به گزارش تجارت نیوز، روی کار آمدن مجدد دونالد ترامپ در آمریکا، شائبه ایجاد تنشی جدید میان تهران و واشنگتن را در اذهان عمومی ایجاد کرده است؛ یادآوری سیاست پیشین رئیسجمهور آمریکا در خروج از برجام و اعمال سهمگینترین تحریمهای یکجانبه علیه ایران بر افزایش این شائبه افزوده است. علاوه برا ین، طی یکسال و نیم گذشته و پس از آغاز جنگ غزه نیز وضعیت منطقه خاورمیانه دچار تغییرات شگرفی شده است که عمدتا در راستای منافع تهران نیست. حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر غیرمقیم در شورای خاورمیانه در امور جهانی، در رابطه با این تحولات و البته کشمکشهای ماههای اخیر ایران و ترکیه با تجارتنیوز گفتوگویی انجام داده که متن آن بدین شرح است.
***
ایران به بازنگری اساسی در کلیت سیاست خارجی نیاز دارد
*با روی کار آمدن ترامپ و تغییراتی که طی یک سال و اندی اخیر در منطقه خاورمیانه به وقوع پیوسته است این تحلیل وجود دارد که ایران دیگر مانند گذشته نتواند نقشی اساسی در معادلات حوزههای ذینفوذ گذشته خود داشته باشد. دیدگاه شما در این رابطه چیست؟
از دیدگاه بنده، اگر بازنگری اساسی در کلیت سیاست خارجی، بهویژه در سیاست منطقهای ایران، صورت نگیرد، طبیعتاً این وضعیت تأثیراتی در سیاست داخلی ایران نیز خواهد داشت. به طور کلی بر این باورم که بعید است جایگاه ایران، دستکم در کوتاهمدت، به شرایط پیشین بازگردد؛ بهویژه شرایطی که پیش از جنگ غزه وجود داشت. پس از حمله هفتم اکتبر حماس به اسرائیل و نوع واکنشی که اعضای شبکه متحدین ایران در محور مقاومت به آن نشان دادند، نوعی اعتمادبهنفس کاذب در تهران شکل گرفت. این اعتماد به نفس بر این باور استوار بود که سرمایهگذاری چندین دههای ایران در شکلدهی به شبکه متحدین اغلب غیردولتیاش، کارساز بوده است. با این حال، به دلیل مجموعهای از اشتباهات محاسباتی، ایران در نهایت به وضعیت فعلی خود رسید.
نکته مهم در این میان این است که اساس محور مقاومت بر جنگ نامتقارن بنیان گذاشته شده بود و هدف اصلی این راهبرد در نهایت اسرائیل بود. با این حال، نوک پیکان این استراتژی در واقع به سمت ایالات متحده نشانه رفته بود. به عبارت دیگر، چه اسرائیل و چه دیگر کشورهای منطقه، خصوصاً در دورهای که عربستان نیز از سوی حوثیها تحت فشار قرار داشت، بهنوعی به عنوان نایبان ایالات متحده در منطقه دیده میشدند. ایران نیز با هدف ایجاد هزینههای نظامی برای ایالات متحده در منطقه، تلاش داشت از اهرم تحت فشار قرار دادن متحدین منطقهای این کشور بهره گیرد.
این در حالی است که رویکرد مذکور توجه چندانی به تحولات پیرامونی نداشت. تحولاتی نظیر تغییر نقش آمریکا در عرصه بینالملل و البته نوع رابطه ایالات متحده با متحدین این کشور، از جمله اسرائیل، از جمله مسائلی بودند که مورد غفلت قرار گرفتند.
استراتژی جنگ نامتقارن ایران در مقابل اسرائیل موفق نبوده است
*یعنی اشتباهات محاسباتی ایران موجب قرار گرفتن کشورمان در شرایط فعلیاش شده است؟
بله، همینطور است. ایران این موضوع را در نظر نگرفته بود که ایالات متحده، با توجه به اولویتهای استراتژیکی که برای خود در حوزه شرق آسیا تعریف کرده است، دیگر مایل – و شاید حتی قادر – به ایفای نقشی که در گذشته در منطقه خاورمیانه داشت، یعنی رهبری مستقیم متحدانش در این منطقه، نیست.
این تغییر رویکرد بدان معناست که تمایل و توان آمریکا برای اعمال فشار بر اسرائیل و دیگر متحدانش با هدف تغییر رفتار آنها کاهش یافته است. از سوی دیگر، مشخص شده است که سیاست آمریکا در قبال اسرائیل در منطقه متفاوت از رابطه این کشور با سایر متحدانش است. به این معنا که با کاهش نقش محوری آمریکا در منطقه، اسرائیل عملاً در موقعیتی قرار گرفته است که خود نقش محوری را ایفا میکند. با این حال، حمایتهای واشنگتن از تلآویو همچنان در قالب کمکهای تسلیحاتی، سیاسی و دیپلماتیک ادامه دارد.
پس از آغاز جنگ غزه نیز این واقعیت آشکار شد که فشار آمریکا نهتنها نتوانست اسرائیل را وادار به تجدیدنظر در اهداف خود در این جنگ کند، بلکه شرایطی ایجاد شد که در مقطعی، به دلیل عملکرد گروههای متحد ایران، احتمال ورود مستقیم ایران به جنگ با ایالات متحده افزایش یافت. این یکی از اشتباهات محاسباتی ایران بود که باید به آن اشاره کرد.
اشتباه محاسباتی دیگر، اعتماد بیش از حد ایران به تاکتیک جنگ نامتقارن در شرایط یک جنگ طولانیمدت و از نظر جغرافیایی گسترده بود. اگر به رویدادهای نخستین ماههای جنگ غزه نگاه کنیم، میبینیم که محور مقاومت در ابتدا عملکردی داشت که برای تهران امیدوارکننده بود؛ اما این روند نتوانست برای مدت طولانی ادامه پیدا کند.دلیل آن این است که محور مقاومت مجموعهای متنوع از گروههایی است که هر یک منافع خاص خود را دنبال میکنند و از نظر تکنولوژی و توانایی نظامی نیز در سطح پایینتری نسبت به رقبای خود قرار دارند. مهمتر از همه اینکه هم ایران و هم دیگر اعضای این محور در حوزه اطلاعاتی دچار ضعف شدیدی هستند؛ ضعفی که نتایج آن در ترور چهرههایی مانند اسماعیل هنیه، رهبران حزبالله و… کاملاً آشکار شد.
نکته مهمتر این است که حتی پیش از روی کار آمدن ترامپ نیز مشخص شده بود که این استراتژی دیگر جوابگوی شرایط فعلی رویارویی ایران و متحدانش با اسرائیل نیست. حملات متقابل ایران و اسرائیل – بهویژه حمله ۲۷ اکتبر ۲۰۲۴ اسرائیل به ایران – را نیز باید در چارچوب ضعفهای آشکار همین استراتژی ارزیابی کرد.
در مجموع، اشتباهات محاسباتی ایران، اتکای بیش از حد به راهبرد جنگ نامتقارن و همکاری با شرکای غیردولتی موجب شد تهران در نهایت در وضعیت فعلی قرار بگیرد.
جمهوری اسلامی تا آخرین لحظه تلاش کرد جغرافیای سوریه را حفظ کند
*نقش روسیه و ترکیه در کنار گذاشته شدن ایران از فرآیند تغییرات در کشوری مانند سوریه را چگونه ارزیابی میکنید؟ کشوری که تا سالها حیاط خلوت و همپیمان منطقهای ایران محسوب میشد.
این اظهارنظرها چند روز پس از سقوط اسد و فروکش کردن شوک اولیه روی کار آمدن حکومت جدید در سوریه آغاز شد و همچنان ادامه دارد. اینکه اسد از محور مقاومت فاصله گرفته بود، یا اینکه استراتژی اشتباه او موجب سقوط دولتش شد، و یا سقوط او به دلیل همین فاصله گرفتن از محور مقاومت بود؛ همگی موضوعاتی هستند که پس از تحولات اخیر در سوریه مطرح شدند.
اما به اعتقاد بنده، چنین مباحثی چیزی جز مغلطه و فرافکنی برای نپذیرفتن شکست استراتژی ایران در سوریه نیست. نه همکاری ترکیه با روسیه در پشت پرده و برخلاف منافع ایران موضوع جدیدی بود که تهران از آن بیاطلاع باشد، و نه تمایل اسد به همکاری با کشورهای عربی و پذیرش ملاحظات آنها نکته تازهای بود که ایران از آن بیخبر باشد. همچنین، رویکرد روسیه در قبال تهران و چشمپوشی از حملات اسرائیل علیه مواضع ایران در سوریه نیز مسالهای نبود که ایران از آن بیاطلاع بماند.
ایران به حمایت از اسد تا آخرین لحظه ادامه داد. چرا؟ زیرا جغرافیای سوریه برای ایران مهم بود. اگر به استراتژی ایران در چارچوب حمایتش از محور مقاومت نگاه کنیم، دلایل حمایت از اسد را بهتر درک خواهیم کرد. جمهوری اسلامی تا آخرین لحظه تمام تلاش خود را معطوف به حفظ اسد کرد تا این جغرافیا را نگه دارد. در نهایت، سقوط اسد دقیقاً به این دلیل بود که استراتژی مدنظر ایران دیگر کارایی خود را از دست داده بود. سقوط اسد نقطه اوج پسرفتها و شکستهایی بود که شبکه متحدین ایران طی چند ماه اخیر متحمل شده بود. این موضوع تنها مربوط به شخص اسد نبود.
در پاسخ به بخشی از سؤال شما که سوریه را «حیاط خلوت ایران» عنوان کردید نیز باید گفت منافع ایران در سوریه در چارچوب همان جغرافیا تعریف میشد و سوریه بهعنوان حلقه وصل ایران به حزبالله اهمیت داشت. برای ایران شاید شخص اسد اهمیت محوری نداشت، بلکه منافع ایران در سوریه محور اصلی بود. ایران برای دفاع از منافع خود وارد سوریه شد، اما زمانی رسید که دیگر نتوانست از این منافع دفاع کند. چرا؟ زیرا برای نخستین بار درگیر جنگ مستقیم با اسرائیل شده بود و دیگر توان پشتیبانی از سایر اعضای محور مقاومت را نداشت. برای نخستین بار، امنیت سرزمینی ایران تهدید شد. حزبالله به ضعیفترین وضعیت خود از زمان تأسیس رسید، گروههای عراقی به دلیل ترس از حملات اسرائیل تمایلی به ورود به جنگ نداشتند، و حوثیها نیز به دلیل فاصله جغرافیایی اساساً امکان حمایت از اسد را نیافتند. این فضایی بود که ایران در آن قرار گرفت و سقوط اسد نقطه اوج این شکستها بود.
در مورد بخشی از سوال شما که به نقش ترکیه اشاره داشتید نیز باید گفت ترکیه هرگز متحد ایران نبوده است و شریک ایران در سوریه نیز محسوب نمیشد. فرمت سهجانبهای که میان ترکیه، روسیه و ایران در روند «آستانه» شکل گرفت، صرفاً چارچوبی برای حل اختلافات و جلوگیری از تنش بود، نه شراکت. همچنین، از سال ۲۰۲۰ به بعد مشخص شد که در مواردی که منافع دوجانبه روسیه و ترکیه مطرح باشد، این دو کشور مسائل را میان خود حل و فصل خواهند کرد. این موضوع در توافق کاهش تنش ادلب در سال ۲۰۲۰ آشکار شد. ایران از این وضعیت آگاه بود و عملاً آن را پذیرفت. دلیل آن هم این بود که تمرکز ایران تا آخرین لحظه بر جنوب سوریه و مناطق همجوار اسرائیل و همچنین حفظ ارتباط زمینی با عراق بود. اولویت استراتژیک ایران در آن زمان موضوع دیگری بود و اکنون نمیتواند مدعی شود که ترکیه و روسیه به آن خیانت کردهاند. در نظام بینالملل، هر کشوری بر اساس منافع خود عمل میکند.
اگر روسیه توانسته است با حکومت جدید سوریه بر اساس منافع خود تعامل کند، به این دلیل است که یک قدرت بزرگ است و الزامات نظام بینالملل را نیز به خوبی درک میکند. روسیه دولتی منفعتگراست و حاضر است حتی با بزرگترین رقیب خود، یعنی ایالات متحده، وارد مذاکره شود.
در حال حاضر، ایران نه از نظر نظامی میتواند نقشی در سوریه ایفا کند و نه از نظر اقتصادی در موقعیتی است که بتواند در روند بازسازی سوریه مشارکت کرده و خدماتی را به دولت جدید این کشور ارائه کند تا سطحی از نفوذ را بازیابد. همچنین، ایران فاقد انعطاف دیپلماتیک لازم برای مذاکره با قدرتهای رقیب بوده است. طبیعی است که در این شرایط، ایران نتواند منافع خود را حفظ کند.
اگر ایران وارد مذاکرات مستقیم با آمریکا نشود به ابزار قدرتها برای پیشبرد منافغشان تبدیل میشود
*دیدگاه شما در رابطه با وضعیت فعلی ایران چیست؟ برخی معتقدند آنچه در رابطه با ایران در حال شکلگیری است همان وضعیتی است که در مورد سوریه و در مذاکرات روسیه با آمریکا دنبال شد. یعنی ایران از نشستن پای میز مذاکره به یکی از موضوعات مذاکراتی تبدیل شده است. شما نیز این موضوع را میپذیرید؟
وضعیت ایران تا حدی مشابه و تا حدی متفاوت است. دو قدرت بزرگ، یعنی ایالات متحده و روسیه، اعلام کردهاند که بر سر ایران گفتوگو کردهاند. اما زمانی که مقامات روسیه میگویند موضوع ایران باید به یکی از محورهای جداگانه در مذاکرات مسکو و واشنگتن تبدیل شود، این امر نشاندهنده آن است که احتمالاً قرار است بحث ایران بهعنوان یک موضوع محوری در تعاملات دیپلماتیک آمریکا و روسیه مطرح شود. به شکلی مشابه، از زمان آغاز جنگ سوریه تا زمانی که روسیه تصمیم به مداخله مستقیم در این کشور گرفت – یعنی در دورهای که روندهای دیپلماتیک اولیه شکست خورده بود – روسیه و آمریکا گفتگوهای مستقیم و مستمر بر سر سوریه داشتند. با این حال، باید تأکید کنم که وضعیت ایران از این جهت تفاوت اساسی دارد که ایران در وضعیت جنگی قرار ندارد. اما با وجود این تفاوتها، ایران در شرایطی قرار گرفته که به لحاظ سیاسی و دیپلماتیک خود را از بسیاری گزینههای دیگر محروم کرده است. در حال حاضر، ایران تنها توانسته است دو کشور روسیه و چین را – آن هم تا حدی – در کنار خود نگه دارد. این در حالی است که با همین رویکرد، ایران عملاً اجازه داده است روسیه و آمریکا در مورد منافع خود درباره ایران مذاکره و چانهزنی کنند. در صورت ادامه این شرایط، ممکن است تصمیماتی اتخاذ شود که لزوماً به نفع تهران نباشد. بر همین اساس معتقدم اگر ایران هرچه زودتر در این روند تغییر ایجاد نکند و ابتکار عمل را به دست نگیرد، ممکن است بیش از پیش در حاشیه قرار بگیرد. دستیابی به ابتکار عمل نیز مستلزم ابزارسازی است. اما در شرایطی که وضعیت اقتصادی داخلی روزبهروز وخیمتر میشود و ایران در عرصه بینالمللی نه حاضر به مذاکره است و نه تغییری در مسیر سیاستهای کلی خود ایجاد کرده است، این خطر وجود دارد که ایران بهجای بازیگر فعال، به موضوعی برای گفتوگو و معامله میان قدرتهای بزرگ تبدیل شود.
ضربالمثل معروفی میگوید: «اگر پشت میز مذاکره نباشید، داخل منو خواهید بود.» یعنی اگر ایران ابتکار عمل را به دست نگیرد و مذاکرات را با هدف تأمین منافع خود پیش نبرد، در نهایت به یک «موضوع مذاکره» برای سایر بازیگران تبدیل خواهد شد و متأسفانه این وضعیت میتواند به قوت خود باقی بماند.
مقایسه ایران با اوکراین مانند مقایسه سیب با پرتقال است
*این تحلیل هم وجود دارد که سرنوشتی مانند زلنسکی در کاخ سفید در انتظار ایران است. اما برخی از تحلیلگران و البته شما نیز معتقدید که اگر ایران ابتکار عمل را در دست نگیرد وضعیت بدتر میشود.
در این زمینه، اصولاً مقایسه ایران با اوکراین مانند مقایسه سیب و پرتقال است؛ چراکه هر یک از این کشورها شرایط کاملاً متفاوتی دارند. اوکراین کشوری است که طی سه سال گذشته درگیر جنگ بوده است. با وجود اینکه این کشور در طول این مدت توانست تا حدودی صنعت نظامی خود را توسعه دهد، اما همچنان برای تأمین نیازهای کلی نظامی خود وابسته به خارج است.
در مقابل، ایران – با وجود تمامی انتقاداتی که وجود دارد – از نظر نظامی تا حد زیادی خودکفا است. افزون بر این، ایران دارای برنامه هستهای پیشرفتهای است که به باور کارشناسان هستهای و متخصصان حوزه عدم اشاعه، تنها نیازمند یک تصمیم سیاسی است تا به سلاح هستهای تبدیل شود.
اما در خصوص وضعیت زلنسکی در کاخ سفید، نکته حائز اهمیت این است که او فاقد ابزارهای مؤثر در عرصه سیاست خارجی بود. تنها ابزار او متحدینش بودند؛ متحدینی که در صورت ازدستدادن حمایت آنها، ممکن است باقیمانده خاک کشورش نیز به تصرف روسیه درآید.
بر همین اساس است که معتقدم ایران باید پیش از آنکه دیر شود، بر اساس ابزارهایی که در اختیار دارد وارد مذاکره شود. مذاکرهای که نه بر مبنای اعتماد و رفاقت، بلکه بر اساس شنیدن دیدگاه طرف مقابل و انتقال دیدگاههای خود صورت گیرد. اینکه بخواهید مذاکره را از اساس نفی کنید، با هیچ منطقی قابل قبول نیست.
نکته دوم این است که حتی اگر بپذیریم شرایط ایران و اوکراین یکسان است و تصور کنیم که اگر آقای پزشکیان (یا هر مقام ایرانی دیگری) در مذاکرهای با آمریکا حاضر شود با همان برخوردی مواجه خواهد شد که زلنسکی در کاخ سفید تجربه کرد، باز هم ایران حداقل باید مواضع خود را بیان کند.
در مورد زلنسکی نیز دقیقاً همین اتفاق افتاد. با وجود برخورد نامناسب رئیسجمهور آمریکا و معاون او در کاخ سفید، رئیسجمهور اوکراین توانست دیدگاههای خود را مطرح کند. در حال حاضر نیز در افکار عمومی بینالمللی از زلنسکی حتی بهعنوان یک قهرمان یاد میشود. او توانست در برابر ترامپ مواضع خود را بیان کرده و اعتمادبهنفس لازم را برای پاسخگویی در شرایطی که برخورد مناسبی با او صورت نگرفته بود، نشان دهد.
به طور کلی، عدم اعتمادبهنفس ایران برای نشستن پای میز مذاکره با آمریکا در تضاد با اصل عزت، حکمت و مصلحت نظام جمهوری اسلامی است.
نه تنها ایران بلکه عربستان و امارات و اسرائیل نیز از قدرتگیری ترکیه نگرانند
*برخی بر این باور هستند که اوجگیری کشمکشهای ایران و ترکیه با تحریک کشورهای دیگر صورت میگیرد و البته اظهارات ماه گذشته هاکان فیدان، وزیرخارجه ترکیه هم با واکنشهای منفی در تهران مواجه شد. در این میان آنکارا هم، تهران را به شکلدهی آشوبهای فعلی سوریه و در دوره حاکمان جدید این کشور متهم میکند.
من معتقدم ایران و ترکیه برای رقابتهای خودشان نیازی به مداخله هیچ قدرت خارجی ندارند؛ چراکه این دو کشور بهتنهایی به اندازه کافی دلایل و محرکهای لازم برای اصطکاک و تنش دارند. این مساله به دو دلیل اصلی بازمیگردد.
نخست، حوزههای منافع مشترک میان ایران و ترکیه که همزمان میتواند شامل همکاری و رقابت باشد، همچنان در جریان است. این حوزههای جغرافیایی بسیار گستردهاند و شامل قفقاز، آسیای مرکزی، عراق و شامات میشوند؛ مناطقی که به طور مستقیم با موضوع امنیت ملی ترکیه نیز در ارتباط هستند و حساسیت زیادی در آنکارا نسبت به این مناطق وجود دارد.
در چنین شرایطی، اگر یکی از طرفین در یک یا چند حوزه، دست بالا را پیدا کند، طرف مقابل دچار احساس تهدید و نگرانی میکند و به دنبال آن، واکنشهایی را از خود نشان میدهد. به همین ترتیب، قدرتی که در موقعیت برتر قرار گرفته است نیز، برای حفظ جایگاه خود اقداماتی انجام میدهد که این چرخه واکنشی را تشدید میکند. این وضعیت همواره وجود داشته است.در همین ۱۰ تا ۱۲ سال اخیر – به ویژه پیش از کودتای سال ۲۰۱۷ در ترکیه – زمانی که تهران و آنکارا در سوریه در دو جبهه مجزا در حال رقابت بودند، رجب طیب اردوغان در یک مصاحبه تلویزیونی به صراحت از «تقابل صفوی و عثمانی» سخن گفت. در آن مقطع، شدت تنشها حتی بیش از وضعیت کنونی بود؛ چراکه ایران در حوزههای منافع مشترک دست برتر را داشت.
دوم رقابت تهران و آنکارا جنبه ژئوپلیتیکی و همچنین تاریخی دارد. هر دو کشور سابقه تاریخی طولانی در دوران امپراتوری خود دارند و این نوستالژی امپراتوری در هر دو سو همچنان باقی است. به همین دلیل، زمانی که یکی از طرفین دست برتر را پیدا میکند، این مساله به مجموعهای از کنشها و واکنشها دامن میزند.
البته، من منافع کشورهایی همچون امارات – به میزان بیشتر – و عربستان – به میزان کمتر – در ایجاد تنش میان ایران و ترکیه را رد نمیکنم. این کشورها نیز از اوجگیری نقش ترکیه در منطقه نگرانیهایی دارند. اسرائیل نیز به شدت نگران این وضعیت است؛ به ویژه در سوریه، جایی که اسرائیل در حال همسایه شدن با یک کشور قدرتمند مسلمان، یعنی ترکیه، است. این در حالی است که همین کشورها تا پیش از این، نگرانیهای مشابهی نسبت به خیزش ایران داشتند و اکنون این نگرانی نسبت به ترکیه نیز شکل گرفته است. به طور کلی، هرگونه تغییر در موازنه قوای منطقهای که موجب افزایش نقش یکی از بازیگران شود، با نگرانی سایر بازیگران منطقهای مواجه خواهد شد. این وضعیت اکنون در مورد ایران و ترکیه به وجود آمده است. با این حال، این امر لزوماً به معنای وقوع درگیری مستقیم میان دو کشور نیست.
با توجه به ارتباطات تاریخی، همسایگی و روابط دیپلماتیک میان ایران و ترکیه، احتمال وقوع جنگ منتفی است. اما در حوزههای موضوعی، احتمال افزایش برخوردها وجود دارد.
همچنین، باید توجه داشت که ایران و ترکیه هر دو بیش از حد توان خود در منطقه سرمایهگذاری و مداخله داشتهاند. تا یک سال پیش، دست برتر در منطقه با ایران بود و اکنون تهران درگیر پیامدهای منفی این موقعیت است. حالا نوبت ترکیه است. با این همه، معتقدم هرگونه درگیری مستقیم میان ایران و ترکیه احتمالاً آخرین گزینهای است که دو کشور بخواهند آن را دنبال کنند.