موضوعات داغ: # ایران و آمریکا # ترامپ # مذاکرات ایران و آمریکا # قطعی برق # قیمت مصالح # قیمت مصالح ساختمانی # سوریه # کتاب
«تجارت‌نیوز» به بهانه سالروز کودتای شیلی، تجربه اجرای عقاید نوبل‌من منفور را بازخوانی می‌کند

میلتون فریدمن، شریک دیکتاتور یا پدر دیکتاتوری؟

پسران شیکاگو
آیا فریدمن اقتصاددان موفقی بوده است؟ بازخوانی تجربه اجرای نظریات او در اقتصاد شیلی می‌تواند به این سوال پاسخ دهد.

علی اسدی خمامی:  امروز 11 سپتامبر است و اکثر ما را یاد برج‌های دوقلوی سازمان جهانی تجارت می‌اندازد. اما تاریخ این روز را با رویدادهای دیگری نیز به یاد می‌آورد: مهم‌ترینشان کودتای سال 1973 شیلی است. روزی که نخستین رییس جمهور سوسیالیست آمریکای لاتین که از راه انتخابات به قدرت رسیده بود، توسط نیروهای نظامی سرنگون شد و پسران شیکاگو قدرت را در این کشور صادرکننده بزرگ مس در دست گرفتند.

دو روز پیش مطلبی با عنوان «میلتون فریدمن، شریک دیکتاتور یا رفیق آزادی» در تجارت‌نیوز منتشر شد که ادعا می‌کرد مکتب شیکاگو برای شیلی توسعه اقتصادی به همراه داشته است.  شاید فرارسیدن این روز فرصت خوبی باشد برای پرداختن به عملکرد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی پسران شیکاگو، و پدرشان، بنیانگذار مکتب شیکاگو، میلتون فریدمن.

شیلی راه پر پیچ و خمی را پیموده است. اکنون حکومتی سوسیالیست در این کشور حاکم است و به نظر می‌رسد این حکومت چپگرا ادامه داشته باشد. اما در دو قرن گذشته، کلکسیونی از افکار و عقاید مختلف در این کشور حکم رانده‌اند: از فئودال‌ها و استعمارگران گرفته تا پسران شیکاگو، و از دموکرات مسیحی‌ها گرفته تا مارکسیست‌ها.

[imp content=” در سال اول آلنده رشد اقتصادی کشور از 1.8 به 9.4 درصد رسید و نرخ بیکاری به 3 درصد کاهش یافت.”]

نقطه اوج تلاش‌های مردمی برای استقلال شیلی که از سال 1810 آغاز شده بود، نشستن سالوادور آلنده بر کرسی ریاست جمهوری در تاریخ 3 نوامبر 1970 است. آلنده که نامزد ائتلاف چپ متشکل از مارکسیست‌ها، سوسیالیست‌ها، رادیکال‌ها و سوسیال‌دموکرات‌ها بود، بعد از به قدرت رسیدن معادن و صنایع را در شیلی ملی اعلام کرد و به این طریق راه را بر استفاده شرکت‌های بزرگ خارجی از این منابع بست. به دنبال این اتفاق رشد اقتصادی کشور از 1.8 به 9.4 درصد رسید، بخش صنعت رشد 12 درصدی را تجربه کرد و نرخ بیکاری به 3 درصد کاهش یافت. اما این پایان ماجرا نبود.

بحران در شیلی و کودتا

در 3 سال زمامداری آلنده، اوضاع اقتصاد چندان خوب پیش نرفت. او ابتدا توانست با اصلاحات رادیکال، حمایت طبقات ضعیف و بومیان شیلی را به دست آورد. اما این اصلاحات به بهای از دست دادن حمایت طبقه متوسط و اقلیت سفیدپوست تمام شد. هرچند آلنده در سال اول حکومت خود توانست تورم 40.5 درصدی را به 17.6 درصد کاهش دهد، اما نرخ تورم در ادامه به 87.5 و سپس 414.8 درصد رسید. یکی از علل تورم افزایش دستمزدها و در نتیجه افزایش قدرت خرید طبقه ضعیف بود که به افزایش تقاضا و رشد قیمت‌ها انجامید. اما تورم علل دیگری نیز داشت.

به دنبال نارضایتی طبقه متوسط از دولت، اعتصابات سراسری در سال 1972 آغاز شد. کامیونداران اولین گروهی بودند که دست به اعتصاب زدند و از این رو کالا در بازارهای شیلی نایاب شد. این نایابی که کاهش عرضه را معنا می‌داد، در کنار افزایش تقاضا تورم افسارگسیخته شیلی را رقم زد.

[imp content=”کسینجر در گزارشی که به نیکسون پس از کودتا ارائه کرد، گفت: «ما در شیلی کودتا نکردیم، اما شرایط را برای آن مهیا ساختیم.» “]

بحران البته تنها به تورم ختم نشد. افت ناگهانی قیمت جهانی مس به یک سوم، باعث شد دولت در این 3 سال بخش بزرگی از درامد خود را از دست بدهد، و این به معنای آغاز رکود در شیلی بود.

برخی تصور می‌کنند که دخالت مکتب شیکاگو در اقتصاد شیلی با روی کار آمدن پینوشه آغاز شد، اما اسناد واقعیت دیگری را نشان می‌دهد. بر اساس گزارش گاردین که در تاریخ 11 اکتبر 1999 منتشر شده، اسناد طبقه‌بندی شده که در آن تاریخ منتشر شده بودند نشان می‌دهند سازمان اطلاعات آمریکا از اعتصابات شیلی و در راس آن‌ها اعتصابات کامیونداران حمایت مالی و اطلاعاتی کرده است. این اتفاق در زمان زمامداری ریچارد نیکسون اتفاق افتاده است. نیکسون و وزیر امور خارجه‌اش هنری کسینجر از نخستین سیاست‌مدارانی بودند که شیکاگو را بر واشنگتن حاکم کردند.

پسران شیکاگو

آنچه از عینک سالوادور آلنده پس از بمباران کاخ ریاست جمهوری شیلی باقی مانده است.

بحران در شیلی به کودتا ختم شد. در تاریخ 11 سپتامبر 1973 ژنرال آگوستو پینوشه با کودتای نظامی آلنده را سرنگون کرد و قدرت را در دست گرفت. با قدرت گرفتن او، شرکت‌های بزرگ آمریکایی مانند کمپانی‌های مس آناکوندا و کنکوت و شرکت بین‌المللی تلفن و تلگراف (ITT)  که در زمان آلنده از شیلی اخراج شده بودند، به این کشور بازگشتند.

کسینجر در گزارشی که به نیکسون پس از کودتا ارائه کرد، گفت: «ما در شیلی کودتا نکردیم، اما شرایط را برای آن مهیا ساختیم.» هرچند اسنادی که در ابتدای قرن 21 از طبقه‌بندی خارج شد نشان می‌داد این ادعا گزافه‌گویی بوده، چراکه کودتا علیه آلنده با حمایت مستقیم مالی، نظامی و اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا صورت گرفته است.

کودتای پینوشه آغازی بود برای حکمرانی 20 ساله مکتب شیکاگو در این کشور. پسران شیکاگو که شاگردان میلتون فریدمن در اقتصاد بودند، قدرت را در شیلی به دست گرفتند و خود او به عنوان مشاور دیکتاتور منصوب شد.

آزادی اقتصادی به بهای نابودی آزادی

کودتای شیلی یکی از خونبارترین کودتاهای کلاسیک قرن بیستم است. اگرچه تعداد کشته‌ها در روز کودتا به بیش از 200 تن نمی‌رسد (و البته سالوادور آلنده یکی از این 200 تن است) اما در طول حکم‌رانی پینوشه، تعداد زیادی به بهانه اختلاف عقیده زندانی، شکنجه و کشته شدند. یک کمیسیون دولتی در سال 2011 تعداد قربانیان کودتا در شیلی را 40 هزار و 18 تن اعلام کرد. هرچند آمار فعالان چپگرا بسیار بیشتر از این رقم است.

در مورد قتل‌های رخ داده پس از کودتا نکات بسیاری مطرح است. روش‌های خلاقانه در کشتن مخالفان، از زجرکش کردن با شلیک گلوله به نقاط مختلف بدن گرفته تا پرتاب کردن آن‌ها از هواپیما به اقیانوس، زبانزد خاص و عام است. این دست خشونت‌ها از حکومت پسران شیکاگو در شیلی چهره‌ای بسیار منفور، چه در سطح داخلی و چه در عرصه بین‌المللی ساخت.

پسران شیکاگو

تانک‌ها در کودتای شیلی

خشونت‌ها البته به قتل و اسارت و شکنجه محدود نمی‌شود. بعد از کودتا تنها دو روزنامه راست‌گرا اجازه انتشار یافتند و رادیو و تلوزیون نیز در انحصار دولت نظامی درآمد. پینوشه تا سال 1990، یعنی به مدت 17 سال به شیوه‌ای غیر دموکراتیک رییس جمهور ماند و در این مدت، بر خلاف آخرین رای اخذ شده از مردم، راه خصوصی‌سازی را در پیش گرفت.

طرفداران فریدمن ادعا می‌کنند که اصلاحات اقتصادی انجام شده در دوران پینوشه و یا به اصطلاح آزادسازی اقتصادی به این خشونت‌ها می‌ارزیده است. از خود فریدمن نقل است که او تنها مشاور اقتصادی بوده و آزادسازی اقتصادی مورد نظر او با ایجاد توسعه اقتصادی و رشد، در نهایت به روی کار آمدن یک نظام دموکراتیک ختم شده است.

اینگونه تحلیل‌ها این واقعیت را نادیده می‌گیرند که شیلی پیش از پینوشه از نظامی دموکراتیک برخوردار بود، و با ساده‌انگاری و انکار واقعیت‌های جامعه وقت شیلی، سقوط پینوشه را تنها و تنها حاصل آزادسازی اقتصادی می‌دانند. اما آیا واقعا پسران شیکاگو توانستند با نابودی آزادی و دموکراسی، رشد اقتصادی را به ارمغان بیآورند؟ آمار چیز دیگری می‌گوید.

معجزه‌ای که رخ نداد

میلتون فریدمن در سرمقاله‌ای که 25 ژانویه 1982 برای نشریه نیوزویک نوشت، از وضعیت اقتصادی شیلی تحت عنوان «معجزه» نام برد و این کشور را نمونه‌ای برای اثبات کارایی نظریاتش دانست. اما دقیقا در همان سال بدترین بحران اقتصادی تاریخ شیلی بعد از بحران بزرگ 1930 رخ داد. بنا بر آمار بانک جهانی، رشد اقتصادی در این سال با کاهشی 17 درصدی به 11.01- رسید و نرخ بیکاری تا عدد 23.7 درصد رشد کرد.

البته این اتفاق در دوران زمام‌داری پینوشه بی‌سابقه نبود. پیش از آن نیز شیلی در سال 1975 رشد منفی 12 درصدی را تجربه کرده بود. در واقع بعد از روی کار آمدن پینوشه، تورم ابتدا به بیش از 600 درصد رشد کرد، اما به مرور به میانگین 20 درصد رسید و در همان سطح ماند. اما رشد اقتصادی به شدت ناپایدار بود و اعداد مختلفی را تجربه می‌کرد. تا اینکه بحران سال 1982 کمر اقتصاد شیلی را شکست.

پسران شیکاگو

پس از این بحران پسران شیکاگو اعلام کردند که گناه از اجرا نکردن کامل فرآیند خصوصی‌سازی بوده است. معادن مس که در اختیار دولت کودتا بود نیز مانند باقی بخش‌های اقتصادی کشور خصوصی و شرایط برای بازگشت کامل شرکت‌های خارجی مهیا شد. در بازه‌ای 8 ساله سرمایه‌ خارجی به شکلی کژدار و مریز به اقتصاد شیلی تزریق شد. پیش از آن بدهی خارجی شیلی از 3 میلیارد و 500 میلیون دلار به 17 میلیارد دلار افزایش یافته بود.

در این بازه سهم بدهی خارجی دولت در تولید ناخالص داخلی (GDP) از 55 درصد به زیر 20 درصد کاهش یافت. در عوض این عدد برای بخش خصوصی از 10 درصد به 40 درصد رشد کرد. در واقع طبق این آمار می‌توان گفت که نزدیک به 60 درصد از تولید ناخالص داخلی شیلی در حکومت پسران شیکاگو، چه پیش و چه پس از بحران 1982 مربوط به بدهی خارجی بوده است.

[imp content=”رشد اقتصادی به شدت ناپایدار بود و اعداد مختلفی را تجربه می‌کرد. تا اینکه بحران سال 1982 کمر اقتصاد شیلی را شکست.”]

با اصلاحات 1982، مجددا رشد اقتصادی در شیلی مثبت شد. اما رشد پایدار نبود و اعداد متفاوتی را تجربه می‌کرد. در کنار این مساله افزایش شکاف طبقاتی و کاهش قدرت خرید بخش بزرگی از مردم، مقدمات برکناری پینوشه از قدرت را فراهم کرد.

افسانه «معجزه شیلی» در سال 1999 پایان یافت. سالی که رشد اقتصادی این کشور همگام با میانگین کشورهای جنوب آمریکا به صفر سقوط کرد و چپگرایان موفق شدند مجددا قدرت را در این کشور به دست بگیرند.

آیا شیلی صنعتی شده است؟

یکی از ادعاهای طرفداران بازار آزاد در شیلی، این است که فریدمن و اصلاحات او، پایه‌گذار اقتصاد نوین شیلی شده و تمام دستاوردهای این اقتصاد متعلق به آن دوره است. جدای از این مساله که با این ادعا، دستاوردهای 15 ساله دولت‌های چپگرا در این کشور نادیده گرفته می‌شود، بخشی از این گفته این مساله را تبلیغ می‌کند که شیلی در زمان حکومت پسران شیکاگو از اقتصادی وابسته به صادرات مس به اقتصادی صنعتی تبدیل شده است.

بنابر آمار بانک جهانی، می‌توان دید که پینوشه کشور را در حالی تحویل گرفت که سهم ارزش افزوده بخش صنعت از تولید ناخالص داخلی بیش از 27 درصد بود و در حالی تحویل داد که این سهم به زیر 20 درصد سقوط کرده بود. در این بازه کمترین عدد ثبت شده 17 درصد و بیشترین عدد 30 درصد است. عدد 30 مربوط است به سال 1974، یک سال بعد از سقوط آلنده، و کیست که نداند این عدد قطعا محصول سیاست‌های آلنده بوده است.

پسران شیکاگو

مجسمه آلنده در شهر سانتیاگوی شیلی

امروز در شیلی آگوستو پینوشه منفورترین شخصیت تاریخ به شمار می‌آید و هیچ‌جا نام و نشانی از میلتون فریدمن نیست. اما مجسمه سالوادور آلنده به منظور یادبود در سانتیاگو نصب شده است. نظریات فریدمن که در دهه 70 و 80 میلادی گل سرسبد محافل اقتصادی بود، با افول تاچریسم و ریگانیسم کمرنگ شد، با بحران دهه 90 جنوب شرق آسیا شدیدا لطمه خورد و با بحران جهانی سال 2008 به خاک سپرده شد.

بعد از این بحران در ایالات متحده آمریکا نیوکینزین‌ها به قدرت رسیدند. هرچند آن‌ها نیز از پس شکاف طبقاتی گسترده آمریکا بر نیامدند و نهایتا سکان به دست واپس‌گرایانی افتاد که بازگشت به پیش از جنگ جهانی دوم را شعار می‌دادند.

[imp content=”نظریات فریدمن با افول تاچریسم کمرنگ شد، با بحران دهه 90 جنوب شرق آسیا لطمه خورد و با بحران 2008 به خاک سپرده شد.”]

هم فریدمن مرده است و هم عقایدش. هرچند صحبت مجدد از این اقتصاددان بیشتر به تلاشی برای بلند کردن مرده‌ای از گور می‌ماند، اما ذکر یک نکته ضروری است: عقاید این اقتصاددان منجر به ظهور استبداد و دیکتاتوری در بسیاری از کشورهای جهان شد، و درد و رنج باقی‌مانده از آن دوران، تنها دستاورد او به حساب می‌آید.

می‌گویند فریدمن می‌پرسید چرا وقتی‌ او به چین و یوگسلاویِ کمونیست سفر کرده، و به حاکمان آن کشورها مشاوره اقتصادیِ غیررسمی داده بود، کسی اعتراض نمی‌کرده است؟ اگر او زنده بود، در جواب می‌گفتم: «البته که بر شما در این زمینه انتقادی وارد نیست. انتقاد سهم دولت‌های چین و یوگوسلاوی است!»

نظرات
آخرین اخبار
پربازدیدترین اخبار

وب‌گردی