دنیل کانمن؛ از اتاق گاز تا تالار مشاهیر نوبل
«اواخر سال 1941 یا اوایل سال 1942 بود. حکومتنظامی بود. داشتم با دوستم بازی میکردم و حواسم به ساعت نبود؛ خیلی دیرم شده بود. راه افتادم سمت خانهمان در چند بلوک آنطرفتر. در خیابان خالی راه میرفتم که یک سرباز آلمانی را دیدم با یونیفرم سیاهوسفید؛ معلوم بود از نیروهای SS است؛ ترس برم داشت.
«اواخر سال 1941 یا اوایل سال 1942 بود. حکومتنظامی بود. داشتم با دوستم بازی میکردم و حواسم به ساعت نبود؛ خیلی دیرم شده بود. راه افتادم سمت خانهمان در چند بلوک آنطرفتر. در خیابان خالی راه میرفتم که یک سرباز آلمانی را دیدم با یونیفرم سیاهوسفید؛ معلوم بود از نیروهای SS است؛ ترس برم داشت. همینطور که نزدیک میشدیم، سعی کردم سرعتم را زیاد کنم ولی او به من خیره شده بود. ناگهان من را بلند کرد و در آغوش کشید. به آلمانی با لحنی بسیار محبتآمیز با من صحبت میکرد. وقتی من را زمین گذاشت، از توی کیف پولش تصویر پسرکی را به من نشان داد و بعد مقداری پول به من داد. من آنجا فهمیدم مادرم درست میگوید که مردم بینهایت پیچیده و غیرقابل پیشبینیاند.»
و اینسان، یک سرباز نازی، الهامبخش یک کودک یهودی فرانسوی یعنی دنیل کانمن شد. او که بهخاطر بهکارگیری روانشناسی در اقتصاد با تمرکز بر قضاوت و تصمیمگیری انسان در شرایط عدم اطمینان، جایزه نوبل را به خود اختصاص داد، در برخورد با آن سرباز، پیچیدگی قضاوت و تصمیمگیری انسانی را با تمام وجود درک کرده بود؛ تصمیمی که بهجای اتاق گاز، او را به تالار مشاهیر نوبل رهنمون شد.
دشمنِ عزیز
«چه سخنرانی فوقالعادهای! اما من یک کلمهاش را هم قبول ندارم!» این جمله را دنیل کانمن در مورد سخنرانی آموس تورسکی به دوستی مشترک گفت. جملهای که ماهیت تضادآمیز یکی از «بهرهور»ترین دوستیهای عالم علم را نشان میدهد. کانمن و تورسکی، که اقتصاد رفتاری وامدار مطالعات ایشان است، شخصیتهایی بسیار متضاد داشتند: خوشبین و بدبین، مضطرب و بیخیال، آشفته و منظم.
اما این تضادها نهتنها آنها را از هم دور نکرد، که بعد از مدتی دیالوگهایشان گل انداخت و برای مدتی طولانی ادامه پیدا کرد؛ در رستوران، کافه، در حال قدمزدن، پای تلفن یا توی دفترهایشان در دانشگاه. جلساتی خصوصی و پربار که به مرور به اثری تاثیرگذار در اقتصاد رفتاری تبدیل میشد. مسیری که در آن تورسکی همواره به درستی آن باور داشت و کانمن بیم داشت اشتباه رفته باشد. سفری که اوایل دهه هفتاد آغاز شد و در سال 1979 به منزل رسید؛ اثری که کانمن را به نوبل اقتصاد رساند ولی تورسکی عمرش به دنیا نبود تا از آن نصیبی ببرد.
آن دو روی قضاوت و تصمیمگیری در شرایط عدم قطعیت کار کرده بودند. نظریهای که انگار نتایج آن سخنرانی تورسکی در مورد رفتار عقلایی افراد تحلیلگر را بهمرور به تصمیمگیری متاثر از ادراکات حسی کانمن بدل کرده بود!
آن سود بدین خسران یعنی بنمیارزد
وقتی دنیل کانمن و آموس تورسکی مطالعات خود در زمینه رفتار تصمیمگیری در شرایط عدم اطمینان را «نظریه چشمانداز» نام نهادند؛ دلیلی نداشتند جز انتخاب یک عنوان جالب و جذاب. با اینحال، این نظریه که طی 30 سال بسط و توسعه یافت، در حیطه علم اقتصاد، جدا از عنوانش، جذابیت فراوان یافت. نظریه چشمانداز مبین افقهای متفاوت انسان در سود و خسران است؛ غم هدردادن میزان معینی پول همتراز شادی کسب همان مقدار پول نیست، که افزونتر است. به قول فیض کاشانی؛ آن سود بدین خسران، یعنی بنمیارزد!
تورسکی تاثیر زیادی بر ذهینت کانمن گذاشت.
آنها مطالعه خود را بر تناقضها در رفتار اقتصادی انسان متمرکز کرده بودند؛ در یک آزمایش میدانی به این نتیجه رسیدند که نوعی محدودیت ذهنی و مجردسازی در ذهن باعث میشود که رفتار انسان در مورد یک قمار (تصمیم اقتصادی ریسکی) جدید میتواند با واکنش آنها نسبت به درآمد یا داراییشان کاملاً متفاوت باشد؛ انگار در یک فضای ایزوله تصمیمگیری انجام میشود.
نمونه این پدیده در واکنش مردم نسبت به بازار سهام، قیمت مسکن و یا تغییرات دستمزد قابل مشاهده است؛ آنها به مراتب نسبت به تغییرات شاخص سهام حساسترند تا نوسان قیمت مسکن یا کاهش و افزایش میزان دستمزد؛ درواقع در رفتارهای اقتصادی، چشماندازی محدود و مجرد (Narrow Framing) دارند.
از حماقتهای خودم حرف میزنم!
با وجود تخصص و علم مشابه پزشکان، «اگر یک عکس رادیولوژی را به چندین متخصص نشان دهید، بیست درصد آنها نظرات متفاوتی خواهند داشت.» با چنین مصداقی، کانمن به نظرگاه روانشناسان ادراکی اشاره میکند؛ آنها اعتقاد دارند که یک تصمیم تحت تاثیر سه عامل قرار میگیرد: ادراک که از قواعد خاص خودش پیروی میکند؛ چیزهایی مثل باورها یا مدلهای روحی که میتوان شم و شهود را هم در این طبقهبندی گنجاند، دوم انگیزههای ذاتی است. چیزی چون احساسات که وضعیت ذهنی تصمیمگیرنده حین تصمیمگیری است، سوم گرایشها یا تمایلات روانشناختی باثبات در مورد یک پدیده معین محیطی و درنهایت خاطره تصمیمهای قبلی و پیامدهای آنها.
بر همین پایه کانمن با رویکرد اقتصاد رفتاری، چنین اعتقاد دارد که تصمیمگیری اقتصادی انسان از رویه خطی و منطقی صرف پیروی نمیکند و عوامل بسیاری باعث انحراف در قضاوت و تصمیمگیری سیستماتیک میشوند؛ مسیرهای میانبر. راههای میانبری که به علت اعتمادبهنفس زیاد یا هیجان زیاد، باعث میشود انسان دست به رفتارهای اقتصادی احمقانه بزند و ضرر کند.
راههایی که در ظاهر نتیجهاش قطعی است اما راه به ترکستان میبرد! کانمن میگوید وقتی از حماقتهای انسانها صحبت میکنم هیچوقت ضمیر سومشخص به کار نمیبرم. چون خودم هم گرفتار این اشتباهات هستم.
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
کانمن در اعتراض به اقتصاددانان کلاسیک میگوید «وقتی اقتصاددانان از حیوان اقتصادی حرف میزنند، از مدلی خیلی ساده و اولیه میگویند که هیچ ربطی به انسانی که ما هستیم ندارد.» اقتصاددانان پیش از کانمن معتقد بودند که انسان، تحت تاثیر انگیزههای معطوف به منفعت شخصی، تصمیمات را بهطور عقلایی اتخاذ میکنند. کانمن این مدل را به چالش کشید و نشان داد که رفتار مردم بیشتر تابع انگیختگی روانشناختی است. انگیزشهایی که ادراک اقتصادی را دستکاری کرده و خطاهای تصمیمگیری در رفتار اقتصاد را سبب میشوند.
وقتی اقتصاددانان از حیوان اقتصادی حرف میزنند، از مدلی خیلی ساده و اولیه میگویند که هیچ ربطی به انسانی که ما هستیم ندارد.
در دیدگاه کانمن عوامل روانشناختی که انتخابهای سرمایهگذاران را تحت تاثیر قرار میدهند، اتوپیای تصمیمسازیهای صرفا عقلانی و منطقی اندیشهورزان اقتصاد کلاسیک را ویران میکند. نظریات اقتصادی مقدم بر کانمن، سرمایهگذاران را در رفتار خود کاملاً عقلمدار فرض کرده، بهگونهای که مردم با استفاده از دادههای بازاری شفاف و کارامد، به تحلیل و قضاوت رسیده، برای حداکثر کردن ثروت خود تلاش میکنند.
کانمن این تئوری را گلخانهای میداند، چراکه در واقعیت سرمایهگذاران تنها تا حدی عقلایی رفتار میکنند و الگوهای رفتاری منجر به خطا و انحراف در تصمیمگیری سرمایهگذاران کتمانناپذیر است.
دیو بر دنیاست عاشق، کور و کر
کانمن در کتاب «اندیشیدن تند و کند» میگوید: «مردم به عشق و نفرت خود اجازه میدهند چون ابری فرایند تصمیمگیری آنها را در برگرفته و بهجای آنها تصمیمگیری کند!» او میپرسد اگر سرمایهگذاران کاملا عقلایی رفتار میکنند چرا گروهی در حال فروش سهامی هستند که دیگران تمایل به خریدش را دارند؟ و اگر کلیه سهمها واقعی قیمتگذاری میشوند، چرا سهام همواره سود بیشتری نسبت به اوراق قرضه، نصیب دارندهاش میکند؟
کانمن این موضوع را نه به خود سهام که به خطای تصمیمگیری سرمایهگذاران مربوط میداند: در یک بازار کارا هیچ سهمی نباید دارای امتیاز اکتسابی باشد، در حالیکه خطای قضاوت در خصوص ارزش یک سهم، قیمتی کاذب به آن میبخشد.
چرا گروهی در حال فروش سهامی هستند که دیگران تمایل به خریدش را دارند؟ و اگر کلیه سهمها واقعی قیمتگذاری میشوند، چرا سهام همواره سود بیشتری نسبت به اوراق قرضه، نصیب دارندهاش میکند؟
مغز انسان، برای داشتن عملکردی سریع، میانبرهایی را بهکار میبرد؛ میانبرهایی که اگرچه کار انسان را طی سالها راه انداخته، زمینه انحراف در تصمیمگیریها را هم ایجاد کردهاند. تصميمگیری سرمايهگذاران فقط بر اساس تحلیل عقلایی شاخصهاي اقتصادي نیست، بلكه عواملی چون آرزو و افق، خطرپذیری، اعتماد به نفس و عادتهای تکراری و بدون بازبینی و رفتار دفعتی و… نیز دخیل هستند.
خطاهایی که تصمیمگیری تند و نتایج کندی را بار میدهند. انگار انسان بیش از نفع خود عاشق عاداتش باشد؛ گویا مولانا باید میگفت: انسان بر دنیاست عاشق، کور و کر!
حماقتهای سازمانیافته!
کانمن به تازگی انتقادی را در مورد سازمانهای معظم بیان کرده است که با وجود تظاهر به عملکردی دقیق و بر اساس تعقل، حجمی از فرایندهای تکراری، بدون بازبینی و روتین در این سازمانها جریان دارد که قابل پذیرش نیست؛ توقع میرود آسیبهای رفتار اقتصادی حسی و غیرعقلایی انسانها، در سازمانها با پیروی از فرایندهای حسابشده به حداقل برسد.
او معتقد است که اطمینان بیش از حد به فرایندهای تکراری و روتین باعث میشود که تفکر در سازمان جایش را به اعتماد به نفس کاذب بدهد؛ به زبانی شکسته، خطای ناشی از جوزدگی مدیریت سازمان در مورد موفقیت همیشگی، منجر به حماقتهای سازمانیافته میشود!
کانمن پیشنهاد میکند که فرایند قضاوت و تصمیمگیری در سازمان به الگوریتمهای دقیق مجهز شود که انحرافهای ذهنی در تصمیمسازی را مهار کند. «هنگام تصمیمگیری، الگوریتمها بر انسانها وقوف دارند!» مسئله این است که الگوریتمها تحت تاثیر احساسات ذاتی، حالات آنی و یا خاطرات واقع نمیشوند و همیشه یک جواب به یک مسئله پیش میکشند.
البته این موضوع یک تیغ دو لبه است: وقتی این الگوریتمها در قالب هوش مصنوعی بهکار گرفته شوند، از رهبری سازمان پیش افتاده و ساختار قدرت را به چالش میکشند. کانمن اذعان میکند که «این مایه نگرانی است!»
همهجا آسمان همین رنگ است
«شادی همانپایه که زیباست، گریزپاست!» برای همین همه در پیاش هستند؛ در پی چیزی که شادی بینگیزد: کار بهتر، پول بیشتر، همسر زیبا، خانواده گرم، سفر رویایی، دوستان ایاق، تفریحات هیجانانگیز و… اما مطالعات نشان میدهد که این تلاشها چندان ثمربخش نیستند. زیرا شادی عمدتا نهادی و ژنتیک است و در بیرون از ما یافت مینشود!
این مطالعات نشان میدهد که فقط دهدرصد حس شادی افراد بسته به بروندادهای زندگی آنها است. به این پدیده با نام «انطباق هدونيك» اولينبار در دهه 1970 پرداخته شد که به پدیده تردمیل هم مشهور است؛ گویی انسان درحال دويدن به سوی شادي است، اما، همیشه درجا میزند.
کانمن ذهنیت ما را نسبت به اقتصاد برای همیشه متحول کرد.
کانمن در دهه نود تلاش کرد میان تحقیقات خود و این پدیده پل بزند. به زعم او مردم برای رسیدن به شادی تلاش میکنند و در این زمینه آنچنان به لحاظ عاطفی اغراق میکنند که دچار توهم میشوند. این توهم باعث میشود که تصمیمگیری عقلایی دچار سوگیری شده و اشتباهات بزرگی در انتخابها رخ دهد.
او مثال میآورد که مردم توهم خوشبختی عظیمی را در مورد زندگی در کالیفرنیا دارند گو اینکه تحقیقات میدانی نشان دادهاند دانشآموزان برخی شهرهای دیگر آمریکا هم به اندازه دانشآموزان کالیفرنیا شادند.
کپرنیک زمان
استیو لِویت، اقتصاددان آمریکایی، دنیل کانمن را آگاهترین آدم روی زمین در مورد فرایند تصمیمگیری و قضاوت انسان میداند و مجله اکونومیست او را کپرنیک زمان مینامد؛ کپرنیک باور ابدی بشر در مورد مرکزیت زمین را در عالم کاینات زیر سوال برد و کانمن مرکزیت انسان را در عالم معقولات!
دنیل کانمن از معدود دانشمندانی است که بدون تحصیلات آکادمیک در زمینه اقتصاد، تاثیری بس شگرفت در عالم اقتصاد و بهطور خاص، اقتصاد رفتاری گذارده است. این تاثیر به نظریات و مطالعات او محدود نمیشود. درواقع هر دانشمندی علاوه بر نظریات علمی شاگردانی میپرورد که تالی و تعالی او و تلاشهای علمیاش خواهند بود. دنیل کانمن نیز اقتصاددانان بزرگی چون ریچارد تالر را در عرصه اقتصاد رفتاری تربیت کرده است که تئوری چشمانداز او را به پیش بردهاند.
تالر در توسعه رفتار اقتصادی کانمن میگوید: اغلب سهامی که در گذشته پربازده بوده، در آینده نیز بازده بالایی دارد؛ در مقابل سهام کمبازده در آتی نیز بازنده بازار خواهد بود. این موضوع بیش از آنکه به بازده واقعی سهم مربوط باشد به اولویتبندی و امتیازدهی سرمایهگذاران و تصمیمات غیرعقلایی آنان بر اساس قضاوتهای حسی مربوط است… بررسی تلاشهای تالر نیز مجالی مجرد میطلبد.
نظرات