سوداگران و تجارت بینالملل: چهکسی از درهای بسته سود میبرد؟
چه دلیلی برای تجارت وجود دارد؟ آیا با تجارت وابستگی ما به کشورهای دیگر بیشتر نمیشود؟ اینکه بتوانیم در تولید تمامی کالاها و خدمات خودکفا بشویم، اتفاقی دور از عقل است؟ آیا در صورت وجود امکانات برای خودکفایی کامل، انجام آن عقلایی است؟ اینها دستهای از سوالاتی هستند که زمانی که صحبت از تجارت بینالملل
چه دلیلی برای تجارت وجود دارد؟ آیا با تجارت وابستگی ما به کشورهای دیگر بیشتر نمیشود؟ اینکه بتوانیم در تولید تمامی کالاها و خدمات خودکفا بشویم، اتفاقی دور از عقل است؟ آیا در صورت وجود امکانات برای خودکفایی کامل، انجام آن عقلایی است؟
اینها دستهای از سوالاتی هستند که زمانی که صحبت از تجارت بینالملل به میان میآید، مطرح میشوند. اقتصاددانان بسیاری به بررسی تجارت، موانع بر سر آن و منافع آن پرداختهاند. بحث درباره تجارت بینالملل حتی پیش از اینکه علم اقتصاد با چاپ ثروت ملل در سال 1776 به عموم معرفی شود، وجود داشت. در کشورهایی مانند انگلستان، اسپانیا، فرانسه، پرتغال و هلند آثار و نوشتههای بسیاری درباره تجارت بینالملل نوشته شد و این خود بیانگر اهمیت این موضوع است. در قرنهای هفدهم و هجدهم مقالات بسیاری در حمایت از تجارت بینالملل و جانبداری از فلسفه اقتصادی به نام سوداگری توسط تجار، بانکداران، مقامات رسمی دولتی نوشته شد اما این سوداگران چه کسانی بودند؟
سوداگران، سودای چه در سر داشتند؟
سوداگران بر این باور بودند که باید یک کشور تا آنجا که میشود، صادرات بیشتری نسبت به واردات داشته باشد و طلا و نقره بیشتری وارد کند. آنها معتقد بودند که هر چه طلا و نقره بیشتری در یک کشور موجود باشد، آن کشور قدرتمندتر میشود. درنتیجه به عقیده سوداگران بسته سیاستی که دولتها باید به اجرا دربیاورند، تشویق صِرف از صادرات و محدود کردن واردات بالاخص کالاهای تجملی است. باتوجه به اینکه ذخایر طلا و نقره در هرلحظه از زمان مقدار ثابتی است و از طرفی تمام کشورها بهطور همزمان نمیتوانند مازاد تجاری داشته باشند، تجارت با منطق سوداگران، تنها با منفعت یک کشور و ضرر کشور دیگر میسر میشود.
به عقیده سوداگران بسته سیاستی که دولتها باید به اجرا دربیاورند، تشویق صِرف از صادرات و محدود کردن واردات بالاخص کالاهای تجملی است.
بهطورکلی سوداگران معتقد به ناسیونالیسم اقتصادی هستند و این موضوع که ممکن است منافع کشورها با یکدیگر در تضاد نباشد و همسو باشد را قبول ندارند. سوداگران ثروت یک کشور را با میزان طلا و نقرهی تحت مالکیتش میسنجیدند اما در دنیای امروز میدانیم که تعریف از کشور ثروتمند دستخوش تغییراتی شده است. امروزه ما کشوری که دارای ذخایر انسانی، سرمایه اجتماعی، سرمایههای ساختِ انسان و… است را ثروتمند میدانیم.
شیوع سوداگری حتی در قرن بیستویک
نکتهای که وجود دارد، این است که سوداگران در ابتدا نظریاتی مبنی بر افزایش قدرت ملی ارائه کردند. در آن زمان هرچه یک کشور طلای بیشتری داشت، میتوانست ارتش بزرگتر و مجهزتری فراهم کند و اگر با طلای خود یک ناوگان دریایی قوی تهیه میکرد، میتوانست، مستعمرههای بیشتری داشته باشد. در کنار اینها زمانی که طلای بیشتری در کشور وجود داشت، پول در گردش بیشتر بود و این باعث افزایش فعالیت تجاری میشد.
ترامپ گمان میکند سود هر کشور دیگر، یعنی زیان آمریکا!
طبق اینها سوداگران استدلال میکردند که درنهایت دولت میتواند با تشویق صادرات و محدود کردن واردات، تولید ملی و اشتغال را افزایش دهد. همانطور که گفته شد، سوداگران ناسیونالیسم اقتصادی را تبلیغ میکردند و تجارت را بازی مجموع صفری میدانستند که در آن سود یک ملت تنها با زیان ملت دیگر حاصل میشود. شاید تصور کنید که بررسی این نظریه کار عبثی باشد اما بررسی این نظریه برای درک بهتر نظریات بعدی تجارت بسیار کاربردی است و از سوی دیگر سوداگران در قرن بیستویکم نیز همچنان زنده و فعال هستند. با اینکه شاید در دنیای امروز چنین نظریهای عقلایی نباشد اما سوداگران جدید (Neo-Mercantilism) بهخصوص در کشورهایی که سطح بالای بیکاری دارند، بهشدت شیوع پیدا کردهاند.
من از رقیبی قدرتمند سخن میگویم
«من از رقیبی سخن میگویم که رقابت با او بسیار سخت است. این رقیب درنهایت میتواند جای کشور ما را در زمینه رقابت بگیرد و خطر جدی برایمان بهحساب میآید. با وضعیتی که کشور در تولید شمع دارد، بهزودی رقیب با توجه به قیمتهای پایینش میتواند، سهم بزرگی از بازار را تصاحب کند. بهطورکلی از زمانی که این رقیب خود را نشان داده است کشور بازار خود را ازدستداده است و تمام مصرفکنندگان به سمت خرید کالای رقیب رفتهاند. بهزودی بازارها کساد میشود و تولید از بین میرود.
این رقیب همان نور خورشید است که قیمت استفاده از روشنایی را صفر کرده است. سوال این است که ما باید چه کنیم؟ باید بخواهیم که دولت قانونی تصویب کند که همه پنجرهها بسته شوند، پردهها کشیده شوند، تمامی روزنهها کورشوند و در یککلام هرچه در، پنجره، روزنه، درز، ترک، شکاف و نظایر آنکه باعث میشود، نور خورشید به داخل بیاید، بسته شوند تا از این طریق و با قائلشدن تبعیض برای سازندگان بتوانیم، صنعت داخلی را تقویت کرده و کشور را برای رقابت آماده کنیم.
اگر استفاده از نورطبیعی را منع کنیم، تقاضا برای نور مصنوعی مانند شمع زیاد میشود. زمانی که قیمت شمع زیاد شود، صنعت داخلی ساخت شمع سود کرده و چرخش میچرخد. اگر از روغن و پیه برای روشنایی استفاده میکنیم، باید تعداد بیشتری گاو و گوسفند داشته باشیم و به دنبال آن مراتع متعددی برای دام ایجاد کنیم. سرانجام تولید گوشت، پشم، پوست و از همه مهمتر کود که اساس و پایهی بخش کشاورزی است، افزایش خواهد یافت.»
آنچه خواندید مقاله طنزآمیز فردریک باستیات Frederic Bastiat، اقتصاددان فرانسوی، به انتقادات از سوداگران و عقاید آنها بود.
نظریه مزیت مطلق: پدر میگوید همه از تجارت سود میبرند
آدام اسمیت دقیقا موضعی روبهرو و مخالف سوداگران مطرح کرد و گفت که در تجارت، دو طرف سود خواهند برد وگرنه دلیلی برای تجارت درحالیکه یک کشور ضرر میکند، وجود نخواهد داشت. آدام اسمیت موضوعی به نام مزیت مطلق را مطرح کرد که کشورها بر اساس آن به تجارت میپردازند. طبق مزیت مطلق هر کشور باید کالایی را تولید و صادر کند که در تولید آن کارایی بیشتری دارد. در این صورت کشورها از مبادله منفعت میبرند و منابع و عوامل تولیدشان در کارآمدترین حالت ممکن استفاده میشود.
بگذارید بحث را با مثالی پیش ببریم. فرض کنید که به دلایل شرایط اقلیمی و جغرافیایی کشور (الف) در تولید برنج کارایی دارد اما در تولید کاکائو کارایی ندارد. از سوی دیگر کشور (ب) شرایط کاملا برعکسی دارد و در تولید کاکائو کارایی و در تولید برنج عدمکارایی دارد. در این صورت کشور (الف) در تولید برنج و کشور (ب) در تولید کاکائو دارای مزیت مطلق هستند.
طبق مزیت مطلق هر کشور باید کالایی را تولید و صادر کند که در تولید آن کارایی بیشتری دارد.
در چنین شرایطی اگر هر کشور بهصورت کاملا تخصصی به تولید کالایی که در آن مزیت مطلق دارد، بپردازد و سپس آن را به کشور دیگر صادر کند، منفعت به دست میآورد. در این حالت کشور (الف) با تولید بیشتر از نیاز داخلی برنج و کشور (ب) با تولید بیشتر از نیازِ داخلی کاکائو هم سود به دست میآورند و هم هر دو کشور برنج و کاکائو بیشتری از قبل تولید و مصرف میکنند. در نتیجه تولید کل و رفاه افراد هر دو کشور افزایش پیدا میکند.
محدودیت بر تجارت آزاد به نفع چه گروهی است؟
همانطور که دیدید در زمانی که سوداگران ناسیونالیسم اقتصادی را ترویج میکردند و معتقد بودند تنها یکی از طرفین تجارت از مبادله سود به دست میآورد، آدام اسمیت اعلام کرد که تمام کشورها میتوانند از تجارت آزاد سود ببرند. آدام اسمیت سیاست لسه فر (Laissez-faire یا کمترین دخالت دولت در نظام اقتصادی) را بهترین روش برای رسیدن به رفاه و تولید بهتر دانست. البته او استثنائاتی را برای سیاست لسه فر خود در نظر گرفت و حمایت از صنایعی که برای امنیت ملی مهم و حیاتی هستند را کار درست و عاقلانهای برشمرد.
در دنیای امروز با توجه به محدودیتهای زیادی که کشورهای مختلف بر سر راه تجارت آزاد قرار دادهاند، دیدگاه آدام اسمیت تا حدودی نقض شده است. کسانی که طرفدار محدودیتهای تجاری هستند، در واقع صنایع و کارگرانی هستند که از واردات متضرر میشوند، در نتیجه اگر واردات صورت نگیرد میتوانند به تولید خود با کارایی پایین ادامه دهند. اما این را باید در نظر گرفت که در این حالت گروه اندکی منفعت به دست میآورند. در مقابل سودکردن گروهی خاص، افراد زیادی متضرر میشوند. کسانی که به اجبار باید کالای داخلی که جانشین واردات شده است (که شاید بیکیفیتتر نیز باشد) را با قیمت بالاتر خریداری کنند.
درعینحال تجارت به سبک و سیاق آدام اسمیت به نفع صاحبان برخی از صنایع است که به علت واردات مواد غذایی ارزانتر میتوانند، دستمزد کمتری به کارگران خود بدهند. البته پرواضح است که نظریه آدام اسمیت تنها بخش کوچکی از تجارت جهانی دنیای امروز ما را تفسیر میکند و برای بخشهای دیگر نیاز به نظریههای جدیدی وجود دارد. درنتیجه دیوید ریکاردو نظریه جامعتری به نام مزیت نسبی مطرح کرد که مزیت مطلق در دل آن قرار میگرفت و یکی از حالتهای خاص مزیت نسبی بهحساب میآمد.
نظریه مزیت نسبی: از قویترین نظریههای تجارت بینالملل
از سال 1817 که دیوید ریکاردو در کتاب اصول اقتصاد سیاسی و مالیات قانون، مزیت نسبی را ارائه کرد، این نظریه تا به امروز یکی از قویترین و کاربردیترین نظریهها در اقتصاد بینالملل باقیمانده است. طبق نظریهای که آدام اسمیت معرفی کرد، همواره کشوری در تولید یک کالا کارایی بیشتری داشت که این خود باعث شکلگیری نظریه مزیت مطلق میشد اما این تنها یک حالت حدی است. ممکن است که کشوری در تولید هیچ کالایی مزیت مطلق نداشته باشد. به دیگر سخن یک کشور در دنیای دو کشور و دو کالایی ممکن است در تولید هر دو کالا کارایی کمتری داشته باشد.
درک تجارت بینالملل کار سختی نیست! فرش بدهیم و بنز بگیریم، یا از رادیوی پراید خبر نابود شدن صنعت فرش را بشنویم؟
در این صورت اگر بخواهیم بر اساس مزیت مطلقی که پدر علم اقتصاد معرفی کرد، پیش برویم، انگیزهای برای تجارت دوجانبه وجود نخواهد داشت اما دیوید ریکاردو دقیقا در چنین حالتی میگوید که باز هم انگیزهای برای تجارت دوجانبه سودآور وجود دارد. داستان در این حالت به چه شکلی میشود؟ فرض کنید در مثال قبلی کشور (الف) هم در تولید کاکائو و هم برنج از کشور (ب) کارایی بیشتری داشته باشد، در این حالت کشور (ب) باید کالایی را تولید و صادر کند که در آن عدم مزیت مطلق کمتری دارد. به دیگر سخن کارایی در تولید کاکائو و برنج در مشور ب پایینتر است اما کارایی در کاکائو کمتر از برنج پایین است و هزینه تولید آن برای کشور (ب) کمتر است، درنتیجه باید به تولید و مبادله کاکائو که در آن مزیت نسبی دارد بپردازد.
استثنا همیشه وجود دارد
یک استثنا درباره قانون مزیت نسبی وجود دارد. آنهم زمانی است که مزیت مطلق یک کشور نسبت به کشور دیگر در هر دو کالا یکسان باشد. در چنین شرایطی تجارت دوجانبه سودآور به وجود نخواهد آمد. پس میتوان اینگونه قانون مزیت نسبی را بیان کرد که اگر یک کشور در تولید هر دو کالا مزیت مطلق داشته باشد، باز هم اساسی برای تجارت دوجانبه سودآور وجود خواهد داشت، مگر اینکه عدم مزیت مطلق برای هر دو کالا یکسان باشد.
البته باید اضافه کرد که این استثنا بهندرت اتفاق میفتد و نمیتوان به خاطر آن مزیت نسبی را غیرکاربردی بدانیم و از سوی دیگر گاهی مسائلی چون هزینههای حملونقل و برخی سیاستها موجب محدودیت تجارت میشود حتی زمانی که مزیت نسبی برای یک کشور وجود دارد.
نظریه هزینه فرصت
در سال 1936 گوتفرید هابرلر Gotfreid Harberler مزیت نسبی را بر اساس نظریه هزینه فرصت تفسیر کرد. طبق این نظریه هزینه تولید یک کالا مساوی با مقدار کالای دومی است که باید از تولید آن صرفنظر کنیم تا منابع کافی برایمان باقی بماند که یک واحد اضافه از کالای اول را تولید کنیم. طبق این نظریه هر کالایی که هزینه فرصت کمتری داشته باشد، کشور در تولید آن دارای مزیت نسبی است.
بهطور مثال در نبود تجارت کشور (الف) مجبور است، برای تولید 1 واحد گندمِ بیشتر 3/2 واحد پارچه کمتر تولید کند. در این صورت میگوییم که هزینه فرصت تولید یک واحد گندم، 3/2 پارچه است. اگر در کشور (ب) هزینه تولید 1 واحد گندم برابر با 2 واحد پارچه باشد و این دو کشور بخواهند که به تجارت بپردازند، ازآنجاکه هزینه فرصت تولید گندم در کشور (الف) کمتر است، کشور (الف) باید در تولید و صادرات گندم تخصصی عمل کند.
نظرات