خبر مهم:

کد مطلب: ۱۷۲۸۳۴

مدرسه در قرن بیست و یکم، پارک بجای پادگان

مدرسه در قرن بیست و یکم، پارک بجای پادگان

کمتر بچه‌ای پیدا می‌شود که از مدرسه خوشش بیاید. گویا این مسئله، سابقه تاریخی هم دارد. بیت «درس معلم ار بود زمزمه محبتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را» در قرن دهم قمری سروده شده است. سال‌هاست این تصور وجود دارد که مدرسه یک مکان‌ مهم برای رشد و تربیت کودکان است. اما چه

کمتر بچه‌ای پیدا می‌شود که از مدرسه خوشش بیاید. گویا این مسئله، سابقه تاریخی هم دارد. بیت «درس معلم ار بود زمزمه محبتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را» در قرن دهم قمری سروده شده است. سال‌هاست این تصور وجود دارد که مدرسه یک مکان‌ مهم برای رشد و تربیت کودکان است. اما چه مشکلی در مدرسه‌ها وجود دارد که کودکان از همان قرن دهم و حتی پیش‌تر، از مدرسه و مکتب فراری بوده‌اند؟ اگر این همه کودک در طول چهار قرن از مدرسه خوششان نمی‌آمد، شاید وقت آن است به این فکر کنیم که احتمالا مدرسه‌ها مشکل دارند. من از مکتب‌خانه‌های ایران قدیم، اطلاعاتی ندارم. اما فکر می‌کنم سیستم آموزشی مدرسه‌های امروزی، مشکلات عمیقی دارد. این مشکلات درنهایت باعث می‌شوند مدرسه‌ها کارا و تاثیرگذار نباشند. در این مقاله سری به مدرسه‌ها زده‌ایم تا ببینیم مشکل کجاست.

آغاز درگیری‌ها

همیشه فکر می‌کردم مشکلی در مدرسه‌های ایران وجود دارد. مشکلی ریشه‌ای که نه‌ تنها کودکان را برای دنیای پر از تغییر امروزی آماده نمی‌کند، بلکه آن‌ها را ناتوان یا کم‌توان نیز می‌کند. وقتی ۱۴ ساله بودم، اختراع جالبی را یافتم و بدان علاقه‌مند شدم. لیزر را اولین بار در یکی از فیلم‌های شبکه دو دیدم. آن روزها اینترنت وجود نداشت. در شهرستان ما هم تلویزیون فقط سه شبکه را می‌گرفت. شبکه یک برای اخبار، شبکه دو برای فیلم و شبکه سه برای فوتبال. کامپیوتر یک کالای لوکس بود. هنوز تلفن همراه وجود نداشت. اگر توان اقتصادی خانواده کافی بود، می‌توانستید تلفن ثابت داشته باشید.

همیشه فکر می‌کردم مشکلی در مدرسه‌ وجود دارد. مشکلی ریشه‌ای که نه‌ تنها کودکان را برای دنیای پر از تغییر امروزی آماده نمی‌کند، بلکه آن‌ها را ناتوان یا کم‌توان نیز می‌کند.

تنها منبع اطلاعات موجود، کتابخانه عمومی شهرستان با انبوهی از کتاب‌های نداشته بود. برادر بزرگ‌ترم چند کتاب مربوط به لیزر از کتابخانه عمومی برایم می‌گرفت و من می‌خواندم. بعدها به این رسیدم که برای فهمیدن چندوچون لیزر، لازم است فیزیک، شیمی و الکترونیک بلد باشم. کتاب‌های کمی برای هرکدام از این موضوعات در کتابخانه عمومی وجود داشت. اما تنها منبع اطلاعاتی در دسترس بود.

ذوق کودکی

هر بار که مطلب جدیدی یاد می‌گرفتم، با ذوق و شوق آن را در مدرسه نقل می‌کردم. به نظر شما واکنش معلم‌ها و دانش‌آموزان چه بود؟ احتمالا درست حدس زده‌اید. سرکوفت خوردن از طرف معلم‌ها و مسخره شدن توسط همکلاسی‌ها. سیستم آموزشی پر و بال کسانی را که می‌خواستند خارج از چارچوب پرواز کنند، قیچی می‌کرد.

من یک نرد (Nerd) بودم. نرد و گیک (Geek) بودن هنوز هم در جامعه ما پذیرفته شده نیست. زیرا همه در یک سیستم آموزشی پر از قیدوبند و هنجارهای سخت‌گیرانه رشد یافته‌اند و یاد گرفته‌اند که باید همرنگ جماعت باشند. من چیز زیادی نمی‌خواستم. حتی به خاطر تلاشم، انتظار تشویق و حمایت هم نداشتم. تنها چیزی که می‌خواستم این بود که پر و بالم رو قیچی نکنند. بگذارند هرطور دوست دارم پرواز کنم.

بچه_های_ژاپنی_در_حال_انجام_کار_خلاق_مدرسه

شاید باورش سخت باشد اما بچه‌های ژاپنی مدرسه را دوست دارند.

مدرسه‌ها به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که یک چارچوب ذهنی سفت‌وسخت برای دانش‌آموزان ایجاد می‌کنند و هر کس از این چارچوب فراتر برود، از نمره انضباطش کم می‌شود. بعدها که سربازی رفتم و مراسم صبحگاه نظامی را دیدم، یادم افتاد که برنامه هرروزه مدرسه هم با چنین مراسمی شروع می‌شد. مدرسه بیشتر شبیه پادگان بود تا محلی برای کشف و شکوفایی استعداد کودکان. به راستی اگر مدرسه بیشتر شبیه پارک بود، جایی که بچه‌ها واقعا دوست دارند در آن باشند، باز هم تا این اندازه تحملش سخت می‌شد؟

مسئله بغرنج‌تر است

الان که دارم این مقاله را می‌نویسم، به مشکل عمیق‌تری پی برده‌ام. در این مقاله هم سعی دارم آن را تشریح کنم. شاید تصویری که ما از مدرسه‌های خارج از ایران داریم، به شکلی که در سطور بالا گفتیم نباشد. ظاهرا مدرسه‌ها و سیستم آموزشی کشورهای خارجی با آنچه ما در ایران تجربه کردیم، فرق دارد. اما به جرئت می‌توانم بگویم، یک مشکل ریشه‌ای مشترک در تمامی آن‌ها نهفته است. از آنجایی که سیستم آموزشی ایران هم یک کپی ناقص از سیستم آموزشی کشورهای پیشرفته است، همین مشکل در ایران هم وجود دارد. ترکیب آن با معضلات دیگر کشور، به یک مسئله پیچیده‌ منجر می‌شود.

آیا سرعت تغییرات مدرسه با سرعت تغییرات دنیای امروز یکی است؟ جواب مشخص است. خیر.

این مشکل را می‌توان در یک جمله خلاصه کرد. «سیستم آموزشی موجود، متعلق به دنیای امروز نیست». از مواد درسی بگیر تا سبک امتحان و نمره. در این صد سال، جهان به نحوی بسیار عمیقی تغییر کرده است. راستش را بخواهید سیستم آموزشی هم تغییر کرده است. لااقل با مقایسه کتاب‌های درسی خودم و کتاب‌های درسی برادرزاده چهارده‌ساله‌ام، به‌وضوح این تغییرات را می‌بینم. اما سؤال اینجاست: آیا سرعت این تغییرات با سرعت تغییرات دنیای امروز یکی است؟ جواب مشخص است. خیر. این ناهماهنگی باعث شده مدرسه‌ها دیگر کارآمد نباشند. اما این ناکارآمدی چه جنبه‌هایی دارد؟

ما در دوران پس از انقلاب صنعتی هستیم

والدین، کودکان خود را جهت آماده شدن برای رویا‌رویی با دنیای واقعی به مدرسه می‌فرستند. دنیای واقعی امروز به‌سرعت در حال تغییر است. برای هماوردی با این دنیای جدید، کودکان نیاز دارند که سریع یاد بگیرند و با تغییرات جهان همگام باشند. اما مدرسه‌ها صدها سال است تغییر نکرده‌اند. در اصل سیستم آموزشی موجود، صدسال پیش برای گرداندن چرخ‌های انقلاب صنعتی ایجاد شده است.

ذهنیت انقلاب صنعتی که تولید انبوه و کنترل توده افراد بود، هنوز هم در اعماق سیستم آموزشی امروز غالب است. مدرسه‌ها تلاش می‌کنند تا ارزش‌های انقلاب صنعتی را در ذهن کودکان نهادینه کنند. ارزش‌هایی که امروز دیگر ارزش محسوب نمی‌شوند. یا حداقل می‌توان گفت دیگر برای زندگی در دنیای امروز مناسب نیستند. اما این ارزش‌ها یا به‌بیان‌دیگر «مشکلات» چیستند؟

مشکل اول: از دستورات پیروی کن

زنگ پایان یا آغاز کلاس‌ها در مدرسه را به یاد دارید؟ همین زنگ نشانه‌ یک مشکل است. مشابه همین زنگ در بسیاری از کارخانه‌های قرن بیستم در جهان نیز وجود داشته است. سیستم آموزشی تلاش می‌کند تا زندگی کودکان را با همین زنگ‌ها و مجموعه دستورات کنترل کند. برای اینکه چرخ صنایع بچرخد، کارگران کارخانه باید با سیستم مشابهی کنترل می‌شدند. در ساعت مشخصی سر کار و در محل مسئولیت خود در کارخانه حاضر می‌بودند. با صدای زنگ کار خود را آغاز می‌کردند. عملیات تکراری مشخصی را انجام می‌دادند تا زنگ پایان کار به صدا درآید. ساعت‌های غذا و استراحت نیز با روش مشابهی گوشزد می‌شدند.

بچه_لباس_سرباز_دانش_آموز_اکادمی

محیط مدارس ما بیش‌تر شبیه به پادگان نظامی است.

کودکان در طول روز تنها کاری که در مدرسه باید بکنند، پیروی از دستورات است. «بنشینید، کتاب ریاضی را باز کنید، به صفحه ۶۵ بروید، مسئله شماره ۶ را حل کنید، ساکت باشید.» در مدرسه، دانش‌آموزی که بهتر از همه به این دستورات عمل کند، نمره خوب و جایزه می‌گیرد.

اما این‌ها ارزش‌های دوره انقلاب صنعتی هستند که برای کارگران و صاحبان کارخانه‌ها مهم بودند. موفقیت هر کارگر و مدیر کارخانه در گرو پیروی و ملزم کردن کارگران به پیروی از دستورات بود. به نظر شما در دنیای امروز با پیروی صرف از دستورات، چقدر می‌توان موفق بود؟ ارزش‌های دنیای امروز به‌گونه‌ای است که افراد خلاق، انسان‌هایی که می‌توانند درباره ایده‌های خود با دیگران حرف بزنند و با دیگران همکاری کنند، موفق می‌شوند. اما کودکان در مدرسه هیچ فرصتی برای رشد این مهارت‌ها ندارند.

مشکل دوم: نبود کنترل و استقلال فردی

در سیستم‌ آموزشی مدرسه، کودکان کاملا تحت کنترل هستند. مدرسه برای هر دقیقه کودکان برنامه‌ای دارد و می‌خواهد تمام زندگی آن‌ها را در مدرسه کنترل کند. اما در دنیای امروز اگر شما کار مهمی انجام می‌دهید، باید خودتان وقت خودتان را تنظیم و کنترل کنید. شما تصمیم می‌گیرید چه‌کاری را چه موقع انجام دهید.

اما زندگی کودکان در مدرسه بسیار متفاوت است. سیستم آموزشی، ایده‌ای خطرناک را در ذهن کودکان می‌کارد و پرورش می‌دهد. ایده‌ای که به کودکان می‌آموزد، آن‌ها نمی‌توانند زندگی خود را کنترل کنند و باید مسیری را طی کنند که دیگران برایشان ترسیم کرده‌اند.

سیستم آموزشی به کودکان می‌آموزد، آن‌ها نمی‌توانند زندگی خود را کنترل کنند و باید مسیری را طی کنند که دیگران برایشان ترسیم کرده‌اند.

این یکی از مهم‌ترین دلایلی است که کودکان مدرسه را دوست ندارند. سر کلاس خسته و خواب‌آلود می‌شوند و دوست دارند هر چه زودتر تعطیلات عید یا تابستان سر برسد. من حس مشابهی را در دوره آموزشی سربازی داشتم. اینکه مسئولان پادگان برای هر دقیقه از زندگی ما در آنجا برنامه چیده بودند و برای انجام کوچک‌ترین کاری باید از آن‌ها اجازه می‌گرفتیم.

مشکل سوم: یادگیری‌های نادرست

بسیاری از دروسی که کودکان در مدرسه یاد می‌گیرند، نامعقول و نادرست هستند. زیرا بر پایه حفظ کردن و فکر نکردن بنا شده‌اند. سیستم آموزشی، مجموعه‌ای از دانش‌های عمومی را که همه کودکان باید یاد بگیرند، تنظیم و گردآوری کرده است.

مدرسه‌ها چند ماه یک‌بار طی آزمون‌های دوره‌ای، این نکته را می‌سنجند که چقدر از دروسی که آموزش داده‌اند در ذهن کودکان باقی مانده است. دلیل نادرستی این آموزش‌ها ساده است. بسیاری از مطالبی که کودکان مجبورند در شب‌های امتحان بیدار بمانند و آن‌ها را از بر کنند، روز بعد از آزمون فراموش می‌شوند.

آموزش می‌تواند بسیار عمیق‌تر و فراتر از حفظ کردن برخی حقایق به‌دردنخور باشد. اما تنها چیزی که در مدرسه‌ها سنجیده می‌شود، چیزهایی است که در آنجا ارزش هستند. این مسئله یک فرهنگ ناسالم را در مدرسه‌ها، معلم‌ها و والدین ایجاد کرده است. کودکان به خاطر عدم توانایی‌شان در حفظ کردن دروس به‌دردنخور، تنبیه می‌شوند و سرکوفت می‌خورند.

مشکل چهارم: مدرسه‌ها جایی برای علاقه و اشتیاق کودکان نیستند

مدرسه‌ها قواعد سفت و سختی دارند. همه کودکان در مدرسه‌ها باید یک‌چیز را در یک‌زمان و مثل هم یاد بگیرند. این مسئله یک واقعیت بنیادی در مورد انسان را نادیده می‌گیرد. واقعیتی که به ما می‌گوید هر یک از ما، شخصیت، استعدادها، توانایی‌ها و علاقه‌های منحصربه‌فرد داریم.

کلید داشتن یک زندگی پربار، یافتن چیزهایی است که به آن‌ها علاقه و در آن‌ها استعداد داریم. آیا کودکان در مدرسه‌ها می‌توانند علاقه و استعداد خود را کشف کنند؟ آیا الزام به پیروی از دستورات و پایبندی به ارزش‌های مدرسه، مجالی برای شکوفایی استعدادها و کشف علاقه‌مندی‌های کودکان فراهم می‌آورد؟

بچه-مدرسه_ای-گریه-متن-3

مدارس در خلق محیطی شاداب ناکام بوده‌اند.

سیستم آموزشی مدرسه‌ها هیچ فرصتی به کودکان نمی‌دهد که آن‌ها پاسخ سؤالات مهم زندگی خود را بیابند. سؤالاتی همچون: من در چه‌کاری خوب هستم؟ می‌خواهم چه‌کاری در زندگی‌ام بکنم؟ چگونه می‌توانم جایگاهی در این جهان داشته باشم؟ سیستم آموزشی اهمیتی به این مسائل نمی‌دهد. بی‌سبب نیست که بزرگان بسیاری در طول تاریخ، دانش‌آموز خوبی نبودند. اما آن‌ها این توانایی و فرصت را داشتند که علی‌رغم چنین سیستم غلطی رشد کنند. اما همه نمی‌توانند. کاش معیاری برای اندازه‌گیری میزان استعدادها و توانایی‌های تلف‌شده در سیستم آموزشی امروزی وجود داشت.

مشکل پنجم: تفاوت‌ها در چگونگی یادگیری افراد

هرکدام از ما به شیوه متفاوتی یاد می‌گیریم. هرکدام از ما مدت‌زمان، ساعت و ابزارهای خاصی برای یادگیری نیاز داریم. اما سیستم آموزشی تمامی این تفاوت‌ها را نادیده می‌گیرد.

به همین دلیل اگر فردی مثلا در یادگیری ریاضیات کمی کندتر از بقیه باشد، مردود می‌شود. سیستم چنین افرادی به‌عنوان خروجی‌های نامطلوب می‌بیند. وجود چنین افرادی به‌منزله شکست سیستم است. اما شاید تنها چیزی که این فرد نیاز داشته باشد، کمی زمان بیشتر است.

مشکل ششم: سخنرانی

در سیستم آموزشی مدرسه‌ها، کودکان روزانه شاید بیش از پنج ساعت « مورد سخنرانی » قرار می‌گیرند. معلم‌ها پشت میز می‌نشینند و با لحنی خسته‌کننده دائما برای آن‌ها سخنرانی می‌کنند. سخنرانی در مورد موضوعات واقعا خسته‌کننده و غیرمفید. شاید کسی که دارد سخنرانی می‌کند، هنگام حرف زدن، محظوظ صدا، دانش و توانایی «زیاد حرف زدن»‌اش باشد. اما کسی که مورد سخنرانی است (و نه کسی که می‌خواهد به سخنرانی گوش دهد) دائما با یک حس غیرانسانی مواجه است.

بچه_دانش_اموز_سر_کلاس_خوابیده_آکادمی

تحمل محیطی غیرتعاملی و یک‌طرفه کار آسانی نیست.

در یک کلاس، ۳۰ دانش‌آموزان مجبورند ساکت باشند و با یکدیگر حرف نزنند. ولی دوست دارند هر چه سریع‌تر کلاس تمام شود. اما وقتی کلافه هستی، زمان کندتر می‌گذرد.

از سویی، در یک کلاس هرکسی توانایی درک و فهم متفاوتی با دیگران دارد. به همین دلیل وقتی معلم، یکریز حرف می‌زند برخی از دانش‌آموزان به دلیل اینکه موضوع را تمام و کمال فهمیده‌اند، کلافه می‌شوند. برخی دیگر هم که هنوز بخش زیادی از سخنان معلم را نفهمیده‌اند، گیج می‌مانند.

زمانِ تغییری بنیادی است

امروزه به دلیل وجود اینترنت، منابع متنی، ویدئویی، صوتی و تصویری گوناگون به‌راحتی در دسترس همه ازجمله دانش‌آموزان است. فناوری این امکان را فراهم کرده که هرکسی هر چیزی دوست دارد یاد بگیرد. اما سیستم آموزشی به دلیل اینکه هنوز می‌خواهد روی بسیاری از چیزها همچون محتوای آموزشی و ذهنیت کودکان کنترل داشته باشد، علاقه چندانی به بهره‌برداری از فناوری ندارد.

سیستم آموزشی موجود در مدرسه‌ها که در دوره انقلاب صنعتی ایجاد شده است، امروزه دیگر قدیمی شده و تاثیرگذاری‌اش را از دست داده است. اگر می‌خواهیم کودکان برای دنیای مدرن آماده شوند، اگر می‌خواهیم ارتباط و همکاری را یاد بگیرند، شکی نیست که باید سیستم آموزشی را از بنیاد تغییر دهیم.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.

  • منتقد آ پ

    خداوند همه مرضای مسلمین و غیرمسلمین را شفای عاجل عنایت فرماید علی الخصوص آموزش و پرورش ما را!