بیشتر مردم برای دوران بازنشستگی خود هیچ پساندازی ندارند. وقتی کسی در جوانی شروع به کار میکند، از دوران سخت دانشجویی عبور کرده است. حالا میتواند به رستوران برود، گوشی نو بخرد، دوستانش را مهمان کند و به سرووضعش توجه بیشتر کند. به نظر او حقوقش کمتر از آن است که بتواند پسانداز کند. وقتی برای چنین فردی از پسانداز بازنشستگی حرف میزنیم، فکر میکند که تا آن روز، زمان زیادی باقی مانده است و بعدها که دریافتیاش بهتر شد میتواند به بازنشستگی فکر کند. اما حقیقت آن است که فقدان پسانداز بازنشستگی از دو منظر میتواند خطرناک باشد. هم در سطح خرد و زندگی افراد؛ هم در سطح کلان و برنامهریزیهای کشوری.
سطح خرد، بازنشستگی در فقر
در دوران جوانی به فروشگاه میرویم تا یک کفش نو بخریم. میتوانیم 400 هزار تومان پول کفش بدهیم و 600 هزار پسانداز کنیم. یا یک کفش یکمیلیون تومانی بخریم و چیزی در حسابمان باقی نماند. برای بیشتر مردم خرید یک گزینه ارزانتر و پسانداز کردن باقیمانده پول حس خیلی بدی دارد. احساس فقر، فلاکت، ناتوانی و شکست. حتی ممکن است به دوست خود زنگ بزنند و 200 هزار تومان قرض کنند، تا یک گزینه با قیمت 1 میلیون و 200 تومان را بخرند. بهخصوص اگر این کفش از برندی معروف باشد و همه دوستها و آشناها قیمت آن را بدانند.
اما برای این افراد در دوران بازنشستگی چه اتفاقی میافتد؟ آن روز باید بین یک داروی 1 میلیون تومانی با عوارض جانبی کم، یا داروی 400 هزارتومانی با تاثیر کمتر یکی را انتخاب کنند. در آن روز قرار نیست بهزودی پول دریافت کنند. تعداد دوستها خیلی کمتر از گذشته است و قرض کردن غیرممکن به نظر میرسد.
حقیقت تلخ آن است که نزدیک به نیمی از بازنشستگان سعی میکنند با انتخاب داروهای ارزان، خدمات پزشکی رایگان، تغذیه نامناسب، تفریح کم، پرهیز از معاینههای دورهای پزشکی، خودداری از رفع مشکلات غیر کشنده (مثل دندانپزشکی یا کمردرد) و به تاخیر انداختن خدمات پزشکی اضطراری، رفتاری مقتصدتر داشته باشند. در یک نظرسنجی که در آمریکا انجام شد، بیشتر این افراد باور داشتند که در جوانی بیشازاندازه ولخرج بودهاند. در این کشور 42 درصد از مرگومیر افراد بالای 60 سال، بهطور مستقیم با نداشتن پسانداز کافی ارتباط دارد.
مشکلات در سطح کلان
با افزایش امید به زندگی در بیشتر کشورهای جهان، میانگین سنی رو به رشد است و جمعیت بهطور مداوم پیرتر میشود. این افراد به خدمات بهداشتی و درمانی بیشتری نیاز دارند. اما پیر شدن جمعیت، باعث کاهش بازدهی نیروی کار و کاهش تولید داخلی میشود. منابعی که دولتها در اختیار دارند محدود است. آنها باید یک گزینه را انتخاب کنند: سرمایهگذاری بر روی زیرساختها، بهبود آموزش و توسعه کسبوکار. یا خرجکردن پول برای بازنشستگان.
توجه کنید که بخش زیادی از پول موردنیاز برای بازنشستگان از نیروهای شاغل (بهصورت مالیات) گرفته میشود. این مالیات بجای آنکه به توسعه کسبوکار کمک کند، خرج دوا و درمان میشود.
[imp content=”اگر این چرخه برای چند نسل ادامه پیدا کند، یعنی اگر بهطور مداوم نسبت تعداد بازنشستگان به تعداد شاغلین بیشتر شود، کشور درخطر ورشکستگی قرار خواهد گرفت.”]
اما همین نیروهای جوان روزی بازنشسته خواهند شد. به خاطر مالیات سنگین آنها نتوانستهاند بهاندازه کافی پسانداز کنند. پس حالا به خدمات رایگان دولتی نیاز دارند. طبیعتا در زمان آنها امید به زندگی باز هم افزایش پیدا کرده است. همین موضوع بار بیشتری بر نیروهای جوان تحمیل میکند. اگر این چرخه برای چند نسل ادامه پیدا کند، یعنی اگر بهطور مداوم نسبت تعداد بازنشستگان به تعداد شاغلین بیشتر شود، کشور درخطر ورشکستگی قرار خواهد گرفت.
بهترین راه خروج از این چرخه باطل داشتن پسانداز بازنشستگی کافی است. داشتن دستکم 50 میلیون تومان پسانداز بازنشستگی میتواند وضعیت را بهطور کامل متحول کند.
پسانداز کردن روزبهروز سختتر میشود
به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، امروز پسانداز کردن در مقایسه با 20 سال پیش سختتر شده است. یکی از مهمترین دلایل این تغییر، رشد چشمگیر وسوسههای موجود در بازار است. امروز هزاران شرکت آن بیرون هستند که برای پولهای ما نقشه کشیدهاند.
طرحهای فروش فوقالعاده، فروش اقساطی، پیشفروش و دیگر برنامههای بازاریابی که فقط برای خالی کردن جیب ما طراحی میشوند. این شرکتها به سال مالی خود فکر میکنند. نه به چرخه بازنشستگی در چند نسل (یک دوره 50 ساله).
فقط به محصولات وسوسهانگیز اپل فکر کنید. خرید آیفون ایکس وسوسهانگیز است. ترکیب این گوشی فوقالعاده با اپل واچ از آن هم وسوسهانگیزتر. حالا که اینهمه برای گوشی خرج کردهاید، شارژر وایرلس و هدفون بلوتوث ایرپاد هم بخرید. یک قاب لوکس چرمی که با بند ساعتتان ست شود هم فکر بدی نیست. اما این گوشی بدون اپهای خوب (که همه پولی هستند) چندان کارایی ندارد. 100 دلار هم برای این کار کنار بگذارید.
حتی اگر به فکر خرید مکبوک نیفتیم، تا همینجا بیشتر از 10 میلیون تومان خرج کردهایم. دو یا سه سال دیگر باید تمام این محصولات دوستداشتنی را دور بریزیم و دوباره به فروشگاه اپل برویم. این فقط یک شرکت است. چند شرکت دیگر با پیشنهادهای وسوسهانگیز برای شما نقشه کشیدهاند؟
ریسک سیاسی و پسانداز بازنشستگی
همانطور که گفتیم فقدان پسانداز بازنشستگی کافی میتواند منجر به ریسک شدید سیاسی شود. در کشوری که مردم به انداز کافی پسانداز نداشته باشند، بنیان قدرت متزلزل خواهد شد. جوانانی که تمام درآمدشان را مالیات میدهند، درحالیکه پدرومادر پیرشان خدمات درمانی کافی دریافت نمیکنند، دینامیتهایی با فتیله روشن هستند. بهخصوص که آنها به آینده خود هم امیدی ندارند میدانند بعد از دوران سخت جوانی، با دوران سختتر پیری مواجه خواهند شد.
اما عکس این معادله هم صادق است. شرایط بیثبات سیاسی باعث کم شدن تمایل مردم به پسانداز میشود. در شرایطی که کشور در ابهام و نااطمینانی است، مردم در مورد چندماه بعد خود هم تردید دارند. برای آنها فکر کردن به 30 سال آینده غیرممکن است. آنها از خود میپرسند «سال دیگر قیمت دلار چقدر خواهد بود؟ آیا بازار مسکن حباب دارد؟ آیا دستمزدها افزایش پیدا میکند؟ طلا چقدر بالا خواهد رفت؟ آیا بانکها قادرند سود پولمان را بدهند؟ با این حقوق آیا از عهده پرداخت اجاره برمیآیم؟»
تعداد این ابهامها میتواند آنقدر زیاد شود که هیچکس از خودش نپرسد «سیسال دیگر چطور قرار است دارو بخرم؟» به بیان ساده، اگر حکومت میخواهد ریسک ناشی از فقدان پسانداز کافی را کم کند، باید شرایط سیاسی امروز را پایدارتر و مطمئنتر کند و تا جای ممکن از تصمیمهای آنی و ماجراجویانه که بر زندگی مردم تاثیر مستقیم میگذارد، بپرهیزد.
تورم کشندهتر از آلودگی هوا
گفتیم که نداشتن پسانداز کافی میتواند جان افراد و ثبات حکومتها را تهدید کند. همچنین گفتیم وسوسههای بازار است که ما را به این گرداب هولناک میکشاند. حتی شاید بتوانیم بگوییم وسوسه، مهمترین عامل مرگومیر در جهان است. وسوسه کشیدن سیگار، نوشیدن الکل، رانندگی با سرعت زیاد، خوردن غذای پرکالری و البته نداشتن برنامهای برای پسانداز.
اما یکی دیگر از عواملی که جان افراد را تهدید میکند، تورم است. قربانیانی که تورم بالا میگیرد، از مجموع کسانی که به خاطر آلودگی هوا، حوادث جادهای و زلزله میمیرند بیشتر است! رابطه تورم بالا (بالای 5 درصد) با مرگومیر ارتباط نزدیکی با سرانه پسانداز بازنشستگی افراد دارد. از طرف دیگر تورم بالا میتواند بر شرایط روحی و روانی بازنشستگان تاثیر بگذارد.
حالا تا بیست سال دیگر
فرض کنید به شما پیشنهاد میکنیم که در یک برنامه پسانداز، هرماه 500 هزار تومان کنار بگذارید. در این برنامه پول شما هرسال 20 درصد رشد میکند و هرسال 20 درصد هم به مقدار پسانداز شما اضافه میشود. یعنی سال دیگر باید 600 هزار تومان پسانداز ماهانه داشته باشید. بر اساس این طرح بیست سال دیگر شما 4.6 میلیارد تومان پسانداز دارید. اما چرا مردم چنین طرحی را قبول نمیکنند؟
برای آنها سوال است که بیست سال دیگر 4.6 میلیارد چقدر ارزش دارد؟ آیا میشود به پایدار ماندن سود 20 درصد برای مدت 20 سال اعتماد داشت؟ تورم سال دیگر چقدر خواهد بود؟ 20 سال دیگر چطور؟ با تورم ده درصد ارزش روز (تنزیل یافته) این پول حدود 700 میلیون تومان است. اگر تورم 30، 40 یا 50 درصد شود چه اتفاقی میافتد؟ (توجه کنید که بدون سود 20 درصد بعد از 20 سال، فقط 120 میلیون خواهید داشت.) همین سوالها باعث میشود مردم طرح پسانداز را کنار بگذارند و بگویند «این نقد بگیر و آن نسیه بدار، آواز دهل شنیدن از دور خوش است.»
اگر تورم و بهره بانکی، هر دو 2 درصد بودند، همان پسانداز 120 میلیون تومانی برای مردم کافی به نظر میرسید. اینکه مردم 120 میلیون تومان مطمئن را به 700 میلیون نامطمئن ترجیح میدهند، موضوعی بسیار جالب در اقتصاد رفتاری است.
پسانداز، لذتی نامرئی
برای یک دختر دو خواستگار با نامهای آقای الف و آقای ب میآیند. آقای الف آیفون ایکس دارد، یک هیوندای اقساطی خریده است، لباسهای مارکدار میپوشد و در رستورانهای شیک غذا میخورد. اما پسانداز زیادی ندارد. آقای ب 200 میلیون پسانداز دارد و یک گوشی معمولی، لباسهایی عادی و یک 206 کارکرده. به نظر شما دختر با کدامیک از خواستگارها ازدواج میکند؟
چون پسانداز لذتی نامرئی است، اما خرج کردن تمام درآمد لذتی مرئی، اگر در حساب پسانداز یا پرتفوی سهام خود 200 میلیون تومان داشته باشیم، خیلی سخت است که هنگام خرید گزینههای ارزانتر را انتخاب کنیم.
[imp content=”اگر در حساب پسانداز یا پرتفوی سهام خود 200 میلیون تومان داشته باشیم، خیلی سخت است که هنگام خرید گزینههای ارزانتر را انتخاب کنیم.”]
بسیاری از دولتها سعی کردند که پسانداز را مرئی کنند. یکی از تجربهها، ارسال پیامهایی تشویقکننده برای مشتری بانکها بود. در این پیامها سعی کردند مشتریها را از خطر نداشتن پسانداز آگاه کنند. نتیجه ناامیدکننده بود. کسی ترغیب نشد که پولش را در بانک بگذارد. اما یک طرح جایگزین در کنیا عملکردی فوقالعاده داشت.
آنها پیامهای مربوط به پسانداز را به فرزندان صاحبان حساب فرستادند و در مورد خطری که والدینشان را تهدید میکنند توضیح دادند. بچهها بهصورت خودجوش والدینشان را به داشتن پسانداز تشویق کردند. عملکرد طرح بهشدت بهبود یافت. حالا شاید شما بتوانید همین لطف را رد حق عزیزان خود بکنید و آنها را از خطر نداشتن پسانداز کافی آگاه کنید.
سرمایهگذاری در بورس، گزینهای ایدهآل برای بازنشستگی
اقتصاددانهای رفتاری پیشنهاد میکنند که برای بازنشستگی باید پول خود را در حسابی بگذارید که پول ریختن در آن ساده باشد و درآوردن پول از حساب دشوار. اما وجود داشتن چنین بانکی با حقوق مالکیت منافات دارد. مردم باید آزاد باشند که هر وقت میخواهند پول خود را از حساب خود خارج کند.
یکراه جایگزین، سرمایهگذاری در بورس است. اگر پول در کارت شما باشد، بهسادگی میتوانید کارت بکشید و پول خود را از حساب خارج کنید. فروش دارایی در بورس و نقد کردن پول کار دشواری نیست. اما همین یک مرحله اضافی تاثیر زیادی در بهبود رفتاری مالی مردم دارد. سه روز کاری وقت لازم است تا پول بهحساب شما بیاید. برای همین اگر وسوسه شوید چیزی بخرید، سه روز وقت خواهید داشت که به تصمیم خود فکر کنید و از خود بپرسید آیا واقعا به این خرید نیاز دارید؟
البته برای سرمایهگذاری در بورس لازم نیست متخصص سهام باشید. میتوانید از صندوقهای سرمایهگذاری مشترک و صندوق با درآمد ثابت استفاده کنید. صندوقهای ETF مناسبترین گزینه برای متحول کردن دوران بازنشستگی شما هستند. اگر میخواهید در بانک پسانداز کنید، برای حساب خود کارت بانک و رمز اینترنتی نگیرید. بگذارید برداشت از حساب پسانداز سخت باشد.
یکی از مشکلات بازنشسته ها اینه که اگع پس اندازی هم باشه خرج عروسی و جهاز بچه هاشونپ میدن. کی جوون ها یاد میگیرن روی پای خودشون وای سن؟ واقعا خجالت آوره. هیچ جای دنیا اینجوری فشار به والدین وارد نمیشه. من به عنوان دختر امکان نداره از پدرمادرم برای جهیزیه یا هر خرج احمقانه ی دیگه کمک بخوام.
ببینید کسی اقتصاد آمریکا را ایده آل قرار نداده چه آنکه اگر تسلط دلار بر معاملات جهانی از بین می رفت سطح رفاه آمریکایی ها سقوط می کرد و این تسلط اقتصادی با برتری نظامی در حال حاضر حفظ شده است کافیست یکبار کشوری مثل کره شمالی آمریکا را مورد تهاجم قرارداده وپیروز شود اقتصاد جهان دگرگون می شود!
برای مثال به کانادا نگاه کنید! اقتصادش مثل آمریکا لیبرال نیست.
برویم سر بحث خودمان در شرایط موجود
کشورمان فرمایش شما متین است راهی به جز پس انداز در نا امیدی نیست چون کسی نمی داند آینده چه خواهد شد و به قول شما با پس انداز ماهی پانصد هزار یا بیشتر پس از بازنشستگی معادل ۷۰۰ میلیون امروز خواهیم داشت که لابد اگر تائید می فرمائید باید باهاش یک خونه بخریم دیگه…
چه چیزی می ماند برای مصارف پیری؟ غمگینانه با همه ترسها و دلهره ها زندگی کنیم چون میدانیم نمی توانیم سرنوشت خود و حکومت خود را برعهده بگیریم
حکومتی که اگر اصلاح شود به جای تولید بی رویه خورو های ملی و باتبع ارزان فروشی. بنزین و راهسازی و بی مورد و افزایش آلودگی هوا می توانست منابع محدود ملی را صرف رفع نیازهای اولیه مردمانش مثل غذا پوشاک و در نهایت مسکن کند و مثلن بگذارد هر کس می خواهد با مالیات بالا و هزینه بنزین بالا ماشین شخصی خارجی سوار شود اما حمل و نقل عمومی شبیه آدمیزاد داشته باشیم!
بله این سرنوشت محتوم ماست! که به جای گردش اقتصادی سرمایه های مردم و گردش چرخ اقتصادمان به خاطر تورم آن را در خانه های خالی تهران دپو کنیم! به جای ایجاد ارزش برای تولید با کیفیت داخلی جوانانمان بروند بیشترین خرید رو داشته باشند از کمپانی مفخم اپل، به جای کفش ملی….
سرت رو درد نیارم
سلام. میتونم بگم با بیشتر حرف شما موافقم. و واقعا اگر فقط تکلیف همین بنزین روشن بشه بخش زیادی از مشکلات ما حل میشه. از مشکلات بهداشتی و درمانی تا نزدیک به روزی 80 میلیون دلار یارانه سوخت، آلودگی هوا، ترافیک و حملونقل عمومی. اما چه کسی حاضره که بهای این جراحی رو بپردازه. نه هیچ رئیسجمهوری شهامت این کار رو داره و نه مردم ما میونن باور کنن که یک بار هم که شده این گرونی به نفعشونه.
دوست عزیز به جای اینکه همش به تورم و آینده مبهم وپس انداز بازنشستگی فکر کنیم بهتر نیست به این فکر کنیم چه خوب می شد اگر دولتی داشتیم که نقش اجتماعی خود را با حمایت از آدم ها به عهده می گرفت!
به جای آنکه فرد مجبور بشه سی سال فکر کنه که پول جمع کنه تا در زمان بازنشستگی شاید بتونه یک آلونک داشته باشه در جوانی وام میگیره از سرمایه جوانیش استفاده میکنه سی سال خانه دار زندگی میکنه و تا زمان پیری وامش رو تسویه می کنه!و در عوض مردم بدون دغدغه نداشتن خونه به افزایش بهره وری در کارشون فکر کنن تا این اتلاف سرمایه و منابع انسانی مثل آنچه که در حال حاضر تو این مملکت هست انجام نشه!
سلام. ممنون از این که به مقاله توجه کردید. در جواب سوالتون اگر بخوام نظر شخصیم رو بگم، باید بگم خیر! بهتر نیست! بهتر است اگر دولت بتونه وظایف اندک خودش رو درست انجام بده. ثبات سیاسی و اقتصادی، کاهش تورم، افزایش امید، اعتماد و سرمایههای اجتماعی از وظایف دولته. اما پسانداز بازنشستگی دقیقا وظیفه فرده! یعنی باید تا جای ممکن خودمون رو دور کنیم از این که وابیسته به دولت و حکومت باشیم در دریافت پول و خدمات. حتی سعی کنیم دولت به ما وابسته بشه در مالیات و بودجه. البته این نکته رو هم در نظر بگیرید که توصیه به داشتن پسانداز بازنشستگی، فقط مختص به ایران نیست. اتفاقا بیشتر مثالهای مقاله هم در مورد آمریکا بود.
از همه اینها بگذریم. الان که دولتی که مد نظر شما است رو نداریم چه کنیم؟ ما الان دو انتخاب داریم، بازنشستگی بیپول و بازنشستگی با پول. قطعا دومی انتخاب بهتریه!