فونیکس - هدر اخبار
کد مطلب: ۳۳۹۲۴۳

نبرد سرمایه و کار: پولی که خوشبختی نمی‌آورد

نبرد سرمایه و کار: پولی که خوشبختی نمی‌آورد

وقتی دیوید لوید جرج نخست‌وزیر بریتانیا شد، اقتصاد با مشکلات عدیده دست‌وپنجه نرم می‌کردد. لوید وعده داد که نرخ بیکاری را به صفر برساند. پیشنهاد او «کار عمومی» با استفاده از افزایش مخارج دولت بود: نسخه‌ای که کینز زیر آن را امضا کرده بود. در 1918 نرخ بیکاری واقعا داشت به عدد صفر می‌رسید. با

وقتی دیوید لوید جرج نخست‌وزیر بریتانیا شد، اقتصاد با مشکلات عدیده دست‌وپنجه نرم می‌کردد. لوید وعده داد که نرخ بیکاری را به صفر برساند. پیشنهاد او «کار عمومی» با استفاده از افزایش مخارج دولت بود: نسخه‌ای که کینز زیر آن را امضا کرده بود.

در 1918 نرخ بیکاری واقعا داشت به عدد صفر می‌رسید. با ایجاد کسری بودجه، لوید شغل ایجاد کرده بود، اما شغلی که چیزی تولید نمی‌کرد. دو سال بعد طرح لوید شکست خورد. نرخ بیکاری به نزدیکی 20% رسید. حزب لیبرال (حتی امروز بعد از گذشت حدود یک قرن) دیگر نتوانست یک نخست‌وزیر داشته باشد. آیا جان مینارد کینز اشتباه کرده بود؟

شکست لوید، یا شکست کینز؟

قبل از کینز (و حتی هنوز هم) خیلی‌ها فکر می‌کردند که سرمایه‌داری یک نظام کاملا طبیعی است که کسی آن را طراحی نکرده و هیچ قواعد وضع‌شده‌ای ندارد. برای همین خود سیستم به بهترین شکل قادر به اصلاح خودش است.

به باور آن‌ها کاپیتالیسم، نظامی است که به توضیح و درک نیاز ندارد. یعنی اگر مردم را رها کنیم و برایشان هیچ قانونی نگذاریم، نتیجه نهایی، رقابت آزاد و تعادل در نیروهای عرضه و تقاضا در بازار کار، بازار سرمایه و بازار کالا است.

کینز تاکید کرد که کاپیتالیسم یک نظام «طراحی‌شده» است که می‌شود آن را بازطراحی کرد.

کینز (مدتی بعد از پیگو) تاکید کرد که کاپیتالیسم یک نظام «طراحی‌شده» است که می‌شود آن را بازطراحی کرد. او باور داشت که کاپیتالیسم در مقایسه با تمام نظام‌های پیشنهادشده مناسب‌ترین گزینه است، اما هنوز ایرادات زیادی دارد که باید حل شوند.

مهم‌ترین دستاورد کینز برای کاپیتالیسم، نگاهی جدی به اخلاقِ سرمایه‌داری بود. کینز بار دیگر به توزیع کالا و ثروت نگاه کرد و در مورد اخلاقی بودن نحوه توزیع و بهره‌برداری از موقعیت کمیابی و رانتِ سرمایه‌ سوال پرسید.

ناتوانی سرمایه در خلق کار

کینز نیز باور داشت که سود سرمایه، به‌خاطر مولد بودنِ ذاتی سرمایه نیست. بلکه سرمایه تنها به این دلیل اهمیت دارد که کمیاب است، و البته دولت‌ها قادرند این کمیابی را به هم بزنند و با چاپ پول اشتغال‌ کامل به‌وجود بیاورند.

می‌دانیم این‌طور نیست که تولید ذاتا متقاضی سرمایه باشد. بلکه در ابتدا، کار است که سرمایه می‌آفریند. حتی در چشم آدام اسمیت، این سرمایه است که به کار نیاز دارد، اما نحوه توزیع ثروت باعث شده که نیروی کار فراوان و سرمایه کمیاب شود.

سرمایه کار بحران مالی 1929

از طرف دیگر تزریق سرمایه برای تولید کار (طرح لوید جرج) می‌تواند منجر به پس‌انداز بیشتر شود، نه الزاما به گردش درآوردن چرخه کار. به‌خصوص که این پس‌انداز در قشری رخ می‌دهد که پیش‌تر بیکار بوده‌اند: یا مهارت کافی نداشتند یا حالا نگران روزهای سخت هستند.

بدتر از افزایش پس‌انداز به‌جای افزایش مصرف این است: بعید است پس‌انداز این طبقه بر روی تولید سرمایه‌گذاری شود و احتمالا به بازار املاک، طلا و کالاهای سرمایه‌ای می‌رود. سرمایه مولد بازهم نایاب‌تر می‌شود و «سرمایه» در تولید «کار» شکست می‌خورد.

پدر پولدار، پدر ابله

ناکارآمدی سرمایه در بازار آزاد ادعای جدیدی نیست. اندیشه کلاسیک آلفرد مارشال (آن‌طور که پیگو می‌گفت) تمام مصالح مورد نیاز برای درک این موضوع را فراهم کرده بود. حتی آدام اسمیت گفته بود که کار سرچشمه ثروت ملل است، نه سرمایه سرچشمه اشتغال.

اما هنوز هم سرمایه‌داران سرمست از شهدِ کمیابی، گمان می‌کنند که پول آن‌ها خیلی ارزنده‌تر از کار است، چون گمان می‌کنند بدون پول، کاری وجود ندارد.

این توهم تا جایی پیش می‌رود که عده‌ای از سفته‌بازان می‌نویسند «بیشترِ مشاغل، واقعا کار نیستند، چون ما هستیم که داریم برای پول کار می‌کنیم. باید جریان برعکس شود، پول باید برای ما کار کند. اگر وقتی خواب هستید پول در نمی‌آورید، شما بیکار هستید!»

تصور کنید تمام مردم جهان بخواهند از نصیحت‌های «پدر پولدار» پیروی کنند. یعنی همه بخوابند و امید داشته باشند که سرمایه از خودشان مولدتر باشد. اگر تعداد این افراد منفعل از یک حدی بیشتر شود، شکست بازار دور از انتظار نیست. اتفاقی که از 1929 با رشد سفته‌بازی باعث سقوط 50 درصدی تولیدات صنعتی شد.

علاوه بر بحران مالی 1929، فروش نفت، کسری بودجه، استقراض از بانک مرکزی، یارانه نقدی و اشتغال‌زایی غیرمولد (یارانه شغلی) بارها ثابت کرده که: پول بدون تولید خوش‌بختی نمی‌آورد.

ارزش زمانیِ زمان

سرمایه‌دارها بیش از هرکس دیگری ادعا می‌کنند که ارزش زمان را درک می‌کنند. کافی است بگویید «پولتان را یک روز دیرتر پرداخت می‌کنم» تا برایتان حساب « ارزش زمانی پول » را وسط بیاورند و مو را از ماست بیرون بکشند.

اگر بازار نتواند فعالیت‌های اقتصادی را به بهترین شکل سامان‌دهی کند (شکست بازار یا Market Failure) چه اتفاقی می‌افتد؟

سرمایه کار رولزرویس مدل 1929

در اینجا طرفداران اقتصاد کاملا آزاد می‌گفتند که بازار برای ساماندهی به زمان نیاز دارد و در «بلندمدت» همه‌چیز درست خواهد شد. بدون آن‌که ارزش زمانی رسیدن به «بلندمدت» محاسبه شود. جواب کینز را همه می‌دانیم: «در بلندمدت همه ما مرده‌ایم!»

البته تنها کینز نبود که به شکست بازار توجه می‌کرد. آرتور پیگو از دیگر همکاران او در دانشگاه کمبریج به نقش دولت برای خروج از شکست بازار (با مالیات پیگویی ) پرداخته بود. به باور پیگو، این‌که هر کس از منافع شخصی پیروی کند الزاما منجر به بهترین وضعیت اقتصادی نمی‌شود.

تفاوت اینجا بود که پیگو می‌گفت «هر چیزی که می‌خواهید بدانید، مارشال گفته است.» اما کینز در فکر طرح‌ریزی شکل نوینی از اقتصاد بود. اقتصادی که به آن اقتصاد کینزی می‌گوییم.

اقتصاد از جنس میلتون فریدمن

فرد دیگری که مدعی بود نسخه اشتغال کامل (تا نرخ بیکاری طبیعی ) را پیدا کرده، میلتون فریدمن بود. البته تشریح نظرات او به چند مقاله جدا نیاز دارد. اما به‌صورت اجمالی می‌توانیم به دو مورد اشاره کنیم.

فریدمن باور داشت که قانون حداقل دستمزد هم نوعی بیکاری ایجاد می‌کند. مثلا اگر همین امروز حداقل دستمزد دو برابر شود، سازمان‌ها به تعدیل نیرو می‌پردازند.

فریدمن باور داشت که قانون حداقل دستمزد هم نوعی بیکاری ایجاد می‌کند.

دومین پیشنهاد فریدمن « مالیات منفی » بود. کسانی که کم‌تر از عددی مشخص درآمد دارند در قالب مالیات، پول دریافت کنند. به این ترتیب افراد برای انتخاب شغل آزادی بیشتری خواهند داشت.

اما کینز فکر می‌کرد کاهش دستمزد یعنی کاهش تقاضا برای کالا و کاهش تقاضا یعنی کم شدن مقدار تولید. اگر تولید کم شود تعداد مشاغل مولد باز هم کم‌تر می‌شود و تولید ناخالص ملی کاهش می‌یابد.

در بلندمدت کینز هم می‌میرد

کینز اشتباه نکرده بود. «سیاست انبساطی دولت» موقتا توانسته بود در خروج از بحران موفق عمل کند. نرخ بیکاری واقعا کم شده بود. نکته این است که داروی کینز دوام ابدی ندارد.

در شرایطی که پولی برای خرج کردن وجود ندارد و مردم درگیر پارادوکس خِسّت شده‌اند، مشاغل کاذب و غیرمولد می‌توانند مفید باشند. به‌شرط آن‌که اولا این پول‌ها برای خرید کالا تقاضا ایجاد کند و این ثانیا مازاد تقاضا منجر به افزایش تولید شود.

اگر این اتفاق بیفتد، کار غیرمولد و یارانه به‌صورت موقتی می‌تواند مفید باشد. چیزی که ذاتا اقتصاد را نجات می‌دهد «پول» نیست، بلکه کار است.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.