کد مطلب: ۳۵۸۸۵۴

۱۰ دلیل که کسب‌وکار شما شکست می‌خورد

10 دلیل که کسب‌وکار شما شکست می‌خورد

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که با یک ایده تجاری فوق‌العاده، به راه‌اندازی کسب‌وکار جدید بپردازید و پس از مدتی شکست بخورید و کنار بروید. آدم‌هایی که مغازه‌ای تازه باز می‌کنند، یک شرکت ثبت می‌کنند، در آشپزخانه به تهیه غذا می‌پردازند یا به هر ترتیب کسب‌وکاری شخصی راه می‌اندازند. بیشتر این کسب‌وکارها سال

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که با یک ایده تجاری فوق‌العاده، به راه‌اندازی کسب‌وکار جدید بپردازید و پس از مدتی شکست بخورید و کنار بروید.

آدم‌هایی که مغازه‌ای تازه باز می‌کنند، یک شرکت ثبت می‌کنند، در آشپزخانه به تهیه غذا می‌پردازند یا به هر ترتیب کسب‌وکاری شخصی راه می‌اندازند.

بیشتر این کسب‌وکارها سال اول را نمی‌بینند یا به‌زحمت از سال دوم عبور می‌کنند.

جالب اینجا است که دلایل شکست آن‌ها خیلی شبیه به یکدیگر است.

1- نداشتن مزیت رقابتی

فرض کنید می‌خواهید یک کافه باز کنید. با چرا آغاز کنید. یعنی قبل از آن‌که کار را شروع کنید از خودتان بپرسید واقعا چرا دارید این کار را می‌کنید؟ چرا کافه و نه رستوران؟ چرا کافه‌ای با تم سنتی ایرانی و نه کافه‌ای با تم سرخپوستی؟

چرا دیگران باید شما را انتخاب کنند؟ شاید برای شما هم پیش آمده باشد که از این سوی شهر به سوی دیگر بروید و یک قهوه سفارش بدهید. چه چیز مردم را از راه‌های دور و حتی از کشورهای دیگر به دیدن شما می‌کشاند؟

احترامی که به مشتری می‌گذارید، دقت شما در انتخاب دانه قهوه و توجه به جزئیات می‌تواند باعث شود که فردی از ملبورن برای چشیدن قهوه‌های متفاوت شما به تهران بیاید.

برای جلوگیری از شکست کسب‌وکار باید با بقیه فرق کنید. اما این فرق نباید به قراردادن کتاب‌های زبان‌اصلی در کافه خلاصه شود. هر کس دیگری می‌تواند این طرح را کپی کند.

تفاوت شما باید چیزی مخصوص به‌خودتان باشد. احترامی که به مشتری می‌گذارید، دقت شما در انتخاب دانه قهوه و توجه به جزئیات می‌تواند باعث شود که فردی از ملبورن برای چشیدن قهوه‌های متفاوت شما به تهران بیاید.

2- نداشتن استراتژی

می‌خواهید درنهایت به کجا برسید؟ آیا می‌خواهید معروف‌ترین کافه دنیا را داشته باشید؟ برای رسیدن به این نقطه باید از چه نقاطی عبور کنید؟ برای عبور از آن‌ها باید چه کار کنید؟

معنی استراتژی این نیست که از امروز تا 15 سال آینده را موبه‌مو پیش‌بینی کنید. بلکه منظور برنامه‌ریزی برای رسیدن به یک هدف نهایی است.

خیلی‌ها مغازه خود را باز می‌کنند و بی‌هدف، هر روز سر کار می‌آیند و بعد از مدتی حوصله‌شان سر می‌رود.

اما کسانی که استراتژی دارند، می‌دانند که شکست در یک نبرد به معنای شکست خوردن در جنگ نیست. شاید یک معامله ناموفق داشته باشید اما این به‌معنای شکست کسب‌وکار نیست.

3- شناخت ضعیف از بازار

بازار از شما چه می‌خواهد؟ مردم به دنبال چه چیزی هستند؟ نیاز مردم چطور پاسخ داده می‌شود؟ آیا ملاحظات قانونی کسب‌وکار را لحاظ کرده‌اید؟

تعمیر رولزرویس کاری سخت و تخصصی است. اما اگر در تهران تعمیرگاه مجاز رولزرویس بزنید، بی‌تردید شکست می‌خورید. هر قدر هم که در کار خودتان خوب باشید.

غذای ارگانیک

آیا بازار برای یک محصول گران‌تر آماده است؟

اما اگر تعمیرگاه پراید هم باز کنید وضعیت خوبی نخواهید داشت. اول آن‌که وارد بازاری به‌شدت رقابتی و کم‌سود می‌شوید. از طرف دیگر مشتری‌های شما کسانی هستند که پول زیادی برای تعمیر ماشین خود نمی‌پردازند.

با تحلیل GE-Mckinsey می‌توانید در یک بازار روبه‌رشد کسب‌وکاری رشدکننده داشته باشید و خود را از شکست کسب‌وکار در امان بدارید.

4- شرکای بد

شاید شما بازار را خوب بشناسید، به اندازه کافی مطالعه کرده باشید، کار را دوست بدارید و صبر زیادی به خرج دهید. اما آیا همه مثل شما هستند؟

یک شریک بد، بیش‌ازحد احساساتی، عجول، نادان و یک‌دنده می‌تواند همه‌چیز را خراب کند و باعث شکست کسب‌وکار شود.

بعضی‌ها توصیه می‌کنند «محصول خوب و پول کافی دلیل شروع یک کار نیست. کار را وقتی شروع کن که شریک خوبی داری.»

داشتن شبکه‌ای گسترده از شرکا و همکاران، بهتر از هر چیز دیگری می‌تواند موفقیت شما را تضمین کند.

5- نداشتن دانش کسب‌وکار

کسب‌وکار یک علم است و در مدارس کسب‌وکار (Business School) تدریس می‌شود.

اگر خودتان دانش کسب‌وکار ندارید، می‌توانید از بهترین‌های این رشته استفاده کنید.

فراموش نکنید که دنیای بازاریابی و کسب‌وکار پر است از شیادانی که جز ماشین قسطی و ساعت براق، چیز دیگری ندارند. فریب نخورید.

این‌که شخصی مدتی در گوگل کار کرده باشد، او را متخصص کسب‌وکار نمی‌کند. اگر بجای شما باشم به دنبال نخبگانی از بهترین دانشگاه‌های ایران یا جهان می‌گردم.

6- مدیریت میکرو

دوستی دارم که کسب‌وکار نسبتا موفقی راه‌اندازی کرده است. اما شیوه مدیریت او حتی من را هم به سر درد می‌اندازد.

او نمادی بی‌نظیر از مدیریت میکرو است. می‌خواهد همه‌چیز را مدیریت کند. کلمه به کلمه نوشته‌های روی سایت، رنگ بیزینس کارتِ منشی شرکت، نوع برخورد مهندس‌ها و حتی صابون داخل دستشویی برای او به مشکلی بزرگ تبدیل می‌شوند.

به عنوان یک مدیر لازم است یاد بگیرید که کارهای خود را به دیگران بسپارید و به آن‌ها اعتماد کنید.

هر روز آن‌ها را تغییر می‌دهد و با وسواسی شدید می‌خواهد همه‌چیز بی‌نقص باشد. او مدام از شدت کار و سختی‌های حرفه‌ای خود می‌نالد.

به عنوان یک مدیر لازم است یاد بگیرید که کارهای خود را به دیگران بسپارید و به آن‌ها اعتماد کنید. عیب ندارد اگر همه‌چیز 110% کامل نباشد یا دستشویی بدون صابون بماند. شما به‌عنوان مدیر کارهای مهم‌تری دارید.

7- مشکلی به نام استخدام

امروز یک شرکت تاسیس می‌کنم که برنامه‌هایی فوق‌العاده دارد. در اولین قدم خواهر، برادر، دوستان، اقوام و همسایگان خود را با حقوقی عالی استخدام می‌کنم و مشکل شروع می‌شود.

به‌خاطر نسبت‌های قومی نمی‌توانم آن‌ها را بازخواست یا اخراج کنم. آن‌ها هر وقت دوست دارند سر کار می‌آیند و هر کاری که دلشان می‌خواهد می‌کنند.

حتی اگر یک محیط خانوادگی درست نکنیم، استخدام آدم‌های نادرست و نداشتن منابع انسانی عالی یکی از مشکلات معمول سازمان‌ها است.

مرسوم‌ترین مشکل در منابع انسانی دادن دستمزدهای زیاد به افراد نالایق یا دادن دستمزدی کم به افراد لایق است.

8- رشد سریع

بله! داشتن تعداد زیادی مشتری و موفقیت سریع، از دلایل مرسوم شکست کسب‌وکار جدید است.

رشد سریع به تعداد زیادی مدیر میانی و مدیر رد بالا نیاز دارد که ساختار شرکت هنوز پذیرای آن‌ها نیست.

رشد سریع بامبو و رشد سریع سازمان

هر چیزی که سریع رشد می‌کند، همیشه با دوام نیست.

اگر خیلی خوش‌شانس باشید و در همان ماه اول ده برابر توان تولید خود سفارش بگیرید، با بدشانسی بزرگی روبه‌رو شده‌اید.

بهتر است اندازه سازمان خود را بشناسید و نگذارید سریع‌تر از توان رشد کنید.

9- خیلی زیاد خیلی زود

بعضی‌ها می‌خواهد به تعداد زیادی از کارها در مدت‌زمانی کوتاه برسند. مثلا می‌خواهند فروشگاهی باز کنند که در آن از شیر مرغ تا جان آدمیزاد به فروش برسد.

حتی آمازون هم کار خود را این‌طوری شروع نکرد. می‌توانید با یک کالای به‌خصوص که از امنیت تامین و تقاضای آن اطمینان دارید شروع کنید.

اگر تامین‌کننده یک‌باره قیمت را بالا ببرد، آیا می‌توانید او را جایگزین کنید؟ آیا به‌اندازه کافی مشتری دارید؟

برای رشد، متنوع‌سازی و توسعه وقت زیادی دارید. عجله نکنید.

10- نداشتن عشق

دوستی دارم که از گل‌فروشی بیزار است. به نظر او فروختن گیاهانِ گردن‌بریده که به‌سوی مرگ می‌روند کاری اخلاقی نیست. او با همین اندیشه مغازه‌ای برای فروش گیاه‌های زنده در گلدان باز کرد اما رفته‌رفته مجبور شد گل هم بفروشد.

تعداد این افراد در اطراف ما کم نیست. کسی که از سفارش گرفتن بیزار است و رستوران دارد. یا دلش نمی‌خواهد مردم در مغازه او کفششان را در بیاورند و کفش‌فروش است.

وقتی به یک مغازه می‌روید و برخورد عجیب مغازه‌دار را می‌بینید، به‌سادگی می‌توانید متوجه شوید که او این کار را با عشق شروع نکرده است.

از خود سوال کنید که اگر هیچ شغلی در جهان درآمد نداشت، آیا باز هم به همین شغل امروز خود می‌پرداختید؟ اگر پاسخ شما منفی است بهتر است کار جدیدی پیدا کنید.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.

  • علی

    سلام.
    عالی. با زبانی ساده ولی حرفه ای.
    مچکرم