گروه اولگروه دوم
اقتصاد رفتاری به زبان ساده
بحث اقتصاد رفتاری را با یک مثال آغاز میکنیم. فرض کنید میخواهید گوشی بخرید. چند گزینه برای انتخاب دارید؟ شاید شما اول به برند توجه کنید: سامسونگ، اپل، هوآوی یا گوگل؟ شاید به دنبال بهترین ویژگیها با کمترین قیمت بگردید. دوربین، رم، جنس بدنه و باتری؟ معمولا برندی که قبلا از آن استفاده کردهایم، انتخاب
بحث اقتصاد رفتاری را با یک مثال آغاز میکنیم. فرض کنید میخواهید گوشی بخرید. چند گزینه برای انتخاب دارید؟ شاید شما اول به برند توجه کنید: سامسونگ، اپل، هوآوی یا گوگل؟
شاید به دنبال بهترین ویژگیها با کمترین قیمت بگردید. دوربین، رم، جنس بدنه و باتری؟
معمولا برندی که قبلا از آن استفاده کردهایم، انتخاب را برای ما ساده میکند. شاید عدهای به سرعت آیفون 11 را انتخاب کنند. برای من سامسونگ Note 10 یک انتخاب سریع است: مدل جدیدتری از تجربه خوشایند قبلی.
شما چطور انتخاب میکنید؟ عموم مردم چطور انتخاب میکنند؟ آیا همیشه انتخابها به کمترین هزینه و بیشترین فایده ختم میشود؟ چرا در دنیای واقعی هرگز این اتفاق نمیافتد؟ چرا ما بیشتر از آن که با منطق و تحلیل انتخاب کنیم، انتخابهایی از روی هوس، وسوسه و احساسات داریم؟ چرا فردی که میخواهد سیگار را ترک کند، میداند سیگار برایش مضر است و برای نکشیدن سیگار هزار دلیل دارد، سیگارش را روشن میکند و به ترک سیگار فکر میکند؟ چرا وقتی برایمان هزینهای پیش میآید و بهخاطر نداشتن پسانداز کافی خود را سرزنش میکنیم، شروع نمیکنیم به پسانداز بلکه با گرفتن وامی با بهره بالا، کلکسیون اشتباهات خود را کاملتر میکنیم؟
دانش اقتصاد رفتاری (Behavioral Economics) برای همین وجود دارد که به بررسی انتخابهای ما بپردازد و البته به اتخاذ تصمیمهای بهتر کمک کند. به بیان ساده، اقتصاد رفتاری، علم روانشناسی اقتصادی است.
انتخاب از گزینههای پیشفرض
بسیاری از افراد فکر میکنند اگر هیچکاری نکنند، چیزی تغییر نمیکند و همهچیز در وضعیت فعلی باقی میماند. اما با کمی فکر متوجه میشویم که هیچکاری نکردن، خودش کار است.
اگر من امروز هیچکاری نکنم (واقعا هیچکاری) یعنی غذا نخورم، سر کار حاضر نشوم، به دستشویی و حمام نروم و فقط در تخت بمانم، زندگیام به طور کامل به هم خواهد ریخت.
تصور کنید که میخواهید برای دوست خود گوشی بخرید. به او دو انتخاب میدهید: سامسونگ یا اپل؟ قرار است او فکر کند و تا ساعت 12 به شما خبر بدهد. اگر ساعت 12 شد و او خبری نداد چه کار میکنید؟ میتوانید به او بگویید که اگر خبر ندادی برایت سامسونگ میخرم. به این گزینه (که در صورت انتخابنکردن به شکل خودکار انتخاب میشود) « انتخاب پیشفرض» (Default Options) میگویند.
چه میشود اگر کسی گوشی سبز بخواهد؟
در بسیاری از موارد انتخاب پیشفرض این است که اگر هیچ کاری نکنید، همهچیز فرو میپاشد. شما باید برای دریافت یارانه، کارت سوخت، کارت ملی هوشمند، سامانه سجام و هزاران کارت دیگر مدام به دفتر پیشخوان بروید و ثبتنام کنید.
مطالعات نشان میدهد که تمایل مردم به این است که هیچکاری نکنند. یعنی مردم تنبلتر از این هستند که بخواهند کاری بکنند.
مثلا شما میدانید که باید برای بازنشستگی پسانداز کافی داشته باشید. اما بعید است که این کار را بکنید. اگر دولت یک طرح بگذارد و از افراد بخواهد که برای پسانداز بازنشستگی خودکار ثبتنام کنند، تعداد بسیار کمی از افراد این کار را خواهند کرد.
اما اگر همه به صورت خودکار در این طرح ثبتنام شوند، و کسانی که نمیخواهند پسانداز داشته باشند به دفتر پیشخوان مراجعه کرده و با تکمیل فرم از این طرح انصراف بدهند، بیشتر آدمها وارد طرح پسانداز بازنشستگی میشوند.
در دنیای امروز (به خصوص در ایران) انتخاب پیشفرض (هیچکاری نکردن) فاجعه بار است. ما باید سیستم را طوری طراحی کنیم که اگر هیچکس هیچکاری نکرد، نتیجهای مطلوب رخ بدهد.
اگر برای آدمها انتخابی پیشفرض داشته باشید، به احتمال زیاد آنها از همین انتخاب پیشفرض استفاده میکنند. مثلا در بیشتر گوشیها شما میتوانید الگوی ویبره گوشی، جنس تصویر و تم را تغییر دهید. با این حال بیشتر مردم همیشه از همان گزینهای استفاده میکنند که شرکت به شکل پیشفرض برای آنها قرار داده است.
انتخاب فزاینده یا کاهنده
فرض کنید میخواهید یک خودرو بخرید. دو سایت برای خرید خودرو وجود دارد:
- در سایت یک، خودرو 50 میلیونی را در حالت پایه (ضعیفترین موتور با کمترین آپشن) انتخاب میکنید. بعد میتوانید آپشنهای موردنظر خود را به سبد خرید بیفزایید: صندلی چرمی، رینگ آلومینیومی، دنده اتوماتیک.
- در سایت دو، خودروی 100 میلیونی را بهصورت فولآپشن انتخاب میکنید و مواردی که نمیخواهید را از سبد خرید خود حذف میکنید: استارت بدون کلید، باله عقب و رنگ سفارشی.
از نظر منطقی نباید انتخاب شما در این دو روش خرید تفاوت داشته باشد. درنهایت باید به گزینهای برسید که با حداقل قیمت (مثلا 75 میلیون) حداکثر مطلوبیت را داشته باشد.
اقتصاد رفتاری نشان میدهد که مردم در روش دوم پول بیشتری خرج میکنند. چرا؟
از نظر اقتصاد کلاسیک، اندوهِ از دست دادن 1000 تومان با شادیِ بدست آوردن 1000 تومان برابر است. اما اقتصاد رفتاری میگوید که رنج از دست دادن، بیشتر از لذت به دست آوردن است.
- در حالت 1، شما a تومان پول از دست میدهید و به اندازه a تومان آپشن دریافت میکنید. رنج از دست دادن بیشتر است و سعی میکنید آن را حداقل کنید. پس پول کمتری خرج میکنید!
- در حالت 2، شما به اندازه a تومان آپشن از دست میدهید و a تومان پول برایتان میماند. رنج از دست دادن بیشتر است و سعی میکنید آن را حداقل کنید. آپشن کمتری را حذف میکنید!
شما به دنبال ماکزیمم کردن مطلوبیت با حداقل هزینه نیستید. شما فقط میخواهید حس بهتری داشته باشید و دلتان خوش باشد. همین!
اثر لنگر در نظریه انتخاب
از نظر اقتصاد رفتاری تفاوت روش فروش در سایتهای فزاینده و کاهنده باعث بهوجود آمدن یک خطای ذهنی به اسم اثر لنگر (Anchoring Bias) میشود.
از منظر روانشناسی اقتصادی اگر ابتدا عدد 100 میلیون در ذهن شما لنگر بیندازد، قیمت انتخاب نهایی بیشتر از وقتی میشود که ابتدا عدد 50 میلیون را بشنوید.
به همین ترتیب اگر قیمتها در منوی رستوران از زیاد به کم مرتب شود، مشتریها بیشتر پول خرج میکنند، تا وقتی که قیمتها از کم به زیاد نوشته شده باشد. (توصیه میشود در خرید آنلاین قیمتها را از کم به زیاد مرتب کنید.)
اگر قیمتها در منوی رستوران از زیاد به کم مرتب شود، مشتریها بیشتر پول خرج میکنند.
کانمن و تورسکی نشان دادند که حتی شنیدن یک عدد تصادفی (مثل 68) در ذهن مشتری لنگر میاندازد. به باور آنها اثر لنگر و شنیدن یک عدد تصادفی، در تعیین قیمت مسکن روی ذهن معاملهگران حرفهای مسکن هم اثر میگذارد.
به این عمل، که در آن دو گزینه کاملا مشابه، با ارائهای متفاوت به رفتارهایی متفاوت منتهی میشود، قاببندی یا framing میگویند. مثلا به این دو حالت توجه کنید:
- از شما میپرسم چقدر خوشحالی؟ بعد میپرسم چقدر درآمد داری؟ چقدر با دوستانت وقت میگذرانی؟ چقدر استراحت میکنی؟
- از شما میپرسم چقدر درآمد داری؟ چقدر با دوستانت وقت میگذرانی؟ چقدر استراحت میکنی؟ و بعد میپرسم چقدر خوشحالی؟
در حالت دوم بیشتر مردم خوشحالی خود را کمتر از حالت اول اعلام میکنند. یعنی با معماری گزینهها و دستکاری چیدمان انتخابها میشود به پاسخهای متفاوت رسید.
اقتصاد رفتاری و انتخابهای عقلایی
در یک نظرسنجی بیشتر مردم اعلام کردند که حالتهای پیشفرض، قاببندیها و لنگرها هیچ تاثیری در انتخابهای آنها نمیگذارد. شرکتکنندگان باور داشتند که خطاهایی ازایندست میتواند انتخابهای بیشتر مردم را تحتتاثیر قرار دهد، اما خودشان کمتر در این دامها میافتند.
در اقتصاد رفتاری این تصور که من کمتر از دیگران دچار سوگیریهای شناختی (Cognitive Biases) میشوم، خود یک سوگیری شناختی است: مردم بیش از اندازه به خود اعتماد دارند.
در شرایط ایدهآل اقتصادی، انتخاب مردم تنها تابع توازن بین هزینه-فایده است. آنها همیشه ارزانترین و بهترین گزینه را انتخاب میکنند. این انتخابها «انتخاب عقلایی» یا Rational Decision هستند. این انسان عقلایی اولا همیشه ترجیحات اقتصادی ثابت دارد، ثانیا همیشه میکوشد که منافع خود را ماکزیمم کند. (گری بکر 1976)
یک انسان عاقل بین دو کالای جایگزین، گزینه ارزانتر را انتخاب میکند. تولیدکننده هم برای تولید نمونه گرانتر انگیزه بیشتری دارند. اقتصاد نئوکلاسیک توضیح میدهد که آدمها، پول محدود خود را برای خرید سبدی از کالا هزینه میکنند که بیشترین مطلوبیت اقتصادی (Utility) را به همراه داشته باشد. اما آیا همیشه اینطور است؟
نظریه انتظارات در اقتصاد رفتاری
تصور کنید که در یک مسابقه تلویزیونی میخواهید بین این دو گزینه یکی را انتخاب کنید:
- یک جایزه 1 میلیون تومانی؟
- 25% شانس برنده شدن 4 میلیون تومان پول؟ (چهار جعبه که سهتای آنها پوچ است و در یکی از آنها 4 میلیون قرار دارد.)
مسابقه تلویزیونی چند مرحله پیش میرود و شما در یک مرحله میبازید. باید یکی را انتخاب کنید:
- از دست دادن 3 میلیون تومان پول؟
- 75 درصد شانس از دست دادن 4 میلیون و 25 درصد شانس هیچ پولی از دست ندادن؟ (چهار جعبه که در سهتای آنها تنبیه وجود دارد و یکی از جعبهها پوچ است.)
در سوال اول برنده شدن چهار میلیون وسوسهانگیزتر است. در بدترین حالت چیزی به دست نمیآید، چیزی هم از دست نمیرود. اما 4 میلیون تومان، پول دندانگیری است. در سوال دوم از دست دادن چهارمیلیون خیلی بد بهنظر میرسد. شانس باخت این پول هم کم نیست. از دست دادن قطعی 3 میلیون، انتخاب امنتری است، نه؟
دو سوال تفاوتی با هم ندارند. اما چرا درد زیان بزرگتر از لذت سود است؟ چرا کسی که در یک روز دو میلیون سود کند و یک میلیون ضرر ناراحت میشود؛ اما کسی که فقط یک میلیون سود کرده خوشحال است؟ چرا یک برابر نیست با یک؟
استدلالهای اکتشافی
خیلی وقتها ما برای انتخابهای خود دلایل عقلانی نداریم. انتخابهای ما از استدلال آبگوشتی پیروی میکند. فرض کنید چلوکباب بره 50 تومان است و چلو ماهی حلوا 70 هزار تومان. من حلوا میخورم. چرا؟ همینطوری!
تعداد تصمیمهای یرخی در زندگی ما کم نیستند. تصمیمهایی که ریشه عقلایی ندارند و هیچ مطلوبیتی را ماکزیمم نمیکنند. برنامه زندگی محاسبهگری مداوم و ماکزیمم کردن مطلوبیت با حداقل هزینه نیست. «ولمان کن بابا، حوصله داری؟!»
یک تلنگر میتواند رفتار اجتماعی را تغییر دهد.
اگر قرار است نظریه اقتصادی به تشریح و توضیح انتخاب بپردازند، باید این رفتار آدمی را هم شامل شود. بیشتر آدمها فکر میکنند بنز بهترین ماشین دنیا است، بدون آنکه واقعا تمام ماشینها را بررسی کنند. انتخاب آنها عاقلانهترین انتخاب ممکن نیست، اما اتفاقی است که دارد رخ میدهد. برای همین است که اقتصاد رفتاری وجود دارد.
روش اکتشافی (Heuristic) روشی برای حله مسئله است که قرار نیست به جوابی بهینه، کامل و منطقی ختم شود، اما به سرعت به جواب میرسد. اتفاقا در بیشتر موارد این روش کار میکند، اما نه همیشه.
به این معما دقت کنید: ساندویچ با نوشابه 11 تومان است. ساندویچ 10 تومان از نوشابه گرانتر است. نوشابه چند است؟
بیشتر مردم به سرعت میگویند 1000 تومان. اگر نوشابه هزار باشد و ساندویچ ده تومان گرانتر یعنی 11 هزار، پس ساندویچ با نوشابه باید 12 تومان باشد.
نوشابه 500 تومان است، ساندویچ 10 هزار و 500 و ساندویچ با نوشابه 11 تومان.
خطای نرخ پایه و بازار سرمایه
خطای نرخ پایه یکی از مهمترین مثالها از خطاهای آماری در اقتصاد رفتاری است. فرض کنید شما شاهد بودهاید که در تاریکی شب یک تاکسی به عابرپیاده زده و فرار کرده. شما فکر میکنید تاکسی سبز بوده. در بررسی پلیس مشخص میشود که در هشتاد درصد مواقع میتوانید در تاریکی، رنگ تاکسی را درست تشخیص دهید. چقدر اطمینان دارید که تاکسی سبز است؟
فرض کنید که نرخ پایه سبز بودن تاکسی 20% باشد. یعنی هشتاد درصد تاکسیها زرد هستند. اگر یکمیلیون تاکسی در شهر باشد (800 هزار زرد و 200 هزار سبز)، با نرخ تشخیص 80% شما در مورد 160 هزار تاکسی زرد اشتباه میکنید و فکر میکنید آنها سبز هستند (160000=0.2×800000). با همین نرخ 160 هزار تاکسی سبز را بهدرستی تشخیص میدهید. (160000=0.8×200000)
اگر درصد خطای یک مشاهده از نرخ پایه بزرگتر باشد، مشاهده قابل استناد نیست.
با درنظر گرفتن نرخ پایه، همانقدر که احتمال دارد سبز بودن تاکسی را درست تشخیص دهید، ممکن است در مورد سبز بودن آن اشتباه کنید. یعنی شهادت شما تنها بهاندازه قضاوت با شیریاخط با احتمال 50-50 ارزش دارد.
اگر درصد خطای یک مشاهده از نرخ پایه بزرگتر باشد، مشاهده قابل استناد نیست. بااینوجود در تصمیمهای اقتصادی و مالی (بهخصوص تحلیلهای چارتی یا تکنیکال) نرخ پایه بهطور کامل نادیده گرفته میشود. کوچک بودن نمونه آزمایشی هم یک خطای آماری دیگر به اسم خطای اعداد کوچک ایجاد میکند: در نمونههای کوچک احتمال رخداد حالتهای حدی افزایش مییابد.
با این وجود ما همیشه این خطا را مرتکب میشویم. اگر بخواهیم به احتمال ابتلا به سرطان فکر کنیم، تعداد آشنایانمان که سرطان دارند را میشماریم. اگر هیچ کس در نزدیکی ما سرطان نداشته باشد، احتمال ابتلا به سرطان را بسیار پایین تخمین میزنیم. بعد، بر اساس این تخمین اشتباه، تصمیمهایی اشتباه میگیریم: به سیگار کشیدن ادامه میدهیم، چکاپ سالانه نمیرویم و خود را بیمه نمیکنیم. این اشتباه رخ میدهد چون با بررسی تعداد بسیار کمی از افراد، نتیجهگیری کردهایم.
در مواردی افراد تنها با یک نمونه، نتیجه میگیرند: پدربزرگم روزی یک بسته سیگار میکشید، 100 سال زندگی کرد!
حسابداری ذهنی
100 هزارتومانی که در جیب کتم گذاشتهام پول بیشتری است یا 100 هزار تومانی که در کارت بانکی دارم؟ قطعا این دو مبلغ برابر هستند. 100 تومانی که از بانک برنده شدهام بیشتر است یا 100 تومانی که برایش کار کردهام؟ جواب واضح است، نه؟
یک هدفون، کنار محل کارتان 200 هزار تومان است و در جنوب شهر 100 هزار تومان. طبیعی است که برای خرید هدفون به جنوب شهر بروید، نه؟ حالا میخواهید یک ماشین بخرید که 112 میلیون و 300 هزار تومان است. یک مورد مشابه در جنوب شهر 112 میلیون و 200 هزار تومان قیمت دارد. 100 هزار تومان ارزش تا جنوب شهر رفتن را ندارد، نه؟
در تمام موارد 100 هزار تومان برای ما یکی نیست. بهراحتی برای گوشی موبایل 100 تومان بیشتر میدهیم، اما 100 هزار تومان بیشتر برای یک پرس غذا، محال است!
مفهوم اصلی حسابداری ذهنی (Mental Accounting) همین است. مردم با توجه به اینکه پول از کجا آمده و قرار است کجا هزینه شود، برخورد متفاوت دارند. مثلا اگر اینستاگرام از مردم حق عضویت بگیرد، یا هزینه استفاده از اینستاگرام را به شکلی مخفی اخذ کند، رفتارها متفاوت خواهد بود.
تلنگر در اقتصاد رفتاری
حالا که انسان تا این اندازه رفتارهای غیرعقلایی دارد باید چهکار کنیم؟ چطور میتوانیم به عموم مردم کمک کنیم که تصمیمهایی با مطلوبیت بیشتر بگیرند؟ چطور با طراحی سیستمهای منطقیتر میتوانیم به اتخاذ تصمیمهای منطقیتر یا دست کم شبهعقلایی کمک کنیم؟
ریچارد تیلر علاوهبر حسابداری ذهنی، به ابداع نظریه تلنگر (Nudge) پرداخته است. این نظریه توضیح میدهد که چطور یک تلنگر کوچک میتواند بر روی رفتار مردم تاثیر بگذارد.
در اولین نگاه به سمت پلکان جذب میشوید نه به آسانسور.
برای کاهش مصرف سیگار، تشریح آسیب واردشده به ریه به اندازه نشان دادن سیاهی دندان و لب تاثیر اثر ندارد. همچنین مردم اگر عدد ریالی مصرف برق خود را ببینند، کمتر برق مصرف میکنند.
تلنگر در اقتصاد رفتاری تاثیر شگرفی در برنامه بازنشستگی، پسانداز، سرمایهگذاری، انتخابات، بیمه، بورس و حتی اپهای همسریابی اینترنتی گذاشته است.
جادوی قیمت صفر
یکی از دوستان شما یک جعبه شیرینی خانگی را به محل کار میآورد. تمام بچهها به غیر از یک نفر که دیابت دارد، از این شیرینی میخورد.
روز بعد او همان شیرینی را میآورد اما این بار هر شیرینی 100 تومان است. درست است که شیرینی خیلی ارزان است اما این بار تنها دو نفر شیرینی میخرند.
با کاهش قیمت، تقاضا کمکم بیشتر میشود. اما با رسیدن به قیمت صفر، تقاضا به شدت بالا میرود.
با کاهش قیمت، تقاضا کمکم بیشتر میشود. اما با رسیدن به قیمت صفر، تقاضا به شدت بالا میرود. (آریلی 2007)
برای این موضوع دلایل متعددی وجود دارد. اما مهمترین دلیل این است که ما برای پرداخت قیمتی کم مثل یک ریال، باید زحمتی بکشیم که شاید به اندازه 1000 تومان رنج دارد. یعنی با رسیدن قیمت از 100 تومان به 1 تومان، هزینه واقعی از 1100 به 1001 کاهش مییابد. اما اگر قیمت صفر شود، از 1001 تومان به 0 میرسیم.
در هیچ قیمت دیگری به غیر از 0 شاهد این افت قیمت (بینهایت درصد) نیستیم. پس رشد شدید تقاضا غیرمنطقی نیست.
به بیان ساده، در هر قیمتی بالای صفر، ما حال نداریم خرید کنیم!
معماری انتخابها
یک حیوان اقتصادی (Homo Economicus) با توجه به هزینهها و منافع، مستقل از شرایط و نحوه ارائه همیشه انتخابی ثابت دارد. به گروه انتخابهای زیر دقت کنید.
گروه اول
- 100 گرم کرفس (500 تومان)
- 100 گرم سیب (1000 تومان)
- 100 گرم انگور (2000 تومان)
- 100 گرم پسته (15000 تومان)
گروه دوم
- 100 گرم کرفس (16 کالری)
- 100 گرم سیب (52 کالری)
- 100 گرم انگور (67 کالری)
- 100 گرم پسته (562 کالری)
پیشتر گفتیم که قالببندی و ارائه متفاوت، تصمیم انسان واقعی را تغییر میدهد. اما اینکه گزینهها به چه صورت در کنار هم چیده شوند بههیچعنوان مطلوبیت گزینهها را عوض نمیکند. مثلا میتوانیم گروه دوم را بهصورت زیر پیشنهاد دهیم:
- 100 گرم کرفس (16 کالری ⇓)
- 100 گرم سیب (52 کالری )
- 100 گرم انگور (67 کالری ⇑)
- 100 گرم پسته (562 کالری ⇑⇑)
حالا چه میشود اگر اسم میوهها حذف شود و افراد به «انتخاب در نااطمینانی » بپردازند؟
- بسته 100 گرمی اول (16 کالری، 500 تومان)
- بسته 100 گرمی دوم (52 کالری، 1000 تومان)
- بسته 100 گرمی سوم (67 کالری، 2000 تومان)
- بسته 100 گرمی چهارم (562 کالری، 15000 تومان)
همانطور که حدس میزنید انتخابها بهشدت تغییر میکند (تیلر، سانستین، 2008)
کجرفتاری واقتصاد رفتاری
دنیل کانمن بیش از دیگران به مطالعه خطاهای شناختی در اقتصاد رفتاری پرداخته است. تعداد این سوگیریهای شناختی خیلی زیاد است. برای آشنا شدن با این موارد میتوانید کتاب فکر کردن سریع و آهسته یا کتاب کجرفتاری را ببینید.
طبیعی است که انسان عاقل بداند بعد از زمستان، تابستانی هم در کار خواهد بود. به همین ترتیب بعد از رکود شدید اقتصادی، دوران رونقی هم فرا میرسد. یا وقتی بورس خیلی بد است، روزهای خوبی هم رخ خواهد داد.
اما بسیاری از مردم طوری تصمیم میگیرند انگار شرایط تا ابد مثل امروز خواهد بود. در دوران رکود از اقتصاد ناامید میشوند و مهاجرت میکنند، یا بعد از چندماه تحمل منفیهای بورس منتظر برگشت نمیمانند و از بازار خارج میشوند. آنها وقتی به بورس برمیگردند، که بازار به اوج خود رسیده و آماده سقوط است. در این شرایط حتی نمیترسند که خانه خود را بفروشند و پولش را به بازار بیاورند.
اقتصاد رفتاری و آگاهی از این که ما تا چه اندازه میتوانیم با استفاده از تحلیلهای منطقی تصمیم بگیریم، تصور ما از خودمان را بهطور کامل تغییر میدهد. دستکم همینکه به میزان نادانی خود پی ببریم، ارزش زیادی دارد.
نظرات