اقتصاد شادی، شادترین کشورهای دنیا کداماند؟
سالها است که خبر خودکشی انسانهایی که در اوج شهرت و ثروت هستند، از پررنگترین تیترهای روزنامهها و شبکههای اجتماعی است. اکثر افراد با دیدن چنین تیترهای در ذهنشان این سوال بزرگ شکل میگیرد که چرا انسانی که در آن سطح از ثروت و مطلوبیت است، دست به این کار میزند؟ مگر اینها افرادی خوشبخت
سالها است که خبر خودکشی انسانهایی که در اوج شهرت و ثروت هستند، از پررنگترین تیترهای روزنامهها و شبکههای اجتماعی است. اکثر افراد با دیدن چنین تیترهای در ذهنشان این سوال بزرگ شکل میگیرد که چرا انسانی که در آن سطح از ثروت و مطلوبیت است، دست به این کار میزند؟ مگر اینها افرادی خوشبخت نیستند؟ علم اقتصاد مرسوم هم خوشبختی را با داشتن ثروت و دارایی میسنجد اما شاید حقیقت، متفاوت از این موضوع باشد و گرنه دلیلی برای خودکشی، ناامیدی و در یک کلام شادنبودنِ افرادی با سطح قابلقبولی از ثروت وجود ندارد.
بسیاری از اقتصاددانان نئوکلاسیک برای اندازهگیری رفاه فردی، توجه خود را معطوف به ثروت، دارایی، مصرف و پول کردهاند. در این میان بیشترین چیزی که به فراموشی سپردهشده، مفهوم شادی و رضایت است. شادی پدیدهای روانشناختی و اجتماعی است و نمیتوان تنها بهصورت تکبعدی و با نگاهی مادی آن را بررسی و تحلیل کرد. درنتیجه در سالهای اخیر یکی از مهیجترین شاخصهایی که در اقتصاد معرفی و بررسیشده، شاخص شادی است.
داستان گدایان شاد و شاهزادگان افسرده
شادی همان مفهومی است که انسانها سالهای سال است دنبال آن میگردند. ما انسانها همواره دنبال روشی هستیم که بهتر زندگی کنیم و بتوانیم در آرامش به آنچه میخواهیم دستیابیم اما در دنیای امروز فشارهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی انسانها را حتی در اوج ثروت و مکنت، از هدف اصلی زندگی که همان سعادت است، دور کرده است. درست است که ثروت و رضایتمندی با یکدیگر رابطه مستقیم و مثبتی دارند؛ اما مطالعات مختلف انجامشده نشان میدهند مردم کشورهای فقیرتر گاهی از مردم کشورهای ثروتمند شادتر هستند و از زندگی خود رضایت خاطر بیشتری دارند.
محققان و پژوهشگران اقتصادی معتقد هستند که رابطه آشکار و واضحی میان سرمایه اقتصادی و شادی افراد وجود ندارد.
نمیتوان این را انکار کرد که درآمد باعث افزایش شادی در افراد میشود؛ اما درآمد تا جایی که نیازهای مادی افراد را برطرف کند، باعث شادی آنها میشود. با عبور از سطحی از درآمد، دیگر افزایش آن تاثیری بر میزان رضایت خاطر و شادی افراد نخواهد داشت. بهطورکلی محققان و پژوهشگران اقتصادی معتقد هستند که رابطه آشکار و واضحی میان سرمایه اقتصادی و شادی افراد وجود ندارد.
خنده بر هر درد بیدرمان دواست
طبق مطالعات انجامشده، هر چه میزان شادی بیشتر باشد، میزان رضایت افراد از زندگیشان نیز بالاتر میرود. این افزایش رضایت درنهایت باعث افزایش بهرهوری میشود. درنتیجه زمانی که مردم یک کشور شاد هستند، این شادی باعث میشود کشور بیشتر رشد کند. زمانی که افراد احساس خرسندی و شادی از زندگی خود دارند، این حس، روند توسعه را تسریع میکند چراکه در افراد ایجاد انگیزه کرده و آنها را به سمت جلو حرکت میدهد.
افراد زمانی که شاد هستند آسانتر تصمیم میگیرند، روحیه مشارکتی بالاتری دارند و تعامل سازندهتری با دیگران خواهند داشت.
شادی، خلاقیت افراد را تقویت میکند، روابط بین انسانها را مستحکم کرده و روحیهای بشاش و فعال را در افراد شکل میدهد. به عقیدهی کارشناسان، زمانی که افراد احساس شادی میکنند، آسانتر تصمیم میگیرند، روحیه مشارکتی بالاتری دارند و تعامل سازندهتری با دیگران خواهند داشت.
به دنبال مفهوم شادی
پژوهشی با عنوان «آیا پولِ بیشتر شادی میآورد یا نه؟» در سال 2008 توسط بوسلز و سارین انجامشده است. پرسشی که سعی شد در این تحقیق به آن پاسخ داده شود، این بود که چرا افراد معتقد هستند پول بیشتر آنها را خوشحالتر میکند. این مدل دو مفهوم سازگاری و مقایسه اجتماعی را به یکدیگر مرتبط میکند. شخص عاقلی که پویایی این دو عامل را توجیه میکند، شادی بیشتر را با پول میخرد. به عبارتی، خود را در مقایسه با افراد دیگر زمانی شاد میبیند که پول بیشتری دارد.
هرچه علاقه به رشته تحصیلی و امید به آینده یک رشته بیشتر شود، فرد بیشتر احساس شادی و خرسندی میکند.
در تحقیقی که در سال 1382 با عنوان «رابطه وضعیت شادابی دانشجویان دانشکده مدیریت و اطلاعرسانی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران» انجام شد، نتایج نشان داد که رابطه معناداری بین میزان شادابی دانشجویان با سن، جنس، رشته تحصیلی، دوره تحصیلی و محل سکونت وجود ندارد. درحالیکه شادابی دانشجویان با میزان علاقه به رشته تحصیلی و امید به آینده شغلیشان رابطه معنیدار مثبتی دارد. به دیگر سخن هرچه علاقه به رشته تحصیلی و امید به آینده یک رشته بیشتر شود، فرد بیشتر احساس شادی و خرسندی میکند.
پول خوشبختی نمیآورد اما بیپولی قطعا بدبختی میآورد
نکتهای که تمام تحقیقات نشان دادهاند این است که میزان مشخصی از پول شرط لازم ولی ناکافی برای شادی است. به دیگر سخن، پول خوشبختی نمیآورد اما بیپولی قطعا موجب بدبختی افراد میشود. زمانی که درآمد کافی نباشد نیازهای اساسی افراد نیز برآورده نمیشود. اگر افرادی که در این وضعیت هستند، درآمدشان قدری بهبود پیدا کند، میزان شادی در آنها بیشتر افزایش مییابد.
میزان مشخصی از پول شرط لازم ولی ناکافی برای شادی است.
بگذارید بحث را با یک مثال پیش ببریم. فرض کنید که در کشور هند و کانادا درآمد افراد به یکمیزان افزایش پیدا کند. در این حالت به دلیل وجود فقر بیشتر در هند، همبستگی بالاتری میان درآمد و شادی افراد وجود دارد و این میزان افزایش، آنها را بیشتر از مردم کانادا خوشحال میکند. بهطورکلی تاثیر درآمد بر شادیِ کشورهایی با درآمد پایین، بیشتر از کشورهایی با درآمد بالاتر است. این شاید به این دلیل باشد که در این کشورها، پول، نیاز به غذا، مسکن و دیگر نیازهای اساسی و اولیه را برآورده میکند.
پارادوکس استرلین
طی سالهای 1975 تا 1995 میانگین درآمد واقعی سرانه در آمریکا تقریبا 40 درصد افزایش پیدا کرد؛ اما در این مدت آمریکاییها احساس شادی بیشتری نکردند. در این بازه زمانی مردم تلویزیون پلاسما و پلیاستیشن خریدند، خودروی سوم وارد پارکینگ خانههایشان شد؛ اما تمامی اینها حتی ذرهای میزان رضایتمندی آنها را نسبت به سه دهه گذشته بیشتر نکرد. این تناقض توجه اقتصاددان آمریکایی، ریچارد استرلین را به خود جلب کرد و پارادوکس استرلین (Esterlin Paradox) نام گرفت.
تنها در کشورهای فقیر همبستگی قوی میان درآمد و شادی وجود دارد و با افزایش میزان درآمد افراد شادتر میشوند.
استرلین نهتنها در آمریکا بلکه در دیگر کشورهای صنعتی و توسعهیافته مشاهده کرد که بااینکه نسلهای حال حاضر این کشورها رفاه و ثروت بیشتری از پدران و پدربزرگان خود دارند؛ اما این افزایش ثروت و رفاه باعث نشده که به همان میزان شادی و رضایتشان از زندگی نیز افزایش پیدا کند. استرلین متوجه میشود که تنها در کشورهای فقیر همبستگی قوی میان درآمد و شادی وجود دارد و با افزایش میزان درآمد افراد شادتر میشوند؛ اما همین همبستگی بهمحض اینکه درآمد به میزان حداقل معیشت رسید، بهسرعت از بین میرود.
ثروتمندان هزینه بیشتری برای شادی باید بپردازند
اگر یک میزان مشخص را بهعنوان سقف درآمدی که باعث خوشحالی افراد میشود در نظر بگیریم، بالاتر از آن بهندرت پول به افزایش خوشبختی افراد کمک میکند. افراد بهتدریج به هر چیزی عادت میکنند. سطح زندگی بالاتر نیز یکی از همین عادات است. درنتیجه زمانی که درآمد افزایش مییابد، توقع افراد نیز افزایش پیدا میکند.
با افزایش درآمد افراد، توقع آنها بالاتر میرود در نتیجه برای افزایش شادی خود، هزینه بیشتری میپردازند.
به دیگر سخن شاید شما زمانی که در ماه دو میلیون تومان درآمد دارید، ممکن است با خرید یک اسمارت فون 3 میلیون تومانی خوشحال شوید؛ اما خرید همین اسمارت فون زمانی که شما 8 میلیون درآمد دارید، خوشحالتان نمیکند. چراکه توقع شما نیز به دنبال افزایش درآمدتان افزایش پیداکرده است. بسیاری از صاحبنظران ثروت را بهمثابه سلامتی دانستهاند که نداشتن آن بدبختی و فلاکت میآورد و فرد احساس شادی نمیکند اما داشتن آن نیز هیچگونه تضمینی برای خوشبختی و شادی بیشتر نیست.
جلوتر از بقیه بودن به چه قیمتی؟
سولنیک و همینوی دو دانشمندی بودند که آزمایش جالبی طراحی کردند. در این آزمایش از دانشجویان سوال شد که دوست دارند در کدامیک از جهانهای فرضی زیر زندگی کنند؟
- جهان اول جایی است که بتوانید در آن ۵۰ هزار دلار به دست بیاورید و هر کس نصف درآمد شما را داشته باشد.
- جهان دوم جایی است که ۱0۰ هزار دلار دارید و افراد دیگر دو برابر شما درآمد دارند.
بیشتر دانشجویان گزینه اول را انتخاب کردند. بااینکه میدانستند با انتخاب دوم درآمد بالاتری دارند و میتوانند مصرف و رفاه بالاتری داشته باشند. بررسیهایی که بر روی این پرسشنامهها انجام شد، مشخص کرد که نگرانی افراد از موقعیتشان نسبت به دیگران برایشان بسیار مهم است. جذاب بودن و موردستایش و تحسین قرارگرفتن دارای بیشترین تاثیر بر افراد و مسائلی چون مدتزمان تعطیلات و مرخصی رفتن در کمترین حد اهمیت در این تحقیق برآورد شدند.
بسیاری از ما این تفکر که پول بیشتر، خوشبختی را برایمان به همراه میآورد، سرلوحه زندگی خود قرار دادهایم.
بررسیها نشان داد زمانی که صحبت از تعطیلات و بیمه به میان میآید، افراد بهندرت نگران جایگاه نسبی خود در برابر دیگران هستند؛ اما زمانی که این رابطه با خودرو و مسکن سنجیده میشود، افراد بسیار به موقعیت خود حساس میشوند. اصطلاح تخصصی که اقتصاددانان برای مدلهای مربوط به چنین نگرانیهای نسبی استفاده میکنند « جلوتر از بقیه بودن » است.
بنابراین پول بیشتر، افراد را خوشبخت نمیکند؛ اما بسیاری از ما این تفکر که پول بیشتر، خوشبختی را برایمان به همراه میآورد، سرلوحه زندگی خود قرار دادهایم و به همین دلیل تمام وقتی را که میتوانیم صرف دوستان و خانواده خود کنیم و از باهم بودن لذت ببریم، صرف کار میکنیم. از سوی دیگر حس نداشتن پول کافی نیز غم و غصه ما را تشدید کرده و از خوشبختی و شادیمان میکاهد.
اقتصاد شادی
اقتصاد شادی یک شاخه جدید در اقتصاد است و بهنوعی اقتصاد را با روانشناسی و جامعهشناسی مرتبط میکند. استرلین در سال 1974 شادی را وارد اقتصاد کرد و به بررسی این موضوع پرداخت. قرض اصلی که در مطالعات اقتصاد شادی در نظر گرفته میشود، این است که افراد ترجیح میدهند شاد باشند و به فعالیتهایی که موجب ناراحتی آنها میشود، نپردازند. متغیر شادی یک شاخص ذهنی است. بهترین تعریفی که میتوان برای این متغیر ارائه داد این است که «هر کس چه میزان زندگیاش را دوست دارد؟»
افزایش میزان تحصیلات، از یک سو باعث میشود افراد زودتر به اهداف و خواستههای خود برسند و از سوی دیگر به دلیل افزایش توقع آنها، در زمان بیکاری موجب اضطراب و افسردگی بیشتری میشود.
مهمترین کاری که پژوهشگران شادی باید انجام دهند این است که بررسی کنند، چه شرایطی بر سطح شادی و رضایتمندی فرد و جامعه تاثیرگذار است. نکته اصلی این است که در این محاسبه نباید شادی را تنها به فاکتورهای اقتصادی محدود کنیم، بلکه باید عوامل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را نیز دخیل کرد. بهجز درآمد که تاثیر آن بر شادی را بررسی کردیم، اقتصاددانان موارد دیگری را نیز در نظر گرفتهاند. بهطور مثال با افزایش میزان تحصیلات، افراد به اهداف و خواستههایشان زودتر میرسند و این موضوع تاثیر غیرمستقیمی بر شادیشان دارد. البته از سوی دیگر با افزایش تحصیلات توقع افراد نیز بالا میرود، درنتیجه زمان بیکاری بیشتر دچار اضطراب و افسردگی میشوند.
بیکاری دشمن شادی
از دیگر متغیرهای موثر بر شادی، بیکاری است. بیکاری اثرات روحی و جسمی بر افراد دارد. در زمان بیکاری سطح شادی و رفاه فرد کاهش پیدا میکند و امید به زندگی که از سطح سلامت نشئت میگیرد، به خطر میافتد. از دیگر متغیرهای تاثیرگذار بر میزان شادی ، محدودیتهای ایدئولوژیک است. این شاخص با توجه به محدودیتهای عقیدتی و ایدئولوژیک مردم اندازهگیری میشود. اگر علیه فرقهها و اقلیتهای مذهبی محدودیتهایی باشد، پوشش افراد مورد پرسش باشد و آنها را آزار دهد، ساختن عبادتگاه و دیگر عناصر ایدئولوژیک ممنوع شود، سطح شادی و خرسندی از زندگی کاهش مییابد.
در زمان بیکاری سطح شادی و رفاه فرد کاهش پیدا میکند.
در جمعبندی ﻣﻄﺎﻟﺐ ارائهشده میتوان ﮔﻔﺖ ﻣﺒﺎﻧﯽ ﻧﻈﺮي ﺣﮑﺎﯾﺖ از آن دارﻧﺪ ﮐﻪ درآﻣﺪ در اﻓﺰاﯾﺶ ﺷﺎدﮐﺎﻣﯽ ﻣﺆﺛﺮ اﺳﺖ. ﺑﯿﮑﺎري و ﻣﺤﺪودﯾﺖﻫﺎي عقیدتی ﺑﺎﻋﺚ ﮐﺎﻫﺶ و اﻣﯿﺪ ﺑﻪ زﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﻋـﺚ اﻓﺰاﯾﺶ ﺷﺪﯾﺪ ﺷﺎدﮐﺎﻣﯽ میشود؛ اﻣﺎ ﺗاﺛﯿﺮ ﻣﺘﻐﯿﺮ ﺗﺤﺼﯿﻼت در ﺟﻮاﻣﻊ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﺘﻔﺎوت است. اﺣﺘﻤـﺎﻻ اﯾـﻦ نکته ﻧﺎﺷـﯽ از تفاوت زیرساختهای اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺟﻮاﻣﻊ ﻣﺨﺘﻠﻒ باشد.
ایرانیان شاد؟
امروزه دیگر اقتصاددانان میدانند افراد، تنها با برطرف شدن نیازهای مادیشان سعادتمند نمیشوند. سعادت همان چیزی است که دولتها موظفاند مردم را به سمت آن هدایت کنند. سعادت رفاه میآورد، شادی میآورد، توسعه و رشد را به کشور هدیه میدهد و بهطورکلی افراد را در وضعیت بهتری قرار میدهد. در گزارش جهانی شادی سازمان ملل، رفاه ذهنی افراد کشورهای مختلف بر اساس نشاط عمومی و با عددی بین صفر و 10 مشخص میشود.
ایران با داشتن امتیاز 4.8، جایگاه پایینی در جدول کشورهای شاد دارد و رتبه 105 را به خود اختصاص داده است.
بر اساس گزارشهای سال 2016، ایران با داشتن امتیاز 4.8، جایگاه پایینی در جدول کشورهای شاد دارد و رتبه 105 را به خود اختصاص داده است. در این سال کشورهای سوییس، ایسلند و دانمارک صدرنشین جدول بودهاند. در خاورمیانه بهترین شاخص شادی را کشورهای امارات متحده عربی و عمان به خود اختصاص دادهاند. البته با توجه به سالهای پیش از 2016، ایران روندی صعودی را پیشگرفته است و نسبت به 4 سال قبلتر، 10 پله صعود کرده است.
وضعیت امروز
این رتبهبندیها در سال 2017 قدری تغییر کرده و نروژیها شادترین مردمان جهان شدهاند. این در حالی است که نروژ کشوری نفتی است و میتوانست گرفتار نفرین منابع شود. وضعیتی که ونزوئلا و یا دیگر کشورهای نفتی آن را تجربه میکنند؛ اما چنین اتفاقی نیفتاده است.
در میان کشورهای بررسیشده، سوریه و یمن در رتبه آخر لیست قرارگرفتهاند. لازم به ذکر است که این رتبهبندی بر اساس سنجش ۶ فاکتور اصلی شامل تولید ناخالص داخلی، امید به زندگی، آزادی، سخاوت، حمایت اجتماعی و وضعیت فساد در دولت و شرکتها انجامگرفته است.
نظرات