رفاه عمومی در آینه اقتصاد
بازار پر است از تضادها: شما به دنبال راهی برای خرید ارزان هستید، فروشنده دوست دارد کالایش را گران بفروشد. مشتری کالای بیشتری میخواهد، مغازهدار میخواهد کالای کمتری ارائه دهد. کارمند دوست دارد با همان حقوق کمتر کار کند. کارفرما دوست دارد با همان دستمزد، برایش بیشتر کار کنند. به طور کلی سمت خریدار میخواهد
بازار پر است از تضادها: شما به دنبال راهی برای خرید ارزان هستید، فروشنده دوست دارد کالایش را گران بفروشد. مشتری کالای بیشتری میخواهد، مغازهدار میخواهد کالای کمتری ارائه دهد. کارمند دوست دارد با همان حقوق کمتر کار کند. کارفرما دوست دارد با همان دستمزد، برایش بیشتر کار کنند. به طور کلی سمت خریدار میخواهد با کمترین بها بیشترین بهره را ببرد. سمت فروشنده میخواهد با بیشترین بها کمترین کالا یا خدمات را ارائه بدهد. در یککلام همه مردم دنبال رفاه بیشتر هستند. اما آیا همیشه رفاه ما در از بین بردن رفاه طرف دیگر است؟
یک مشکل دیگر در اقتصاد، مناقشه بر سر منافع خصوصی و مضرات عمومی است. شاید یک نفر دوست داشته باشد کوچه را ببندد و نگذارد هیچ ماشینی از مقابل خانه آنها عبور کند. او میخواهد از سکوت و آرامش لذت ببرد. اما لذت او منافع بسیاری از مردم را تهدید خواهد کرد. واضح است که رفتار او قانونی نیست. اما آیا وقتی یک پالایشگاه به محیطزیست آسیب میزند، باز هم تیغ قانون به همین اندازه برنده است؟
تعیین حدود آزادی
حتما شنیدهاید که میگویند «حد آزادی آنجا است که آزادی یکدیگر را سلب نکنیم و به دیگران آسیبی نرسانیم.» این حرف به طور کامل بیمعنی است. امکان ندارد به هیچکس در دنیا هیچ آسیبی نزنیم. همین که برای ساختن خانه طبیعت را از بین بردهایم، همین که با در اختیار گرفتن منابع دیگران را از داشتن آنها محروم کردهایم و حتی همین که نفس میکشیم و اکسیژن را به دیاکسیدکربن تبدیل میکنیم، به تمام جنبندهگان زمین آسیب میزنیم.
امکان ندارد به هیچکس در دنیا هیچ آسیبی نزنیم.
ولی ما آنقدرها هم آدم بدی نیستیم. همینکه در تولید کالا و خدمات (دستکم در مصرف آنها) شرکت میکنیم، همین که از منابع بهره میبریم تا منابع جدیدی به وجود بیاوریم و حتی همین که برای گیاهان دیاکسیدکربن تولید میکنیم، نوعی خدمت است. اگر مزایای ما بیشتر از مضراتمان باشد، جامعه ما را دوست خواهد داشت.
اما اگر ضررهای کسی بیشتر از خوبیهایش باشد و در رفاه دیگران خلل ایجاد کند چه؟ در این صورت اقتصاد چطور به حل مشکل کمک خواهد کرد؟
وقتی همه درگیر میشویم
فرض کنید با پول خودتان تعدادی لیوان میخرید. بعد در خانه خودتان لیوانها را یکییکی میشکنید. دوستتان به این رفتار اعتراض میکند. شما جواب میدهید که «مال خودم است، دلم میخواهد.» آیا این جواب همیشه قابل پذیرش است؟
هر کاری که انجام میدهید، آثاری جانبی دارد که دیگران را تحت تاثیر قرار میدهد.
از یک کتابفروشی کتاب میخرید و آن را میخوانید. شما از خواندن کتاب بهره معنوی میبرید و کتابفروش از فروش آن سود مادی به دست میآورد. تولیدکننده کاغذ، کارکنان چاپخانه، نویسنده، عوامل توزیع کتاب و هزار آدم دیگر هم از این معامله سود میبرند.
اما سود فعالیت شما به همینجا محدود نمیشود. همسایهها، دوستها و حتی غریبهها از این که شما فردی داناتر و بافرهنگتر شدهاید به طور غیرمستقیم سود میبرند. آنها از آثار جانبی مثبت مصرف کتاب استفاده میکنند.
از سوی دیگر عموم مردم از درختی که برای چاپ کتاب شما قطع شده است ناراحت خواهند شد. آنها از آثار جانبی منفی مصرف کتاب متضرر میشوند. سیگار، الکل و بنزین از معروفترین مثالها برای آثار منفی مصرف هستند.
مصرف کتاب آثار مثبت و منفی دارد. اما فرض میشود که منافع آن بیشتر است.
تولید هم آثار جانبی مثبت و منفی دارد. آلودگی زیستمحیطی از مهمترین آثار منفی تولید است. حتی تولید کتاب، سلول خورشیدی، واکسن و دیگر کالاهای مفید آلودگی دارد.
اما وقتی شرکت اپل تلفنهای هوشمند را ارائه کرد، فقط شرکت و مشتریهایش نبودند که از این فناوری سود بردند. شرکتهای دیگر مثل سامسونگ، شرکتهایی که کسبوکارشان بر مبنای تلفنهای هوشمند است و به طور کلی عموم مردم از آثار مثبت تولید استفاده کردند. به این اثر مثبت تولید سرریز فناوری میگویند.
چانهزنی و قضیه کاوز
فرض کنید یک نفر هر روز موتورسیکلتش را در مقابل خانه شما پارک میکند. شما میخواهید ماشین خود را در مقابل خانه قرار بدهید، اما نمیتوانید. پارک کردن در مقابل خانه شما غیرقانونی نیست. اما رفتار موتورسوار باعث آزار شما است. چطور میتوانید مشکل را حل کنید؟ آیا راهحلی کارآمدتر و انسانیتر از دعوا وجود دارد؟
فرض کنید هزینه پارک کردن خودرو در پارکینگ عمومی 10 هزار تومان است. با 5 هزار تومان میشود یک موتورسیکلت را در پارکینگ گذاشت. اگر شما 7 هزار تومان به موتورسوار بدهید، هر دو خوشحال خواهید شد. شما جا پارکی ارزانتر پیدا میکنید و او میتواند موتورش را در پارکینگ بگذارد و یک پولی هم کاسب شود.
روز بعد یک کامیون در مقابل خانه شما پارک میکند. شما به سراغ راهحل قبلی میروید و تصمیم میگیرید با پرداخت 7 هزار تومان مشکل را حل کنید. اما این بار راننده کامیون پیشنهاد شما را رد میکند. چون او برای پارک کردن خودرویش در پارکینگ عمومی باید 20 هزار تومان بپردازد. چه کار میکنید؟
رونالد کاوز ( Ronald Coase ) پیشنهاد میکند که راننده کامیون به شما مبلغی (مثلا 15 هزار تومان) بدهد و این بار شما به پارکینگ عمومی بروید. این توافق هم برای شما پنجهزار تومان صرفه دارد، هم برای راننده کامیون.
ناتوانی کاوز در چانهزنی
رونالد کاوز معتقد بود که چانهزنی میتواند تمام مشکلات بشر را به سادگی حل کند و رفاه را به همه هدیه دهد. اما قضیه کاوز در عمل ناکارآمد است. در دنیای واقعی راننده کامیون حتی هزار تومان برای پارک کردن در کوچه شما پرداخت نخواهد کرد. البته اگر از راننده کامیون کتک نخورید، شانسآوردهاید.
یک مشکل دیگر، ناتوانی طرفین مذاکره در محاسبه منافع و مضرات است. فرض کنید امشب تولد یکی از همسایههای شما است و شما باید خیلی زود به رختخواب بروید. آنها میخواهند مهمانی بگیرند و صدای آنها شما را آزار میدهد. منفعت مهمانی گرفتن برای آنها چقدر است؟ شما از دیر خوابیدن چند تومان ضرر میکنید؟ با چه مبلغی همه خوشحال خواهند شد؟
آیا میشود تمام مردم را هر روز یکجا جمع کرد و برای رسیدن به توافق چانه زد؟
در مواردی بیش از یک نفر از کاری بد ضرر میبینند و ممکن است عده زیادی از منافع آن بهرهمند شوند. آیا میشود تمام مردم را هر روز یکجا جمع کرد و برای رسیدن به یک « توافق کاوزی » چانه زد؟
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
به دلیل ناتوانی قضیه کاوز، ما نمیتوانیم تمام مشکلات و منافع خود را به بحث بگذاریم. تصور کنید سر هر چهارراه بخواهید با تمام مردم در مورد حق تقدم بحث کنید و با پرداخت یا دریافت مبلغی تصمیم بگیرید چه کسی زودتر از چهارراه عبور کند.
شاید بعد از مباحثه بتوانید بهترین و موثرترین راه را انتخاب کنید: کسانی اول عبور کنند که به خاطر زود رسیدن منفعت بیشتری کسب میکنند. در مقابل کسانی که در چهارراه منتظر میمانند مقداری پول بگیرند و همه خوشحال شوند.
اما حتی یک قانون مسخره، از این توافق کارا، کاراتر است: اول آنهایی که در خیابان شمالی-جنوبی هستند بروند، بعد کسانی که در خیابان شرقی-غربی. چرا؟ بدون هیچ دلیل خاصی.
وقتی مردم به طور کاوزی نمیتوانند به توافق برسند، به قانون رجوع میکنند، یعنی تقریبا همیشه!
امروز هم قانون چهارراه هیچ منطق اقتصادیای ندارد. اول این طرفیها بروند، بعد آن طرفیها. این که اول کدام طرف حرکت کند هیچ دلیل خاصی ندارد. برای چراغ راهنمایی فرقی نمیکند که شما پزشک هستید یا بیکار.
اما همه از این راهحل ناکارآمد خوشحال هستند. به خاطر این قانون نامعقول، آنها وقت میکنند به سر کار بروند و خیلی بیشتر از مباحثه برای خریدوفروش «حق تقدم در چهارراه» پول در بیاورند.
مالیات پیگویی، یک راهحل کارآمد
اگر یک نفر در خانه خودش سیگار بکشد، فقط به خودش آسیب نمیرساند. آسیب رفتار زشت او به نظام بیمه و خدمات بهداشتی عمومی وارد خواهد شد. مرگ زودهنگام نیروی کار (که از تحصیل رایگان استفاده کرده) نیز به ضرر همه است.
تصور کنید هر نخ سیگار برابر با 400 تومان به جامعه صدمه بزند. اگر دولت در مقابل هر نخ سیگار 500 تومان مالیات بگیرد و آن را برای بیمه، بهداشت و کار هزینه کند. جامعه از آثار منفی سیگار در امان میماند. چون بیشتر از ضرر سود کرده است. به خاطر افزایش قیمت، تقاضای فرد برای سیگار کشیدن هم کاهش پیدا میکند.
مالیات در حالت عادی قیمت کالاهای خوب را بالا میبرد و رفاه عمومی جامعه را کم میکند. اما مالیات پیگویی ( pigouvian tax ) از مصرف کالاهای بد میکاهد، مردم را از آثار منفی تولید (آثار منفی مصرف) در امان میدارد و درآمد دولت را افزایش میدهد. مالیات پیگویی یک بازی برد-برد است.
یکی از راههای کنترل آلودگی کارخانهها، اخذ مالیات پیگویی از صنایع آلوده است. در این حالت مالیات بر روی آلودگی قیمتگذاری میکند. این که کارخانه چه مقدار آلودگی تولید کند، به تقاضای کارخانه برای آلودگی بستگی دارد. بالا بردن هزینه تولید به طور مستقیم مقدار کالای تولید شده را کاهش خواهد داد. حتی اگر صاحبان صنایع به حفاظت از محیطزیست اعتقادی نداشته باشند.
محدودیتهای قانونی
اگر یک عده به خصوص با از بین بردن منابع عمومی به ثروت برسد، میگوییم اقتصاد در تامین رفاه عمومی ناتوان بوده است. یک راهحل دیگر برای تضمین رفاه عموم مردم، اعمال محدودیتهای قانونی است.
همین که میگوییم مناطقی از شهر پارکممنوع است، یعنی بر روی تعداد پارکینگها محدودیتی اعمال کردهایم. مثلا پارک کردن مردم در مقابل بیمارستان به عموم مردم صدمه میزند. برای همین همه (به غیر از چند نفر) از این ممنوعیت استقبال میکنند.
تنها راه ممکن برای محافظت کامل از محیطزیست این است که تمام کسبوکارها را تعطیل کنیم و به زندگی جنگلی خود بازگردیم. این وضعیت حتی دوستداران دوآتشه محیطزیست را هم ناراحت خواهد کرد. اما اگر هیچ محدودیتی برای تولید آلودگی وجود نداشته باشد هم هیچکس خوشحال نخواهد شد.
ما مجبوریم یک موازنه بین محیطزیست و کسبوکار برقرار کنیم. یعنی به هر کارخانه اجازه بدهیم به مقدار مشخصی آلودگی تولید کند. برخلاف مالیات پیگویی، در این روش مقدار آلودگی قابل قبول ثابت است. اما قیمت آن میتواند تغییر کند. (در مالیات پیگویی قیمت ثابت است و مقدار تغییر.)
بورس آلودگی
دیدیم که مالیات پیگویی هزینه کارهای بد را زیاد میکند و محدودیت قانونی از تعداد کارهای بد میکاهد. به نظر میرسد که به دو راهحل کارا برای تامین رفاه عمومی دست پیدا کردهایم. اما یک مشکل بزرگ وجود دارد.
فرض کنید دو شرکت محصولات پتروشیمی تولید میکنند. یکی از شرکتها تصمیم میگیرد میزان آلودگی خود را کم کند. در همان روزها قانونی وضع میشود و میگوید هر شرکت حق دارد مقداری مشخص آلودگی تولید کند. شرکت اول برای کم کردن مقدار آلودگی خود چه انگیزهای خواهد داشت؟
اینجا است که بار دیگر کاوز وارد ماجرا میشود. کاوز پیشنهاد میکند که شرکت اول آلودگی خود را کم کند و مقدار مازاد آلودگی مجاز خود را به شرکت دوم بفروشد. شرکت دوم میتواند تولید خود را افزایش بدهد و شرکت اول از توافق کاوزی سود میبرد. از آنجایی که مقدار آلودگی مجاز در حدی تعیین شده که طبیعت بتواند از پس آن بربیاید، همه از معامله آلودگی سود میبرند. در دنیا بورسهایی برای خریدوفروش مقدار مجاز تولید CO 2 شکل گرفته است.
بورس آلودگی و اخلاق
دوستداران محیطزیست باور دارند که هر مقدار آلودگی که تولید کنیم زشت و ناپسند است. حتی اگر به خاطر نیازهای خود مجبور باشیم اندکی آلودگی را بپذیریم، باید آگاه باشیم که رفتار ما صحیح نیست. به باور آنها ما باید سعی کنیم که رفتهرفته مقدار آلودگی تولید شده را به صفر برسانیم. به باور آنها خریدوفروش مجوز آلودگی مثل خریدوفروش مجوز تخلف است: «برای این که دروغ کم شود، از امروز هر کس اجازه دارد 10 دروغ بگوید. کسی که کمتر دروغ بگوید میتواند حق خود را بفروشد.»
برخی در مورد این که خرید و فروش آلودگی بتواند از طبیعت دفاع کند تردید دارند.
از طرف دیگر آنها میپرسند چه کسی در نقطه آغاز به شرکتها حق آلوده کردن محیطزیست را داده است که حالا بتوانند حق خود را بفروشند؟ آیا قانونی کردن یک فرایند غیرقانونی میتواند از زشتی آن کم کند؟
آیا اقتصاد پاسخی برای این پرسشها دارد؟
درست است که باید مقدار آلودگی کم و کمتر شود، اما مقدار بهینه برابر با صفر نیست. اگر بخواهیم هیچ دیاکسیدکربنی تولید نشود باید تنفس را هم غیرقانونی کنیم. تامین نیازهای اساسی مثل ارتباطات، حملونقل، انرژی، خوراک و حتی آب به پذیرش یک مقدار حداقلی آلودگی نیاز دارد. مالیات پیگویی و محدودیت قانونی سعی میکند شعار حفاظت از محیطزیست را به واقعیت تبدیل کند. اگر از این ابزارها استفاده نکنیم، صاحبان صنایع مجذوب حرفهای قشنگ نمیشوند و برای کسب سود محیط زیست را نابود میکنند.
اما چه کسی به شرکتها حق فروختن آثار جانبی منفی تولید را میدهد؟ آثار مثبت تولید! همین که الان شما بر روی یک دستگاه الکترونیکی، با استفاده از اینترنت، به کمک برق در حال مطالعه هستید، از آثار مثبت تولید دستگاههای الکترونیکی، اینترنت و برق است. اگر مقدار ضرر تولید برق کمتر از سود آن باشد، شما از این موضوع خوشحال میشوید. طبیعی است اگر مقدار ضرر بیشتر شد، تولیدکنندگان برق جریمه بپردازند و اگر ضرر را کم کردند تشویق شوند.
نظرات