به گزارش تجارت نیوز، نام خلیج فارس قرار است به طور رسمی از نقشههای آمریکا حذف شود و به جای آن نام خلیج عربی یا خلیج عربستان حک شود.
این نه یک تصمیم ساده است، بلکه یک حمله بیرحمانه به تاریخ و هویت ملی ایران است که میتواند موجی از بحرانهای اقتصادی را بهویژه در صنایع حساس کشور به راه بیندازد. ایران، بهویژه در حوزه صادرات فولاد که به شدت وابسته به همین آبراه استراتژیک است، در خط مقدم این جنگ واژگانی ایستاده است. تغییر نام خلیج فارس تنها یک اقدام دیپلماتیک نیست، بلکه میتواند سونامی اقتصادیای ایجاد کند که از دل آن، بازارهای ایران، از جمله صنعت فولاد، در معرض خطرات جدی قرار گیرند.
خلیج فارس یا خلیج عربی؟ جنگ واژگانی یا نبرد ژئوپلیتیک؟
آنچه در ظاهر یک تغییر واژه بهنظر میرسد، در واقع بخشی از یک بازی بزرگ ژئوپلیتیک است. تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی، نهتنها انکار یک حقیقت تاریخی، بلکه اعلام موضع رسمی علیه جایگاه ایران در معادلات منطقهای است. این واژهگزینی هدفمند، زمانی که از سوی چهرهای چون دونالد ترامپ و در خاک عربستان سعودی مطرح شود، تبدیل به یک پیام آشکار برای بازتعریف صفبندیهای اقتصادی و امنیتی در خاورمیانه خواهد شد.
مسئله فقط بر سر نقشهها یا متون رسمی نیست. نامگذاری مجدد این آبراه، تلاشی است برای تضعیف قدرت نرم ایران در منطقه، تحقیر موقعیت تاریخیاش و تزریق بیثباتی به روان بازارهای وابسته به این مسیر استراتژیک. در شرایطی که خلیج فارس نقش گلوگاه صادراتی برای بخشهای کلیدی اقتصاد ایران، از جمله صنایع نفت، پتروشیمی و فولاد را ایفا میکند، این تصمیم میتواند با اثرگذاری روانی بر خریداران، سرمایهگذاران و حتی شرکای منطقهای، موقعیت صادراتی ایران را تضعیف کند.
سناریوهای پیشرو؛ از واکنش دیپلماتیک تا مقابله اقتصادی
اعلام تغییر نام خلیج فارس توسط رئیسجمهور ایالات متحده، آن هم در بستر یک سفر دیپلماتیک به عربستان، صرفاً یک موضعگیری لفظی نیست. این اقدام، بذر تنشی تازه در خاک منطقه میپاشد که پیامدهای آن نهفقط در سطح سیاست، بلکه در اعماق اقتصاد ایران نیز ریشه خواهد دواند. حال پرسش اصلی این است: جمهوری اسلامی ایران چه سناریوهایی پیشرو دارد و کدام ابزارها را میتواند در مقابله با این پروژه استفاده کند؟
1. سناریوی اول
دستگاه دیپلماسی ایران میتواند از ظرفیتهای حقوقی و بینالمللی برای اعتراض به این اقدام بهره بگیرد. بازتعریف واژگان ژئوپلیتیک در سطح رسمی، میتواند در سازمان ملل و دیگر نهادهای بینالمللی چالشآفرین باشد، اما تجربه نشان داده است که واکنشهای صرفاً حقوقی، توان تغییر بازیهای سیاسیِ مهندسیشده را ندارند.
2. سناریوی دوم، بهرهگیری از اهرم اقتصادی
ایران میتواند با تنگتر کردن کانالهای صادراتی رقیبان عرب در خلیج فارس، از جمله با اعمال تعرفههای خاص یا تغییر مسیرهای ترانزیتی، هزینههای این پروژه سیاسی را برای کشورهای همسو با آن افزایش دهد. این مسیر اما نیازمند هماهنگی بالا میان وزارتخانهها، بخش خصوصی و صنایع کلیدی از جمله فولاد است. در این میان، صنعت فولاد ایران، بهعنوان یکی از معدود بخشهای صادراتمحور غیرنفتی، نقشی دوگانه دارد:
- هم قربانی بحرانهای ژئوپلیتیک است
- هم ابزاری برای واکنش اقتصادی
3. سناریوی سوم
ایران میتواند از قدرت رسانهای و افکار عمومی بهره ببرد. برندسازی ژئوپلیتیک مفهومی فراتر از واژههاست؛ قدرت روایتسازی درباره هویت تاریخی خلیج فارس، اگر بهدرستی و با زبان منافع اقتصادی بیان شود، میتواند بازی را به زمین افکار عمومی بینالمللی بکشاند؛ جایی که واژهها هنوز اعتبار دارند.
در هر صورت، عدم واکنش یا موضعگیری منفعل، به معنای واگذاری میدان به جریانهایی است که هدفی فراتر از تغییر یک نام دارند، همچون: تضعیف روانی اقتصاد ایران، بیثباتسازی مسیر صادرات و تاثیرگذاری بر شاخصهایی مانند قیمت میلگرد ، که از حساسترین سیگنالهای بازار مواد اولیه به شمار میرود.
آیا فولاد ایران تاب این ضربه سیاسی را دارد؟
صنعت فولاد ایران، یکی از ستونهای باقیمانده در اقتصاد نیمهتحریم شدهی کشور است. بخشی که توانسته در سالهای اخیر، علیرغم فشارهای خارجی و بیثباتیهای داخلی، جای خود را در بازارهای منطقهای باز کند. اما واقعیت این است که تابآوری این صنعت نه مطلق است و نه همیشگی. هر ضربهی ژئوپلیتیکی، بهویژه زمانی که از سطح شعار عبور کرده و با پشتوانه دیپلماتیک و منطقهای اجرا شود، میتواند زنجیرهی شکننده تولید تا صادرات فولاد را دچار اختلال کند.
خلیج فارس، تنها یک نام نیست؛ گلوگاه راهبردی انتقال فولاد، مواد اولیه، و تجارت دریایی ایران است. تحریف هویت این آبراه، آن هم با پوشش سیاسی و همراهی برخی کشورهای عربی، میتواند فضای روانی بازارهای صادراتی را به ضرر ایران تغییر دهد. همین تغییر فضای ذهنی کافیست تا خریداران خارجی، با احتیاط بیشتری قرارداد ببندند یا حتی سراغ رقبای عرب بروند. نخستین نشانههای این احتیاط در بازار داخل، بهشکل مستقیم بر قیمت میلگرد و دیگر محصولات پرمصرف فولادی بازتاب خواهد یافت.
افزایش ریسک در صادرات فولاد، ممکن است منجر به کاهش درآمدهای ارزی، رشد هزینههای لجستیکی و حتی احتکار داخلی شود. این وضعیت بهراحتی میتواند چرخه تولید را کند یا حتی مختل کند؛ از توقف کورهها گرفته تا انباشت محصول در انبارها. در چنین شرایطی، سیاستگذاران باید به جای واکنشهای مقطعی، برنامهای برای تقویت امنیت زنجیره تامین، حفظ مسیرهای صادراتی جایگزین، و ایجاد اعتماد دوباره در بازارهای هدف داشته باشند.
پاسخ نهایی به این پرسش که آیا فولاد ایران توان عبور از این بحران سیاسی – روانشناختی را دارد، در یک کلمه نهفته است: آمادگی. آمادگی برای روایتسازی، برای چانهزنی دیپلماتیک، و برای حرکت سریعتر از رقبایی که این بار، نه با کیفیت محصول، بلکه با بازی واژگان، قصد تصاحب بازار را دارند.