مطلوبیت در اقتصاد؛ چهره معشوق یا گوشت مرغ؟
پیش از پرداختن به بحث مطلوبیت، در مورد ارزش از نگاه فلسفه اقتصادی صحبت کردیم و توضیح دادیم چرا هیچ متری برای اندازهگیری ارزش اشیا وجود ندارد. از طرفی میدانیم که دو چیز که قیمتی کاملا مشابه دارند میتوانند ارزش برابر نداشته باشند. یعنی قیمت نماینده ارزش نیست. مثلا یک خودنویس و یک گوشی که
پیش از پرداختن به بحث مطلوبیت ، در مورد ارزش از نگاه فلسفه اقتصادی صحبت کردیم و توضیح دادیم چرا هیچ متری برای اندازهگیری ارزش اشیا وجود ندارد. از طرفی میدانیم که دو چیز که قیمتی کاملا مشابه دارند میتوانند ارزش برابر نداشته باشند. یعنی قیمت نماینده ارزش نیست. مثلا یک خودنویس و یک گوشی که هر دو 10 میلیون تومان هستند، برای همه همارزش نیستند.
ارزش و خریدهای بیارزش ما
کدامیک از این کالاها ارزش بیشتری دارند؟ (فرض کنید همه 400 هزار تومان هستند)
- کلیات سعدی نفیس.
- یک گرم طلا.
- تابلوی رنگروغن از چهره معشوق.
- پکیج کامل ابزارآلات.
- 30 کیلو گوشت مرغ.
طلا ارزش مبادلهای بیشتری دارد. اشعار سعدی بخش مهمی از میراث ناملموس ایران هستند. چه چیز از چهره زیبا و دلفریب معشوق ارزشمندتر است؟ البته شاید ابزارآلات بیشتر از بقیه موارد به کار بیاید. اما تا امروز کدام کالا را بیشتر خریدهاید؟ طلا، سعدی، پرتره معشوق، آچار یا گوشت مرغ؟
راستش را بخواهید من تابهحال در زندگیام کتاب نفیس، طلا، تابلوی نقاشی و پکیج ابزار نخریدهام! اما گوشت مرغ چرا. گویا محرکی قویتر از ارزش مبادلهای (Exchanging Value) و ارزش کاربردی (Using Value) در انتخابهای روزمره ما نقش دارد: مطلوبیت یا Utility.
مطلوبیت چیست؟
تعریف مطلوبیت کار آسانی نیست. بهصورت شهودی میتوانیم بگوییم این مفهوم متافیزیکی دلیل شما برای خرید یک کالای بهخصوص است. همچنین مقداری که از یک کالا میخرید به مطلوبیت آن بستگی دارد.
برای اینکه موضوع روشن شود فرض کنید 10 میلیون تومان دارید. گوشی موردعلاقه شما هم 10 میلیون قیمت دارد. اما شما یک گوشی 5 میلیونی (که بهوضوح ارزش کمتری دارد) میخرید. باقی پول را برای خرید کتاب سعدی، گوشت مرغ و پیچگوشتی نگه میدارید.
میتوانیم ببینیم که فرد باید چقدر از یک کالا مصرف کند تا نیاز و هوسش از بین برود.
درست است که گوشی موردعلاقه شما ارزش بیشتری دارد. اما انتخابی که میکنید مطلوبیت شما را حداکثر میکند: بهترین گوشی دنیا با شکمگرسنه مطلوبیت کمتری دارد.
مارشال مطلوبیت را با هوس و نیاز افراد مرتبط میداند. هرچند هوس را نمیشود بهصورت مستقیم اندازهگیری کرد، اما میتوانیم ببینیم که فرد باید چقدر از یک کالا مصرف کند تا نیاز و هوسش از بین برود. هرچند نیازها و هوسهای زیادی رفع نشده میمانند، تلاش فرد برای حداقل کردن فشار زندگی است.
نیروی پیشران هوس
میل و هوس چیست و چطور میشود آن را اندازهگیری کرد؟ آیا تمام خواستنها از یک جنس هستند؟ آیا کسی با وجود بوی بد، ضرر جسمی و هزینه مالی سیگار میکشد، و کسی که پول قهوه دوستش را حساب میکند، محرک و هوسی مشابه دارند؟
بااینوجود، همین «خواستن» است که قیمت را تعیین میکند. چقدر سیگار را میخواهی؟ خوشحالی و آرامش کنار دوست بودن را چطور؟
با هر قاشق، مطلوبیت غذا کاهش پیدا میکند.
توجه کنید که یک فرد سیگاری، اولین نخ را خیلی میخواهد، نخ بعدی را کمتر و اگر پشتسرهم پنج نخ سیگار بکشد، برای نخ ششم میل زیادی ندارد. شاید او برای نخ اول حاضر باشد پول زیادی بدهد.
اما برای نخ هفتم این عدد کم میشود، هرچند صفر نمیشود چون میداند باز هوس میکند. مجموع این خواستنها (که یک دنباله نزولی است) باید با قیمت ارتباطی داشته باشد.
قیمت و مطلوبیت
مطلوبیت، درواقع همین هوس نهایی است، که «قیمت اسمی» را تعیین میکند. البته نهفقط هوس یک کنشگر. بلکه مجموع هوسهای تمام افراد جهان: اینکه مردم استرالیا چقدر پسته بخواهند، روی قیمت پسته تاثیر میگذارد. همانطور که میل شما به چای سریلانکا و آیفون کالیفرنیا باعث تغییر قیمتها میشود.
به همین ترتیب قیمت بر مطلوبیت اثر دارد. تصور کنید یک وعده غذا 20 هزار تومان است و من برای خوردن دو و نیم وعده جا دارم. با توجه به این قیمت با خوردن یک پرس غذا، هوس و نیازم تا حدی رفع میشود. اما برای پرس دوم حاضر نیستم 20 هزار بپردازم.
اگر غذا 15 هزار تومان بشود، حاضرم دو پرس بگیرم. ولی برای نیم پرس هوس باقیمانده، 15 هزار تومان دیگر نمیدهم. تنها وقتی هوس خود را بهطور کامل برطرف میکنم که این غذا مثلا 12 هزار تومان باشد.
بهاینترتیب قیمت و نیاز، در مطلوبیت من تاثیر میگذارند. شاید گوشت بره برای من لذتبخشتر از ران مرغ باشد. اما قیمت، از مطلوبیت بره میکاهد. برای همین با وجود اینکه بره را بیشتر دوست دارم، معمولا گوشت مرغ میخرم.
استثناهای قانون مطلوبیت
در ابتدا به نظر میرسد همیشه مصرف بیشتر با برآورده کردن نیاز و هوس، باعث کاهش مطلوبیت میشود. اما وقتی به موسیقی خوب گوش میکنیم، سلیقهمان ارتقا پیدا میکند و دلمان موسیقیهای بیشتر و بهتر میخواهد. دانش، مواد مخدر و شکر از جمله مواردی هستند که مصرفشان هوس بیشتر میآورد.
چرا این اتفاق میافتد؟ چون مصرف کالا میتواند شخصیت فرد را تغییر دهد. زنی که همینالان از رختخواب بیرون آمده کمتر از زنی که در رستوران دارد چلوکباب میخورد دلش نوشابه میخواهد. برای دانشمندی که روی سیارات پژوهش میکند، مطلوبیت تلسکوپ بیشتر است تا من.
آیا موسیقی برای کسی که بیشتر موسیقی زده، مطلوبیت کمتری دارد؟
معمولا میگوییم مصرف بیشتر گوشت مطلوبیت مرغ را افزایش میدهد. اما اینطور نیست که تمایل درونی حسین علیزاده به سهتار کمتر از من باشد، چون بیشتر از من سهتار زده است. همچنین تمایل او برای خرید یک ساز درجهیک بعد از اجرای کنسرت کمتر از قبل نمیشود.
اما چرا این موضوع اهمیت دارد؟ وقتی میخواهیم به قوانین اقتصادی برسیم و با این قوانین برای مردم برنامهریزی کنیم و به تنظیم سیاستهای کلی کشور بپردازیم، باید بتوانیم معیاری مناسب برای سنجش مطلوبیت افراد داشته باشیم.
مطلوبیت و آزادی
من ماهانه پول مشخصی را بهعنوان دستمزد دریافت میکنم. میتوانم تمام پولم را برای خرید اقساطی ماشین خرج کنم. اما من نیازهای دیگری هم دارم: مسکن، خوراک، پوشاک، تفریح و پسانداز.
برای همین ما همیشه ارزندهترین کالاها را نمیخریم. بلکه با خرید مجموعهای از کالاها سعی میکنیم مطلوبیت خود را حداکثر کنیم. مثلا بجای یک خانه بزرگ و زیبا یا یک خودروی مدرن، یک خانه کوچکتر و خودرویی ارزانتر میخریم.
آیا جایگزین کردن تلاش آزاد با رقابت آزاد، مخل آزادی است یا تضمینی است برای تحقق آن؟
هیچکس نمیتواند بگوید مطلوبیت من چطور حداکثر میشود. برای من مطلوبیت چیزی در ذهن خودم است. فقط من هستم که میدانم اگر سیب نخورم، بجایش چهکار دیگری میتوانم انجام دهم. یا از چه چیزهایی گذشتهام که به انتخاب سیب برسم. پس من باید آزاد باشم که برای حداکثر کردن مطلوبیت خود تلاش کنم.
مشکل اینجا است که حداکثر شدن مطلوبیت من، مطلوبیت برای دیگران را کم میکند. برای همین میگوییم هر انسان آزاد است که برای حداکثر کردن مطلوبیت خود با دیگران رقابت کند. آیا جایگزین کردن تلاش آزاد با رقابت آزاد، مخل آزادی است یا تضمینی است برای تحقق آن؟ نمیدانم!
مالکیت فردی و اجتماعی
در اولین نگاه به نظر میرسد که من باید برای تامین مطلوبیت خود آزاد باشم. بعد میبینیم که خیر، من باید در رقابت آزاد باشم. اما باز هم ماجرا به همینجا خلاصه نمیشود.
مثلا آیا من میتوانم برای بهرهمند شدن از نور آفتاب با دیگران به رقابت بپردازم؟ دیگران را از کدام کالاهای میتوانم محروم کنم؟ سوسیالیستها و لیبرالیستها در مورد حدود مالکیت عمومی و خصوصی با هم توافق ندارند، اما هر دو موافقند که رقابت، محدودیتهایی دارد.
توزیع پیگووی (Pigovian Distribution) تلاش میکند که با ایجاد محرومیت برای یک عده، نگذارد تلاش من به مطلوبیت دیگران آسیب بزند. مثلا اگر برای من، نخریدن سطل زباله و بیرون ریختن آشغالها از پنجره اتاقم مطلوب باشد، قانون (خارج از رقابت آزاد اقتصادی) باید جلوی من را بگیرد.
مطلوبیت، آغاز عصری نوین در اقتصاد
در دیدگاه نئوکلاسیک، چیزی که برای افراد مهم است نه قیمتها است و نه ارزشها. کسی که حاضر نیست برای یک کالا (ساندویچ) 100 هزار تومان بدهد، برای کالای دیگر (خودرو) بهسادگی 100 میلیون میپردازد.
مردم بهتنهایی سعی میکنند با کنار هم قراردادن مجموعهای از کالاها، بتوانند مطلوبیت خود را حداکثر کنند. پیوندهای دوستی، خانوادگی و عاطفی نیز در بیشینه کردن تابع مطلوبیت نقش دارند. فردی که بعد از ازدواج در خانه پدری زندگی میکند، قدری آزادی را فدا میکند تا با نپرداختن اجاره کالای دیگری بخرد.
افراد با تابع مطلوبیت حداکثر، اگر در مراوده با هم قرار بگیرند مطلوبیتهایشان تغییر میکند. (جمع مطلوبیت یک زن مجرد و یک مرد مجرد مشابه مطلوبیت یک زوج جوان نیست.) پس افراد به تنهایی و بدون برهمکنش با دیگران نمیتوانند به هوسها و نیازهای خود فکر کنند.
جامعهای که موفق شود مطلوبیت تمام مردم را بیشینه کند، به بیشترین رفاه عمومی میرسد. این کشف خیلی خوبی است. فقط یک مشکل وجود دارد. درست مثل ارزش، متری برای اندازهگیری مطلوبیت وجود ندارد.
نظرات