کد مطلب: ۳۳۸۵۷۶

چگونه آنچه را شروع کرده‌ایم تمام کنیم؟

چگونه آنچه را شروع کرده‌ایم تمام کنیم؟

مدتی هست مشغول یک پروژه جدی هستم. پروژه‌ای که مثل بسیاری از پروژه‌های دیگر با ذوق و شوق و انرژی شروع شده است. تصور نتیجه‌ آن بسیار جالب و الهام‌بخش است؛ اما انجام کار واقعی به این راحتی‌ها هم نیست؛ زیرا مستقل از اینکه هدف شما چیست، در مسیر رسیدن به آن هدف به موانع

مدتی هست مشغول یک پروژه جدی هستم. پروژه‌ای که مثل بسیاری از پروژه‌های دیگر با ذوق و شوق و انرژی شروع شده است. تصور نتیجه‌ آن بسیار جالب و الهام‌بخش است؛ اما انجام کار واقعی به این راحتی‌ها هم نیست؛ زیرا مستقل از اینکه هدف شما چیست، در مسیر رسیدن به آن هدف به موانع برخورد خواهم کرد.

موانعی که یا آن‌قدر بزرگ هستند که عبور کردن از آن‌ها سخت به نظر می‌رسد یا آن‌قدر زمان‌بر هستند که باعث می‌شوند ما هدف را خارج از دسترس خود بیابیم. در نتیجه احتمالا امید و انگیزه‌مان را از دست داده و نتوانیم آنچه را آغاز کرده‌ایم پایان دهیم.

زیرا در ابتدای کار فکر می‌کردیم که مثلا می‌توانیم در عرض چند ماه کار را شروع و تمام کنیم. وقتی کمی جلو رفتیم، متوجه شده‌ایم که این کار نه چند ماه بلکه چند سال زمان خواهد برد.

جانب‌داری خوش‌بینانه

این مفهوم اولین بار توسط دنیل کانمن (Daniel Kahneman) و آموس تورسکی (Amos Tversky) مطالعه شده است. در نظر آن‌ها در پدیده‌ای که ما در آن پیش‌بینی می‌کنیم که انجام کار خاصی چقدر زمان می‌برد، یک جانب‌داری خوش‌بینانه وجود دارد و باعث می‌شود مدت‌زمان لازم برای انجام کار را کمتر از مقدار واقعی تخمین بزنیم.

همین خوش‌بینی در تخمین مدت‌زمان لازم در نهایت به ناامیدی و شاید رها کردن کار بینجامد. برای جلوگیری از این نا امیدی بهتر است این‌گونه فکر کنیم که انجام هر چیزی، بیشتر از آنچه فکر می‌کنیم طول می‌کشد.

بهترین کار این است که به‌جای یک هدف بزرگ و زمان‌بر، اهداف کوچک‌تری که زمان کمتری می‌برند، بچینید.

اما اگر همین خوش‌بینی را نداشته باشیم، اصلا ممکن است کار را شروع نکرده رها کنیم. در نتیجه وجود این جانب‌داری برای کسب انگیزه و حرکت رو به جلو لازم است اما اگر بیش از اندازه باشد، می‌تواند به نا امیدی بزرگ‌تری ختم شود. در نتیجه فهمیدن اینکه چقدر باید خوشبین باشیم، مسئله ظریفی است.

در این حالت بهترین کار این است که به‌جای یک هدف بزرگ و زمان‌بر، اهداف کوچک‌تری که زمان کمتری می‌برند، بچینید. اگر شما یک هدف بزرگ و دیوانه‌وار در ابتدای کار خود تنظیم کنید متوجه خواهید شد که رسیدن به آن هدف نیازمند منابع، زمان و انرژی بسیار بیشتری از آنچه شما فکر کرده‌اید است؛ اما چگونه باید این اهداف کوچک را تنظیم کنیم؟

۱- سه‌گام بعدی را دقیق مشخص کنید

با داشتن یک هدف میانی در ذهن، دیگر لازم نخواهد بود که شما برنامه‌ای از ابتدا تا انتهایی کار روی هر گام اجرایی بچینید. بهتر است در هر زمان یک برنامه دقیق و واضح برای سه‌گام بعدی تعیین کنید. مدت‌زمان و زمان اجرای هرکدام از این گام‌ها را نیز باید به‌دقت تعیین کنید. اجرای این سه‌گام شما را به هدف بزرگتان نمی‌رسانند؛ اما قطعا می‌توانند شما را سه‌گام به جلو می‌برد.

۲- برای روزهای سخت آماده باشید

همه می‌دانیم هر پروژه‌ای در نهایت به‌جایی می‌رسد که در آن کارها سخت می‌شوند. این اتفاق برای همه‌مان می‌افتد. در مسیر اجرای پروژه به مانعی برمی‌خوریم و نمی‌دانیم با آن چه‌کار کنیم. در نتیجه شاید رهایش کنیم و سراغ چیز دیگری برویم.

برای اینکه بتوانید برای چنین چیزهایی از قبل آماده باشید، بهتر است برای همین سه‌گامی که برای آینده نزدیک تنظیم می‌کنید، برنامه‌ریزی دوم یا همان پلن B هم داشته باشید.

مثلا فرض کنید تنظیم کرده‌اید که در هفته آینده سه بخش کوچک در پروژه‌تان را کامل کنید اما به هر دلیلی نمی‌توانید هر یک از این سه کار در آن هفته اجرا کنید. شاید دلیل این نتوانستن این است که مثلا قطعه موردنظر را پیدا نمی‌کنید. یا اینکه قیمت‌ها تغییر می‌کنند و بودجه شما کفایت نمی‌کند.

اتمام پروژه و هدف

داشتن برنامه دوم برای اجرای هر گام پروژه به شما کمک می‌کند در صورتی که نتوانستید آن گام را در زمان معین انجام دهید، بیکار نمانید و بخش‌های دیگر را جلو ببرید.

در این حالت به‌جای بیکار نشستن، نا امیدی و هیچ کاری نکردن مثلا می‌توانید در همین زمان، طراحی‌های خود را بازبینی کنید. شاید ایرادی را پیدا و رفع کردید. یا اینکه مقدمات اجرای بخش‌های دیگر را فراهم کنید.

درست است که شما با این کار شما به‌اندازه آن سه‌گام پیش‌بینی‌شده به هدف خود نزدیک نشده‌اید اما حداقلش این است که بیکار نبوده‌اید و کمی بیشتر پیش رفته‌اید. از آن‌سو شاید بازبینی طرح در همین زمان، چیزهایی را آشکار کند که در آینده می‌توانستند به شکست بزرگی منجر شوند.

۳- به یاد بیاورید که چه چیزی شما در برای رسیدن به هدف سر پا نگاه می‌دارد

تمام پروژه‌ها آغازی دلنواز و هیجان‌انگیز دارند. ما در همان آغاز یا حتی پیش از آغاز، پایان آن و آینده روشن احتمالی را تصور می‌کنیم. به این فکر می‌کنیم که مثلا این کار ما چقدر می‌تواند به انسان‌ها سود برساند یا اینکه چقدر می‌تواند برایتان افتخار‌آفرین و پول‌ساز باشد.

وقتی به میانه پروژه می‌رسید، احتمالا دنیای شما پر از جزئیات اجرایی می‌شود. کارهای کوچک اما مهم. گام‌های کوچکی که در ظاهر شما را به چیزی مشخصی نمی‌رسانند. شاید تصویر بزرگ را گم کنید و ندانید به کجا دارید می‌روید؛ زیرا همین جزئیات به بخشی از زندگی روزانه شما تبدیل شده‌اند.

برای اینکه تصویر بزرگ و نقشه راه گم نکنید، بهتر است یک‌راه ملموس برای یادآوری دائمی هدفتان بیابید.

برای اینکه تصویر بزرگ و نقشه راه گم نکنید، بهتر است یک‌راه ملموس برای یادآوری دائمی هدفتان بیابید؛ مثلا اگر پروژه شما راه‌حلی برای رفع یکی از مشکلات معمول زندگی است، به‌روزهایی فکر کنید که به کمک آنچه شما ساخته‌اید دیگر چنین مشکلی وجود ندارد.

باید همواره این تصویر را دوباره و دوباره ببینید و به یاد بیاورید. خصوصا وقتی زیاد درگیر جزئیات هستید، این تصور را بخشی از ذهنیت روزانه خود بکنید.

دیدن جزئیات در تصویر بزرگ

برنامه‌ریزی کوتاه‌مدت رو جزئیات، هم‌زمان با یادآوری تصویر بزرگ می‌تواند کاری ظریف باشد. بیشتر ما فقط در یکی از این دو مهارت داریم و وقتی قرار باشد هر دو را با هم داشته باشیم، اوضاع از دستمان خارج می‌شود.

داشتن ذهنی که هر دو این‌ها را با هم هماهنگ کند و پیش ببرد تنها راهی است که به شما کمک می‌کند آنچه را آغاز کرده‌اید تمام کنید. همچنین در کنار همه این‌ها باید این نکته را بگوییم که با چهارچوب مناسب و یک ذهنیت درست انجام هر کاری ممکن است.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.