کند و به اصطلاح در پاسپورت مهر بزند.
ترکیه به این شاهراه به چشم پل مستقیم به قفقاز و آسیای میانه نگاه میکند؛ پلی که هم پیوند ژئوفرهنگی «جهان تُرکی» را تقویت میکند و هم کریدور میانی را از نظر سرعت و صرفه اقتصادی جذابتر میکند. برای آنکارا، وصلِ زمینیِ بیدردسر میان باکو و نخجوان یعنی نفوذ بیشتر در زنجیرههای حملونقل آینده.
روسیه هم تا همین یکیدو سال پیش نقش «ضامن» ترتیبات امنیتی قفقاز را داشت، اما با خروج نیروهای حافظ صلح از قرهباغ در ۲۰۲۴ و درگیرشدن در جنگ اوکراین، اهرمهایش کمتر شده. از نگاه مسکو، هر چه مسیرهای شرق–غربِ جایگزین رونق بگیرد و مرزبانی و نظمِ میدانی از دست روسیه خارج شود، نفوذ سنتیاش کاهش مییابد؛ به همین دلیل نسبت به هر ترتیبی که نقش او را کمرنگ کند محتاط است.
ایالات متحده و اروپا هم از زاویه متنوعسازی مسیرها و مدیریت تنش وارد شدهاند. واشنگتن در ماههای اخیر میزبان گفتگوهای صلح و بحثهای مرتبط با ترتیبات ترانزیتی بوده و اصلِ موضوع را «باز کردن گرههای حملونقلی» و صدالبته تحت کنترل خود داشتن این مسیر تعریف کرده است. اتحادیه اروپا هم برای آرامکردن فضا و پایش مرزی، «مأموریت اتحادیه اروپا در ارمنستان» را از ۲۰۲۳ شروع کرد و امسال آن را تا ۲۰۲۷ تمدید کرده است؛ معنای سیاسی این حضور روشن است: مشارکت در شکلدادن به نقشه راههای جدید.
رژیم صهیونیستی نیز سالهاست شریک انرژی و تسلیحاتیِ آذربایجان است. گزارشهای متعدد از نقش مهم پهپادها و موشکهای اسرائیلی در سیستم نظامی جمهوری آذربایجان حکایت میکند و در مقابل، آذربایجان یکی از تأمینکنندگان نفت رژیم است. بنابراین، اینکه مسیرهای شرق–غرب از کجا عبور کنند و چه کسی امنیتشان را تأمین کند، برای رژیم هم مهم است.
پاکستان، هند، امارات متحده عربی و… هم هستند و برای خود در قفقاز جنوبی نقشی را تعریف کردهاند.
زنگهزور با هر اسمی که خوانده شود، فقط «یک جاده» نیست / میدان تلاقی دغدغههای قدرتهای جهانی و منطقهای است
همه این موارد نشان میدهد، زنگهزور با هر اسمی که خوانده شود، فقط «یک جاده» نیست؛ میدان تلاقی دغدغههای قدرتهای جهانی و منطقهای است: حفظ حاکمیت و امنیت ارمنستان، دسترسی زمینیِ مؤثر آذربایجان به نخجوان و ترکیه، و رقابت مسیرهای بزرگ ترانزیتی میان شرق و غرب. هر راهحل پایداری که برای زنگزور طراحی شود، اگر این سه ضلع را همزمان ببیند و با سازوکارهای نظارتی و امنیتیِ قابل اتکا همراه باشد، میتواند تنشها را به فرصت تبدیل کند؛ در غیر این صورت، همین چهارراهِ کوچک باقی خواهد ماند و دوباره به کانون بحران بدل شود، کما اینکه طی ماههای گذشته نیز نوسان تنش در مرزهای سیونیک خبرساز بوده است.
مناقشه زنگزور از نگاه واشنگتن همان جایی است که میتوان نفوذ سنتی روسیه را در قفقاز به چالش کشید
*دلیل ورود دونالد ترامپ به تنش تاریخی میان ارمنستان و آذربایجان چه بود؟ این ورود چه تاثیری بر بازیسازی قدرتهایی چون ایران و ترکیه و روسیه در منطقه قفقاز جنوبی خواهد داشت؟
ورود دونالد ترامپ به پرونده ارمنستان و آذربایجان هم دلایل راهبردی داشت و هم انگیزههایِ سیاسی. از نگاه واشنگتن، این مناقشه همان جایی است که میتوان نفوذ سنتی روسیه را در قفقاز به چالش کشید، مسیرهای ترانزیتیِ شرق–غرب و شمال–جنوب را بازطراحی کرد و در عین حال یک «دستاورد صلح» ملموس در کارنامه صلحطلبانه ترامپ ثبت کند و آن را دستاویز کاندیداتوری دریافت جایزه صلح نوبل قرار دهد. نتیجه این شد که ۸ اوت ۲۰۲۵ (17 مردادماه 1404) در کاخ سفید، ترامپ در کنار الهام علیاف و نیکول پاشینیان «چارچوب صلح» را رونمایی کرد و تعهد دو طرف به احترام به تمامیت ارضی یکدیگر را ثبت کرد. همزمان، آمریکا «حقوق توسعه انحصاری» مسیر ترانزیتی از جنوب ارمنستان را طبق این سند بهدست آورده که در رسانههای رسمی به «Trump Route for International Peace and Prosperity (TRIPP)» مشهور شد. این مسیر طبق اعلام طرفین ذیل حاکمیت ارمنستان میماند اما اتصال «بدون مانع» میان تنه اصلی آذربایجان و نخجوان را ممکن میکند. با اینهمه، متن نهایی هنوز نیازمند گامهای حقوقی در ارمنستان – از جمله اصلاحات قانون اساسی – است و بهصورت متن اولیه پیش میرود.
از منظر محاسبه آمریکایی، TRIPP چند هدف را یک جا محقق میکند: یک شریان تازه برای تجارت و انرژی که از مسیرهای تحت نفوذ روسیه و ایران عبور نمیکند؛ نشانهای از بازگشت واشنگتن به بازی قفقاز؛ و ابزاری برای پیوند دادن توافق صلح قفقاز با ابتکارات وسیعتر مانند عادیسازیهای منطقهای است. همین «بسته کامل» است که تحلیلگران مسائل منطقه آن را تغییردهنده قواعد بازی در قفقاز میدانند.
عقبنشینی روسیه در قفقاز مابهازای چیزی است که از صلح در اوکراین به دست میآورد
اما اثر این ورود بر «بازیسازی» قدرتهای منطقهای چیست؟ برای روسیه، کنار گذاشتهشدن از میز اصلی میانجیگری – از جمله با درخواست مشترکِ طرفین برای عبور از معماری قدیمیِ «گروه مینسک» – یک عقبنشینی نمادین و عملی است. انتظار میرود مسکو در برابر «آمریکاییشدن» مسیر جنوبی حساس بماند؛ از اهرمهای اقتصادی و امنیتیاش در ارمنستان و پیرامون زیرساختهای انرژی قفقاز استفاده کند و تلاش کند وزن خود را به پرونده برگرداند. هرچند به نظر میرسد عقبنشینی روسیه در قفقاز مابهازای چیزی است که از صلح در اوکراین و در اختیار قرارگرفتن چهار منطقه مهم آن به دست میآورد.
اصل ماجرای زنگزور برای ایران حضور آمریکا در نوار مرزیِ مجاور است
*برای ایران چطور؟
برای ایران اصل ماجرا، حضور آمریکا در نوار مرزیِ مجاور است. تهران از پایان تنش استقبال لفظی میکند، اما نسبت به هر ترتیبی که به کاستن از عمق راهبردی ایران و تضعیف مرز ایران–ارمنستان بینجامد، هشدار داده است. نتیجه طبیعی چنین چیدمانی این است که ایران بیش از پیش روی «مسیر جایگزینِ اتصال باکو–نخجوان از داخل خاک ایران» پافشاری کند و مراقبتش را بر گذرگاههای هممرز با سیونیک افزایش دهد؛ بهویژه اگر TRIPP در عمل به «فراسرزمینیشدن» یا کنترل طرف ثالث تعبیر شود که مخالف صریح خطقرمزهای تهران است. برای ترکیه، این مسیر اگر طبق وعدهها اجرا شود، یک منفعت مستقیم دارد: دسترسی زمینیِ روانتر میان باکو و نخجوان و سپس پیوند تقویتشده با آسیای میانه؛ به زبان ساده، «میانبُر»ی که هم کریدور میانی را پررونق میکند و هم امکان حرکت بهسوی عادیسازی با ارمنستان را – اگر ملاحظات امنیتی ارمنستان تأمین شود – افزایش میدهد. از همین رو در آنکارا این توافق بیش از همه یک فرصت اقتصادی–ژئوپولیتیک دیده میشود.
ترامپ وارد شد چون قفقاز جایی است که با یک توافق «بهظاهر فنی» درباره یک کریدور، میتوان نقشه نفوذ را از نو رنگ زد
اگر بخواهم جمعبندی از این وضعیت داشته باشم، ترامپ وارد شد چون قفقاز جایی است که با یک توافق «بهظاهر فنی» درباره یک کریدور، میتوان نقشه نفوذ را از نو رنگ زد: آمریکا سهم زیرساختی و سیاسی میگیرد؛ روسیه تلاش میکند زیان نفوذیاش را جبران کند؛ ایران در پی حفظ مرز و مسیرهای جایگزین خود برمیآید؛ و ترکیه از تسهیل اتصال تُرکی–قفقازی سود مستقیم میبرد. آینده این معادله به دو اصل گره خورده است: تصمیمهای داخلی ارمنستان و آذربایجان برای تکمیل روندهای حقوقی و امنیتی، و ثباتِ تعهد به فرایند صلح. اگر محقق شود، صلحِ کاخ سفید میتواند از «عکس یادگاری» فراتر برود؛ اگر نه، قفقاز دوباره به میدان رقابت اهرمها بازمیگردد.
میانجیگری آمریکا بهجای حذف اروپا، احتمالاً یک تقسیمکار تازه میسازد / بدون سرمایهگذاریهای چندمیلیاردی و سازوکارهای نظارتی اتحادیه اروپا، هیچ کریدوری در قفقاز جنوبی دوام نمیآورد
*آیا میانجیگری آمریکا در تنش میان ارمنستان و آذربایجان به کاهش نقش اروپا در این منطقه که توسط فرانسه پیگیری میشود، منجر خواهد شد؟ آیا آمریکا اجازه میدهد اروپا نیز بازیسازی در منطقه قفقاز جنوبی داشته باشد؟
کوتاه بگویم ورود آمریکا صحنه را «یکقطبیِ آمریکایی» نمیکند، بلکه نقش اروپا را از «میانجی سیاسی» به «تأمینکننده سرمایه، مشروعیت نهادی و امنیت میدانی» تغییر میدهد. واشنگتن با ابتکار اخیرِ صلح و مسیر پیشزمینه سیاسی را ساخته، اما حتی تحلیلهای موافق این طرح میگویند موفقیتش به همراهی و پشتیبانی مالی و نهادی اروپا گره خورده است؛ یعنی آمریکا چتر سیاسی میآورد و اروپا باید راه و ریل و قواعد اجرایی را تقویت کند، نه اینکه کنار گذاشته شود. نشانههای میدانی هم همین را تأیید میکند.
اتحادیه اروپا مأموریت غیرنظامیاش در ارمنستان را تا فوریه ۲۰۲۷ تمدید کرده و عملاً چشم ناظر بر مرزها گذاشته است. در کنار این، بروکسل و بانکهای اروپایی پولِ اتصال را میآورند؛ از افزایش سرمایهگذاریهای «گلوبال گِیتوی» برای ارمنستان تا وامهای بزرگ برای تکمیل قطعات کلیدی بزرگراه و کریدورهای شمال–جنوب و ترانسکاسپین. این خرید نفت و گاز آذربایجان توسط اروپا است که به این کشور جهت پشتیبانی مالی از پروژههای اقتصادی و حتی امنیتی توان میدهد. اینها بهروشنی میگوید اروپا قصد ترک زمین بازی را ندارد، بلکه میخواهد در اجرای فنی و تأمین مالیِ شبکههای حملونقل نقش اصلی داشته باشد. فرانسه هم که پیگیرترین بازیگر اروپایی در قفقاز است، رابطه دفاعیاش با ارمنستان را در رادار، پدافند و توپخانه عمق داده و طبیعتاً به هر ترتیبی که امنیت سیونیک را تضعیف کند حساس است. این پیوند نظامی یعنی حتی اگر پرچم سیاسی توافق در دست واشنگتن باشد، پاریس همچنان یکی از تضمینکنندگان عملیِ بازدارندگی ارمنستان میماند و انگیزهای برای ماندن در بازی دارد.
بنابراین پاسخ روشن است، میانجیگری آمریکا بهجای حذف اروپا، احتمالاً یک تقسیمکار تازه میسازد. آمریکا صحنه سیاست را هدایت میکند تا مسیر باز شود؛ اروپا با پول، استاندارد و نهادسازی آن را پایدار میکند؛ و فرانسه با همکاریهای دفاعی، چفتوبست امنیتی اضافه میکند. البته رقابتِ نرم میان واشنگتن و پایتختهای اروپایی بر سر نام و سهم از پروژه طبیعی است، اما از نگاه عملیاتی، حضور اروپا نه فقط مجاز که لازم است؛ چون بدون سرمایهگذاریهای چندمیلیاردی و سازوکارهای نظارتی اتحادیه، هیچ کریدوری در قفقاز جنوبی دوام نمیآورد.
ورود آمریکا تا این لحظه بیش از آنکه کاهشِ مستقیم قدرت منطقهای ایران باشد، تغییر قواعد بازی در لایههای سیاسی–اقتصادی است
*حضور نیروهای آمریکایی در منطقه قرهباغ به تضعیف قدرت منطقهای ایران در منطقه میانجامد؟ وضعیت خط مرزی ایران و ارمنستان با حضور یک کنسرسیوم آمریکایی و یا حتی چندملیتی به چه صورتی درخواهد آمد؟
فعلا هیچ نیروی آمریکایی در «قرهباغ» مستقر نیست؛ پس از عملیات باکو در سپتامبر ۲۰۲۳ و خروج تدریجی نیروهای حافظ صلح روسیه، این منطقه بهطور کامل زیر کنترل جمهوری آذربایجان است و حضور خارجیِ نظامیِ جایگزین شکل نگرفته است. میدان قفقاز جنوبی بیشتر صحنهی تحرکات دیپلماتیک و اقتصادی غرب بوده تا استقرار نظامی آمریکا. نقش ایالات متحده فعلاً از جنس میانجیگری سیاسی، سرمایهگذاری و همکاریهای محدود آموزشی با ارمنستان است؛ مانند رزمایشهای کوچک «ایگل پارتنر» که با چند ده نیروی آمریکایی برای آمادگی مأموریتهای صلحبان برگزار میشود و پایگاه یا استقرار دائمی بهدنبال ندارد. بنابراین از منظر سختافزاریِ امنیتی، ورود آمریکا تا این لحظه بیش از آنکه «کاهشِ مستقیم قدرت منطقهای ایران» باشد، «تغییر قواعد بازی در لایههای سیاسی–اقتصادی» است.
ایروان به تهران اطمینان داده که کنترل، گمرک و امنیت مسیر در اختیار نهادهای ارمنی خواهد بود / پیامد مهم «نرم» است: نزدیکشدن زیرساخت و استانداردهای غربی به مرز ایران
درباره خط مرزی ایران و ارمنستان نیز باید دقیق بود. چه در طرحهای تازهای که با پشتیبانی آمریکا مطرح شدهاند و چه در ابتکار «چهارراه صلح» ارمنستان، تصریح میشود که هر مسیر ترانزیتی در استان سیونیک زیر حاکمیت و قوانین ارمنستان میماند؛ یعنی نه «فراسرزمینی» است و نه تغییری در مرز ایران–ارمنستان ایجاد میکند. حتی در دیدارهای اخیر آقایان پزشکیان و پاشینیان، ایروان به تهران اطمینان داده که کنترل، گمرک و امنیت مسیر در اختیار نهادهای ارمنی خواهد بود. به بیان عملی، اگر کنسرسیومی آمریکایی یا چندملیتی برای ساخت و بهرهبرداری از راهآهن/جاده در سیونیک وارد شود، در چارچوب حقوقی ارمنستان فعالیت خواهد کرد و مرزِ بینالمللی موجود را تغییر نمیدهد. پیامد مهم اما «نرم» است: نزدیکشدن زیرساخت و استانداردهای غربی به مرز ایران. این نزدیکی میتواند حساسیتهای اطلاعاتی و نظارتی ایجاد کند، اما بهخودیخود معادل حضور نظامی یا دستکاری مرز نیست. اگر سناریوی کنونی پیش برود، وزن نفوذ آمریکا در قفقاز جنوبی بیشتر از کانالهای سیاسی، مالی و قراردادی احساس خواهد شد و نه از طریق استقرار نظامی. این وضعیت «اهرم ژئوپولیتیک ایران» را مستقیماً حذف نمیکند، اما محیط پیرامونیِ مرز ارس را غربیتر و قواعد بازی را سختگیرانهتر میکند؛ بهویژه با تداوم مأموریت دیدهبانی اتحادیه اروپا در مرزهای ارمنستان. برای تهران نقطه کلیدی همان دو اصل قدیمی است: حفظ مرز ایران–ارمنستان و مخالفت با هر ترتیبی که به «فراسرزمینیشدن» مسیر منجر شود. تا وقتی مسیرها زیر پرچم و گمرک ارمنستان بماند، صحبت از تضعیف مرز موضوعیت حقوقی پیدا نمیکند؛ موضوع اصلی، مدیریتِ پیامدهای سیاسی و امنیتیِ حضور بازیگران غربی در چند کیلومتری مرز ایران است.
زنگزور در شکل «غیرروسی»اش، برای روسیه بیشتر یک ریسکِ از دست رفتن نفوذ و درآمدهای ترانزیتی است تا فرصت
*برخی معتقدند که راهاندازی کریدور زنگزور برای روسها که به جهت تحریمهای غرب با مشکلات عدیده اقتصادی مواجه هستند بسیار راهگشاست. شما این موضوع را چطور ارزیابی میکنید؟
اگر کریدوری از سیونیک/زنگزور شکل بگیرد اما زیر کنترل یا نظارت روسیه نباشد، بیشتر به کاهش اهرم ترانزیتی و ژئوپلیتیک مسکو میانجامد تا یک «راه نجات» اقتصادی. فلسفه کریدورهای شرق–غربِ موسوم به «میانی/ترانسکاسپین» اصلاً دور زدن خاک روسیه است؛ همین مسیر در دو سال گذشته رشد کرده و با سرمایهگذاری بیشتر میتواند بخشی از بار تجاری را از راههای شمالیِ عبوری از روسیه منحرف کند. این یعنی کاهش نقش روسیه بهعنوان مسیر اصلی اوراسیا، نه تقویت آن. تنها سناریویی که در آن زنگزور میتوانست بهروشنی «بهنفع روسیه» باشد، اجرای دقیق بند ۹ توافق ۹ نوامبر ۲۰۲۰ بود که در آن برای اتصال آذربایجان به نخجوان، «نظارت مرزبانیِ روسیه» پیشبینی شده بود. اما واقعیت میدانی امروز این است که نیروهای روس در ۲۰۲۴ از قرهباغ خارج شدند و اثرگذاری سنتی مسکو بر ترتیبات قفقاز کاهش یافت؛ در چنین فضایی، تحقق نسخهای از کریدور که روسیه در آن نقش نگهبان یا ناظر داشته باشد، دور از دسترس به نظر میرسد.
از زاویه تحریمها هم تصویر ساده نیست. درست است که تجارت روسیه با ارمنستان پس از ۲۰۲۲ جهش کرد و بخشی از آن به «مسیرهای بازصادراتی» نسبت داده شد، اما طی ۲۰۲۴–۲۰۲۵ فشار غرب بر شبکه بانکی و گمرکی ارمنستان بالا رفته و نشانههایی از کندشدن همین مسیرها دیده میشود. اگر کریدور زنگزور با تأمین مالی و نظارت غربی پیش برود، محتملتر این است که کنترلهای تطبیق تحریمها سختتر شود، نه اینکه یک شاهراه بیدردسر برای دورزدن تحریمها در کنار مرز ایران ساخته شود. جمعبندی من این است که زنگزور در شکل «غیرروسی»اش، برای روسیه بیشتر یک ریسکِ از دست رفتن نفوذ و درآمدهای ترانزیتی است تا فرصت. فقط اگر سازوکاری نزدیک به بند ۹ سال ۲۰۲۰ احیا میشد و مسکو نقش ناظر/دروازهبان میگرفت، میشد از «راهگشا بودن» آن برای روسها سخن گفت؛ و با توجه به خروج صلحبانان روس و پررنگ شدن حضور نهادی اروپا در ارمنستان، چنین سناریویی فعلاً محتمل نیست. البته همچنان که گفتم فکر میکنم روسیه و آمریکا معامله کردند؛ کریدور قفقاز در برابر اوکراین.
ترکیه یک راهروِ بدون دخالت ارمنستان میخواست / آمریکا یک راه با مدیریت بینالمللی روی خاک ارمنستان را جا انداخته است
**به نظر شما کریدور زنگزوری که آمریکا به دنبال راه اندازی آن است همان مدل موردنظر مقامات ترکیه است که مقامات آنکارا با حمایت از دولت باکو آن را دنبال میکردند؟
نه، همان نیست که آنکارا و باکو در سالهای گذشته دنبالش بودند؛ در اصول به هدف ترکیه یعنی دسترسی «بیمانع» از آذربایجان به نخجوان نزدیک است، اما در حقوق و شیوه اداره با آن فرق دارد. آنکارا و باکو بارها از «کریدور فرامرزی» سخن گفتهاند؛ مسیری که عملاً خارج از کنترل گمرکی و امنیتی ارمنستان باشد و رفتوآمد بدون ایستوبازرسی انجام شود و به اصطلاح پاسپورتها مهر ارمنستان نخورند. اظهارات مقامهای ترک در تابستان ۲۰۲۵ هم همین برداشت را تأیید میکند و حتی از «انقلاب ژئواقتصادی» با یک کریدورِ غیر تحتحاکمیت ارمنستان حرف زدهاند. در طرحی که اکنون واشنگتن پیش میبرد، اصل حاکمیت ارمنستان بر مسیر حفظ میشود اما حق توسعه و اداره پروژه برای دههها به یک کنسرسیومِ آمریکایی/بینالمللی واگذار میگردد؛ به بیان ساده، جاده روی خاک و زیر پرچم ارمنستان میماند ولی بهرهبرداری و مدیریت عملیاتی به طرفهای آمریکایی سپرده میشود. در تحلیلهای معتبر نیز تصریح شده که واژه بیمانع در متن گنجانده شده، اما مسیر از نظر حقوقی زیر صلاحیت ارمنستان تعریف شده است؛ همینجا تفاوتِ کلیدیِ مدل آمریکا با مطالبه فرامرزیِ ترکیه روشن میشود.
در عمل، واشنگتن میکوشد با برونسپاریِ کنترلهای مرزی و گمرکی به اپراتورهای ثالث، همان روانیِ ترددِ مورد نظر باکو و آنکارا را بدون نقض حاکمیت ارمنستان تأمین کند؛ گزارشی هم منتشر شد که پیشنهادِ سپردن برخی کارویژههای مرزی به شرکت آمریکایی مطرح شده است. این یعنی مدل آمریکا از نظر کارکردی میتواند به خواست ترکیه نزدیک شود، اما از نظر حقوقی با مدلِ «فرامرزی» متفاوت است.
ترکیه یک راهروِ بدون دخالت ارمنستان میخواست؛ آمریکا یک راه با مدیریت بینالمللی روی خاک ارمنستان را جا انداخته است. اگر جزئیات اجرایی TRIPP واقعاً تردد را بیوقفه کند، آنکارا آن را عملاً قابل قبول خواهد یافت، هرچند به دستکم گرفتنِ عنصر فرامرزی رضایت داده باشد؛ اما اگر قواعد عملیاتی، ارمنستان را در خط مقدم کنترل نگه دارد، فاصله با مدل مطلوب ترکیه باقی میماند. سندهای منتشرشده و گزارشهای خبری اخیر همین دوگانگی را نشان میدهند.
مسیر آمریکاییِ کریدور الزاماً به معنی استقرار مستقیم اسرائیل در چند کیلومتری مرز ایران نیست
*یکی از بزرگترین نگرانی ایران، افزایش حضور اسرائیلیها در کریدوری است که توسط آمریکاییها راهاندازی و راهبری میشود. ایران از این موضوع واهمه دارد که اسرائیلیها که نفوذ زیادی در آذربایجان دارند از طریق کریدور زنگزور به مرز ایران و ارمنستان نیز نفوذ کنند. دیدگاه شما در این رابطه چیست؟
نگرانی ایران، حتما بیراه نیست. رابطه باکو و تلآویو سالهاست بر سه پایه نفت، تسلیحات و همکاریهای اطلاعاتی بنا شده و سهم بزرگی از نفت رژیم صهیونیستی از مسیر جمهوری آذربایجان تأمین میشود؛ در مقابل، فروش سامانههای پهپادی و موشکی و پیوندهای اطلاعاتی عمق یافته است. طبیعی است که وقتی حرف از یک مسیر ترانزیتی جدید در سیونیک میشود، ایران نگران نزدیکشدن این شبکه به مرز شمالغربی خود باشد و از سرریز امنیتی آن به خاک نگران باشد. اما مدلِ کریدوری که واشنگتن پس از توافق اخیر میان باکو و ایروان پی میگیرد، از نظر حقوقی زیر حاکمیت ارمنستان میماند و بهجای فرامرزی شدن، امتیاز توسعه و بهرهبرداری را به یک کنسرسیوم بینالمللی میسپارد. این تمایز مهم است چون مدیریت گمرک، پلیس مرزی و کنترلهای قانونی همچنان با دولت ارمنستان خواهد بود و امکان تعیین خطوط قرمز درباره حضور شرکتها یا پیمانکاران حساس را فراهم میکند که این خط قرمز ایران است. به بیان ساده، مسیر اگر هم بیمانع تعریف شود، بیصاحب نباشد و طرف ارمنی ابزار حقوقی برای گزینش اپراتورها و نظارت بر آنها را داشته باشد. مجموع این سازوکارها نشان میدهد مسیر آمریکاییِ کریدور الزاماً به معنی استقرار مستقیم اسرائیل در چند کیلومتری مرز ایران نیست، اما نگرانی درباره نفوذ غیرمستقیم – از طریق پیمانکاران، دادههای لجستیکی و فناوریهای دوگانه – هم واقعی است و باید در مفاد قرارداد و رژیم نظارتی دیده شود.
جمعبندی من این است: خطر «نزدیکشدن شبکه اسرائیلی» با هر الگویی که تردد آذربایجان را روانتر کند افزایش مییابد، اما شدتِ این خطر کاملاً به جزئیات اجرایی بستگی دارد. اگر ارمنستان حضور و دسترسی بازیگران حساس را با قواعد شفاف محدود کند، اگر کنسرسیومها مشمول غربالگری امنیتی و منع انتقال دادههای حساس شوند، میتوان ریسک را مهار کرد. در غیر این صورت، اثرات امنیتیِ ناشی از پیمانکاران و زیرساختهای متصل به غرب در آستانه مرز ایران احساس خواهد شد؛ و این همان نقطهای است که تهران از هماکنون نسبت به آن هشدار میدهد.