موضوعات داغ: # بورس کالا # قیمت طلا # قیمت دلار # بازار سهام # قیمت مصالح # قیمت مصالح ساختمانی # کشتی آزاد # سیاست
یادداشتی از محمدرضا تاجیک، نظریه‌پرداز و استاد دانشگاه:

توزیع امر محسوس در عرصه‌ جهانی

محمدرضا تاجیک امر محسوس
استاد دانشگاه نوشت: سیاست مستلزم مختل‌کردن و برهم‌زدن نظم پلیس است که در این نبرد اصل راهبرش برابری‌ست. از این منظر، تنها جوامع و مردمی که در قامت «قدرتِ یکی دیگر (One more)، قدرت هرکس (the power of anyone) ظاهر می‌شوند، قادرند از استحاله توسط چنین توزیع امر محسوسی تن بزنند.

به گزارش تجارت نیوز، محمدرضا تاجیک، نظریه‌پرداز و استاد دانشگاه، در یادداشتی نوشت:

یک

در نظم و نظام کنونی جهانی، امر محسوس به‌گونه‌ای توزیع شده است که صداهای مخالف را به پارازیت تبدیل می‌کند. رانسیر، توزیع امر محسوس را چنین تعریف می‌کند: نظامی از امور محسوس که هم‌زمان وجود امر مشترک (امر کلی) و بخش‌بندی‌هایش را عیان می‌کند. بخش‌بندی‌هایی که مکان‌ها و بخش‌های خود را تعریف می‌کنند. از این منظر، نظم سیاسی مستقر در جهان امروز نیز، به‌ وضعیتی «طبیعی و از-پیش-موجود» برای حکومت‌ها و مردمان تبدیل شده است.

این بستر از-پیش-موجود، به برخی اقتدار می‌بخشد و برخی دیگر را به زیر سلطه می‌کشاند، برخی را «متمدن و صلح‌طلب» تعریف می‌کند، و برخی دیگر را «شرور و جنگ‌افروز»، خشونت برخی را ندیدنی، و خشونت برخی دیگر را دیدنی می‌گرداند، به برخی اقتدار سخن‌گفتن به‌جای، برای، و به زبان دیگران می‌بخشد، و برخی را از امکان سخن‌گفتن به‌جای خود، برای خود و به زبان خود، منع و محروم می‌کند، برخی جنگ‌ها را برای صلح، و برخی صلح‌ها را عین جنگ می‌نمایاند، و این وضعیت را طبیعی می‌سازد. این بسترِ طبیعی‌پنداشته‌شده، «جایگاهِ سخن‌گفتنِ» خاصی برای بسیاری از جوامع، همچون زندانیانی که می‌توانند از غذای زندان به‌جای خود زندان سخن بگویند، فراهم و از این رهگذر صدای آنان را به پارازیت تبدیل می‌کند: پارازیتی که اعتراض را بیان می‌کند، ولی این دیگر صدایی نیست که نظم مستقر را به‌چالش کشد.

دو

در داستان تخیلی که در شهر Le Mans می‌گذرد، می‌خوانیم: جمعی از افرادِ از کار بیکار شده تصمیم می‌گیرند حزبی سیاسی تاسیس کنند. در میان این جمع، ویکتور نامی انتخاب می‌شود برای رهبری. او قرار است در نشست آتی حزب مشی سیاسی خود را برای رفقا روشن کند. ویکتور که هیچ ایده‌ی سیاسی‌ای در سر ندارد به پارکی می‌رود تا حین قدم‌زدن افکارش را جمع‌وجور کند. در پارک روبه‌روی مرد بی‌خانمانی می‌نشیند. از خوش حادثه، مرد بی‌خانمان پر است از ایده‌های سیاسی‌. او از ویکتور می‌خواهد زندانی را تصور کند که در آن زندانیانی قرار دارند. آن‌ها هیچ‌کار بدی نکرده‌اند. در زندان به‌دنیا آمده‌اند و باقی عمرشان را نیز قرار است در همان‌جا سپری کنند.

در زندان‌بودن، از سرِ تصادف و تقدیر است: کسانی در زندان به‌دنیا می‌آیند و کسان دیگری خارج از زندان‌ـ‌ این شرایطْ وضع طبیعی امور است. روزی زندانیان از این وضع خسته می‌شوند و شروع به اعتراض می‌کنند. در همین اثناء ذخیره‌ی غذایی زندان نیز تمام می‌شود. در این شرایطِ استثنایی باید هر چه سریع‌تر فکری به‌حال غذای زندانیان کرد، وگرنه تمام آن‌ها از گرسنگی جان خود را از دست می‌دهند.

درست در همین وضعیت به زندانیان حق تعیین نماینده داده می‌شود. دموکراسی در زندان برقرار می‌شود. در اولین قدم آن‌ها فردی با گرایش چپ را به‌عنوان نماینده انتخاب می‌کنند. به عقیده‌ی او کمبود غذا نوعی بی‌عدالتی است و اول باید عدالت را برقرار کرد. اما زمان بر وفق مراد این نماینده نمی‌گذرد و مشکل غذا همچنان به‌قوت خویش باقی می‌ماند. برای همین او را عزل و نماینده‌ای با گرایشات راست جایگزینش می‌کنند. این نماینده‌ی دست‌راستی راه‌حل‌های دیگری برای رفع مشکل غذا پیشنهاد می‌دهد.

سه

طنز تلخ قضیه آن‌جا آشکار می‌شود که همان توزیع امر محسوسی که وضعیت ناعادلانه‌ی جهانی و روابط نامتقارن و نابرابر نیروها را طبیعی می‌سازد، مردمان را چنان به مسلک و مشرب کلبی‌مشربی خوگر می‌سازد که با ‌آن‌که می‌دانند به ابژه‌ی میل و اراده‌ی معطوف به قدرت و منفعت قدرت‌ها تبدیل شده‌اند، اما دست‌اندکار طبیعی‌سازی وضعیت خویش می‌شوند. درست هم‌چون زندانیان آن شهر تخیلی که چندان به راست یا چپ‌بودن نماینده‌ اهمیتی نمی‌دهند، بلکه تنها چیزی که برای آن‌ها مهم است برطرف‌کردن کمبود غذای زندان است. زندانبان، از رهگذر توزیع امر محسوس به‌گونه خاص، توانسته کمبود غذا را به مهم‌ترین مسأله زندان تبدیل نماید و در متن و بطن دل‌مشغولی‌های روزمره‌ی زندانیان قرار دهد. زندانیان، به تنها چیزی که فکر می‌کنند، غذاست. در این وضعیت، حتی اگر روزی مسأله‌ی غذا، چه از سوی راست و چه از سوی چپ، حل شود، شرایط کلی هم‌چنان مانند قبل دست‌نخورده باقی می‌ماند: زندانیان ممکن است به‌قدر کفایت غذا پیدا کنند، اما آن‌ها هم‌چنان در زندان باقی خواهند ماند. موضوع و هدف سیاست یا توزیع امر محسوس، کمبود غذا نیست، بلکه طبیعی‌سازی خودِ زندان است.

چهار

آیا جوامع امروز در چنین وضعیتی نمی‌زییند؟ آیا جوامع امروز در نظم سیاسی از-پیش-مستقری، جایگاه خویش را نمی‌یابند و آن‌را طبیعی نمی‌پندارند؟ نظم جهانی امروز، بر سازمان فضاییِ بخش‌بندی‌شده (بخش‌بندی امر محسوس) بناشده است که اصل زیرین آن اشباع است (غیاب خلاء و غیاب مکمل). از منظر پلیس جهانی، جامعه‌ی جهانی تشکیل‌شده است از کشورهایی که شیوه‌ی عمل و کارکرد خاص (تعریف‌شده) خود را دارند، قلمروها و مکان‌های خاصی برای انجام چنین عمل‌هایی دارند و شیوه‌ی بودن خاصی منطبق با چنین مکان‌ها و چنین اعمالی دارند.

برای نمونه، در برخی مکان‌ها فقط می‌توان پارازیت تولید کرد، و در برخی دیگر، می‌توان سخن گفت، کارهایی مشخص باید توسط کشورهای مشخص انجام شوند، فضاهای جهانی برای رفتارهای صلح‌آمیز و به‌هنجار و به‌قاعده طراحی شده‌اند و نه رفتارهای نابهنجار وحشی و شرور. ژندارم (یا پلیس) جهانی، تمام فعالیت‌هایی است که به کمک توزیع مکان‌ها، نام‌ها و کارکردها نظم را برقرار می‌کند. این پلیس، بیش از هر چیز، شیوه‌ی انضباط ابدان و اذهان جوامع است: نظمی که شیوه‌ی عمل، شیوه‌ی بودن و زیستن و شیوه‌ی حرف‌زدن و روابط را تعیین می‌کند، نظمی که به هر کشور‌ نام‌، مکان‌ و وظیفه‌ی مناسب‌اش را تخصیص می‌دهد. این پلیس، در واقع، همان نظمِ امور مشاهده‌پذیر و امور به‌کلام آمده‌است، نظمی که اجازه می‌دهد فلان فعالیت قابل مشاهده شود و دیگری خیر، فلان سخن در قالب گفتار درآید و دیگری در قالب پارازیت.

پنج

در این شرایط، تنها یک راه به‌روی جوامع فاقد قدرت یا ضعیف گشوده است: راه به ننگ آغشته، اما ظاهرا رو به شهر و باغ و آبادی. هر راه دیگر، راه بی‌برگشت و بی‌فرجام است که کس را جز سوی دریای هول هایل و خشم طوفان‌ و تفته‌دوزخ‌ها رهنمون نمی‌شود. پس، انتخابی اگر هست، نه آن انتخاب میان ننگ و نام است، بلکه انتخابِ انتخاب است – انتخابی که قبلا انتخاب و طبیعی‌سازی شده و کس را امکان تخطی و امتناع از آن نیست. در این نگاه، جوامع در همان حال که محدود و محصور در «انتخاب»ی انتخاب‌شده‌ هستند، تنها می‌توانند در مورد مسائلی که در حوزه و محدوده‌ی آن انتخاب جاری هستند، سخن بگویند و در کار و رفتار شوند. به بیان دیگر، این «زندان-جهان» نه جای سوژه‌ی رها، که زیستگاه سوژه‌ی منقاد است. این جهان را شبانی است که صلاح و فلاح رمه را نیک‌تر و نیکوتر از خود آنان می‌فهمد و می‌داند.

شش

در چنین نظم و نظامی، امکان سیاستْ مقاومت از جایی آغاز می‌شود که شمارش اجزاء و جانمایی‌شان به چالش کشیده می‌شود و این آرایش و ترکیب‌بندی ملتهب می‌گردد. ملتهب‌کردن، با اضافه‌شدن یک نا-جزء (no-part) به اجزاء قبلی و دگرگون‌کردنِ کل آغاز می‌شود، و انقطاعی در نظم پلیس جهانی شکل می‌گیرد، و نظم طبیعیِ سلطه به‌وسیله‌ی قرارگیری/تاسیس جزئی نا-جزء (امر شمارش‌ناشده) گسسته می‌شود.

رانسیر، در «ده تز در باب سیاست» می‌نویسد: «سیاست اعمال قدرت نیست. یکی‌گرفتن سیاست با اعمال قدرت و برابردانستن آن با نزاع برای تصاحب قدرت، در واقع، گریختن از سیاست است. اگر سیاست را انگاره‌ای در باب قدرت یا تامل درباره‌ی زمینه‌های مشروعیت قدرت بفهمیم، در حقیقت، قلمرو سیاست را که شیوه‌ی اندیشیدن است تقلیل داده‌ایم». سیاست مستلزم مختل‌کردن و برهم‌زدن نظم پلیس است که در این نبرد اصل راهبرش برابری‌ست. از این منظر، تنها جوامع و مردمی که در قامت «قدرتِ یکی دیگر (One more)، قدرت هرکس (the power of anyone) ظاهر می‌شوند، قادرند از استحاله توسط چنین توزیع امر محسوسی تن بزنند.

نظرات
آخرین اخبار
پربازدیدترین اخبار

وب‌گردی