به گزارش تجارت نیوز، در طول دو سال گذشته، نسل Z در سراسر آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به خیابانها آمدهاند، مخفیانه انقلابهایی را سازماندهی کرده و حاکمان مستقر را از تخت سلطنت پایین کشیدهاند. بخش زیادی از کسانی که در این قیامها شرکت داشتند، با جان خود هزینه این تغییرات را پرداختهاند؛ این گزاره نشان میدهد که باید چنین رویدادهایی را جدی گرفت. ۱۴ اکتبر، آندری راجولینا، رئیسجمهور ماداگاسکار، پس از هفتهها اعتراض برکنار شد و یک دولت نظامی به عنوان جایگزن قدرت را از آن خود کرد، متغیری که قدرت معترضان جوان که خواستار تغییر بودهاند را برجسته میکند.
واقعیتهایی که نسل Z عریان کرد!
به نوشته نشریه فارین پالسی برخی ناظران ممکن است این موج جدید را به آینده دموکراسیهای تثبیتشده بیارتباط بدانند. اما چنین رضایتی ممکن است نابخردانه باشد. اگر این جنبشها حکایت از واقعیتی داشته باشد، آن واقعیت این است که هیچ کس نباید مسری بودن خواستههای اعترضات و کنشگریشان را دست کم بگیرد. در همین راستا بین سالهای ۲۰۲۲ و ۲۰۲۴، قیامهای جوانان، رهبران سریلانکا و بنگلادش، دو کشوری با جمعیتی حدود ۲۰۰ میلیون نفر را سرنگون کرد.
سال جاری نیز شاهد تحولات مشابهی در اندونزی (با جمعیتی 284 میلیون نفر)، فیلیپین (۱۱۶ میلیون نفر)، کنیا (۵۶ میلیون نفر)، مراکش (۳۸ میلیون نفز)، نپال (۳۰ میلیون نفر)، ماداگاسکار (۳۲ میلیون نفر) و پرو (۳۴ میلیون نفر) بودهایم. این ارقام در مجموع به حدود ۷۹۰ میلیون نفر میرسد. به عبارتی بخش قابل توجهی از جمعیت جهان برای تبدیل این موج به شورشی بزرگ در تاریخ بشر کافی است.
ماداگاسکار تنها کشوری نیست که رهبرانش سقوط کردهاند؛ نپال و پرو نیز حاکمانش به واسطه طغیان نسل جوان کنار رفتند. در همین حال، اکوادور، که اخیراً از ناآرامیهای پرو، همسایه خود الهام گرفته است، هنوز در حال گذر از نسخه آشفته نسل Z است. اما سوال این است: «آیا واقعاً حق داریم درباره همه این جنبشها به یک شکل قضاوت کنیم؟» یک ناظر باهوش ممکن است بپذیرد که برچسبهایی مانند نسل Z بیش از آنکه عریان باشند، مبهم هستند.
گذشته از همه اینها، ما در عصری زندگی میکنیم که قطببندی سیاسی، که حداقل تا حدودی ناشی از فراگیری رسانههای اجتماعی است، حتی در میان افراد همسن نیز شکافهایی ایجاد کرده است. جامعهشناسان فعال در ایالات متحده، اروپای غربی و کرهجنوبی، دریافتهاند که ترجیحات سیاسی مردان و زنان همسن به طور فزایندهای درگیر واگرایی است؛ بنابراین باید هنگام دستهبندی گروههای متنوع در یک دسته سیاسی واحد، با احتیاط عمل کرد.
چرا جوانان به خیابانها میآیند؟
در قیاس جنبشهای اجتماعی در سراسر مرزهای ملی نکات مشابهی صدق میکند. اعتراضات در اکوادور با کاهش یارانه سوخت دیزل آغاز شد. در مراکش، تصمیم دولت برای صرف میلیاردها دلار برای یک استادیوم فوتبال و زیرساختهای مرتبط در بحبوحه فروپاشی آشکار سیستم بهداشت ملی مردم را به خیابانها کشاند.
در نپال، ناآرامیها زمانی افزایش یافت که دولت تلاش کرد پلتفرمهای اصلی رسانههای اجتماعی را ممنوع کند؛ در برخی موارد، همان پلتفرمهایی که با پوشش خبری از به اصطلاح «بچههای نپو» – فرزندان نخبگانی که سبک زندگی مجلل آنها در تضاد با اکثریت محروم قرار دارد – باعث خشم عمومی شدهاند. برخی از کشورهایی که تحت تأثیر آشفتگی نسل Z قرار گرفتهاند فقیر هستند (مانند ماداگاسکار)؛ برخی دیگر با فاصله قابل توجهی درآمد بالایی دارند (مانند اندونزی).
به باور ناظران، بیست و چند سالهها نقش برجستهای در همه این کشورها ایفا کردهاند؛ نماینده جمعیتهای جوان رو به رشدی که فرصتهایشان برای پیشرفت توسط نخبگان حریص مسدود شده است. این اشتراک نسلی موجب شده تا جوانان معترض در سراسر مرزهای ملی به اهرمهای تاکتیکی مشابهی متوسل شوند. یکی از جالبترین موارد، استفاده از دیسکورد، پلتفرم رسانه اجتماعی که بهطور گسترده توسط گیمرها مورد استفاده قرار میگیرد اما نسل قدیمیتر تا حد زیادی آن را بهعنوان ابزاری برای سازماندهی اعتراضات نادیده میگیرد؛ حتی در حالی که دولتها برای سرکوب سایر اشکال ارتباطات آنلاین خیز جدی برداشتهاند.
در ماه سپتامبر، معترضان در نپال از دیسکورد برای انتخاب نامزدها جهت جایگزینی نخستوزیر برکنار شده استفاده کردند. به واسطه رأیگیری آنلاین در این پلتفرم در نهایت سوشیلا کارکی، رئیس سابق دیوان عالی کشور به عنوان نخستوزیر موقت انتخاب شد که از آن زمان تاکنون کشور را اداره میکند. از منظری دیگر معترضان نسل Z با تکیه بر مرجع فرهنگ پاپ که اکنون توسط طرفداران از لیما تا کاتماندو به اشتراک گذاشته شده، یعنی انیمه ژاپنی «وان پیس»، تلاش کردهاند بر این قیامها مهر خود را بزنند. قهرمان این انیمیشین مانکی دی لوفی، کاپیتان «دزدان دریایی کلاه حصیری» گروهی از افراد با ناهنجاریهای اجتماعی هستند که با الیگارشی جهانی وحشیانه مبارزه میکنند.
الگوی معترضان
پرچم معترضان – یک جمجمه و استخوانهای ضربدری که روی آن یک کلاه حصیری قرار دارد – در بیشتر اعتراضات اخیر به چشم میخورد. در مقطعی از اعتراضات، مقامات اندونزی اعلام کردند که نمایش این تصویر معادل خیانت است. اما در واقع یک نکته نیمهجدی پشت این حماقت وجود دارد: نسل زد درست مانند دزدان دریایی لوفی، خود را مخالف هر کسی میدانند که بتوان او را بخشی از سیستم موجود دانست؛ حتی آن دسته از احزاب سیاسی که ادعا میکنند منتقد قدرتهای حاکم هستند.
اکثر معترضان آگاهانه از اتحاد با رهبران اپوزیسیون مستقر خودداری کردهاند و در عوض بر ویژگی «بدون رهبر» جنبشهای خود تأکید دارند. جنبش آراگالایا در سریلانکا با اعلام اینکه خود را واکنشی «غیرحزبی» به قدرت نمایی فزاینده و ظالمانه خاندان راجاپاکسا میداند، آشکارا این الگو را تعیین کرد. معترضان بعدی نسل زد نیز تا حد زیادی از این الگو پیروی کردهاند.
شاید جالبترین نکته در مورد کشورهایی که توسط اعتراضات نسل Z تغییرات جدی را تجربه کردهاند، این باشد که آنها چه باید باشند که نیستند. هیچکدام از معترضان جوان در بستر ساختار استبدادی خواهان تغییر نشدند (به استثنای بنگلادش تحت رهبری نخستوزیر برکنار شده شیخ حسینه، که در طول حکومت ۱۵ ساله خود به یک دیکتاتوری کامل تبدیل شد). اکثریت قریب به اتفاق کشورهایی که ساختار سیاسیشان به واسطه خواستههای نسل زد تغییر کرد، غالبا غیرلیبرال، فاسد یا به شدت نابرابر هستند، اما همچنان بسیاری از نهادهای دموکراتیک را حفظ کردهاند.
هر چقدر هم که برخی از تظاهرکنندگان ادعا کنند غیرسیاسی هستند، اکثر آنها میخواهند نارضایتیهای خود از پارتیبازیها، سوءمدیریت دولت، نابرابری و کمبود فرصت اقتصادی را از طریق نوسازی نهادهای دموکراتیک نشان دهند، نه اینکه ساختار موجود را به طور کامل رد کنند. این امر آنها را در تضاد کامل با گروههایی قرار میدهد که به دنبال تغییر رژیم هستند. به عنوان مثال، شورشهای موسوم به بهار عربی که از اواخر سال ۲۰۱۰ آغاز شد و تقریباً به طور کامل ساختارهای سیاسی کشورهای استبدادی با سنت اندک حکومت دموکراتیک را تغییر داد را نمیتوان با اعتراضهای نسل زد قیاس کرد.
پاشنه آشیل نسل زد
از این منظر، موج نسل زد در دهه ۲۰۲۰ باید تا حدودی خوشبینی ایجاد کند. نسل جوان خواستار تغییر است و این تغییر را با تکیه به روشهای مختلف محقق میکند؛ اهرمهایی که ایمان اساسی به امکان اصلاحات را آشکار میسازد. اما اگر انقلابهایی که آنها خواستارش هستند، آنگونه که حال حاضر در سریلانکا در حال وقوع است، به نتایج مطلوب منجر نشود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ به نظر میرسد شک و تردیدی که آنها درباره سیاستهای جاری دارند ممکن است به پاشنه آشیل این گروه تبدیل شده و مانع از آن شود تا نتوانند برای آینده تصمیمی واقعگرایانهتر اتخاذ کنند.
پیشتر شاهد بودیم اعتراضهایی که با تکیه بر بر رسانههای اجتماعی شکل میگیرد گاهی اوقات برای ایجاد سازمانهای سیاسی جدید مورد نیاز برای تغییر واقعی کافی نیست و قادر است به بدبینی و رکود منجر شود. به باور ناظران آمریکاییها یا اروپاییها دلیل اندکی برای رضایت خاطر دارند. شواهد نشان میدهد که بسیاری از نسل زد در غرب نیز از نظر سیاسی احساس بیخانمانی میکنند، تصورشان این است که توسط احزاب و نهادهای موجود نمایندگی نمیشوند و از همان فرصتهای پیشرفت اقتصادی که والدینشان زمانی از آن برخوردار بودند، محروم هستند. جالب خواهد بود که ببینیم آنها چه درسهایی از معاصران خود در سراسر جهان میگیرند.