شبکههای اجتماعی؛ تمرکزفروشی
شبکههای اجتماعی وقت و تمرکز شما را میفروشند و پول درمیآورند. اگر وقت طلا باشد، احتمالا تمرکز الماس است. برخی از ما از شبکههای اجتماعی در ساعتهای مرده، ساعتهای استراحت بین کار و حتی شاید در دستشویی هم استفاده میکنیم. شاید بگویم ارزش زمان مرده به اندازه طلا نیست؛ اما شبکههای اجتماعی تمرکز ما را
شبکههای اجتماعی وقت و تمرکز شما را میفروشند و پول درمیآورند. اگر وقت طلا باشد، احتمالا تمرکز الماس است. برخی از ما از شبکههای اجتماعی در ساعتهای مرده، ساعتهای استراحت بین کار و حتی شاید در دستشویی هم استفاده میکنیم.
شاید بگویم ارزش زمان مرده به اندازه طلا نیست؛ اما شبکههای اجتماعی تمرکز ما را نیز به هم میریزند و روانمان را پریشان میکنند. به نظر من شبکههای اجتماعی ساخته شدهاند که ما آنها را کنار بگذاریم.
کودکی بدون شبکههای اجتماعی
زمانی که من دبیرستان بودم، اینترنت چیز تازهای بود. وضع مالی ما هم آنقدر خوب نبود که کامپیوتر داشته باشیم. حتی اگر کامپیوتر هم داشتیم، اینترنت نه آنقدر در دسترس و نه آنقدر غنی بود.
وقتی دانشگاه رفتم کامپیوتر یا لپتاپ نداشتم. اگر هم داشتم هنوز اینترنت بیسیم در خوابگاه وجود نداشت. برای استفاده از اینترنت باید به سایت کامپیوتر دانشگاه یا خوابگاه میرفتم.
اینترنت آن روزها هم مثل اینترنت این روزها نبود. آن روزها برای داشتن اینترنت خانگی با سرعت ۵۱۲ کیلوبایت بر ثانیه باید مجوز میگرفتی.
اما در هر دورهای متناسب با شرایط خودش ابداعات مناسبی پا به عرصه میگذارند. آن روزها تازه دوران وبلاگ آغاز شده بود.
در دوران پیش از شبکههای اجتماعی مدرن، وبلاگ به یک شبکه اجتماعی متنمحور تبدیل شده بود.
بلاگفا، یک سرویس محبوب بود که میتوانستید در آن بهسادگی یک وبلاگ شخصی با چند طراحی پیشفرض داشته باشید. اگر هم کمی کدنویسی بلد بودید میتوانستید یک تم شخصی نیز طراحی کنید.
اما برای ما وبلاگ یک شبکه اجتماعی بود. پست میگذاشتیم. روی پستهای دیگران نظر مینوشتیم. اضافه کردن لینک وبلاگ فرد دیگری در وبلاگ شما، چیزی مثل دنبال کردن او بود.
هنوز ابزارهای فیدخوانی مثل گوگلریدر هم وجود نداشتند. در نتیجه برای مطلع شدن از پستهای جدید، باید تکتک وبلاگها را باز میکردید. بهتر بود تعداد نظرات زیر پستها هم یادتان میماند؛ زیرا نوتیفیکیشنی در کار نبود که خبر بدهد کسی زیر پستی که شما نظر گذاشتهاید، نظر داده یا به شما جواب داده است.
وبلاگ، شبکههای اجتماعی کوتاهبرد
وبلاگهایی که آن موقع ما میخواندیم، بیشتر مال همدانشگاهیهای خودمان بودند. وقتی هم که کسی با اسم مستعار نظر میگذاشت یا وبلاگ مینوشت، کلی بحث و جنجال بر سر کیستی و احتمالا محتوای حرفهایش مطرح میشد.
وبلاگ راهی بود که ما با هم ارتباط داشته باشیم، از حال و روز هم خبر بگیریم و شاید همدردی هم بکنیم. به زبان دیگری وبلاگ یک شبکه اجتماعی بود.
با ظهور فیسبوک یا به زبان دقیقتر آشنا شدن ما با فیسبوک، به تدریج وبلاگها جای خود را به فیسبوک دادند. حداقل کسانی که حرف زیادی برای گفتن در وبلاگ نداشتند، به فیسبوک کوچ کردند.
وجود گزینههای مثل لایک، بازنشر و درخواست دوستی، یک حلقه دوپامین معتادکننده در ذهن کاربران ایجاد میکرد.
در وبلاگها یک قید نانوشته وجود داشت. از آنجایی که محیط، محتوامحور بود، لاجرم وقتی کسی میخواست پستی منتشر کند، ناخواسته مجبور بود حرفی برای گفتن داشته باشد. عکس گذاشتن دردسر داشت و قابل اتکا نبود؛ اما با ظهور فیسبوک دیگر این قید نامریی برداشته شد.
دیگر میشد پستهای یککلمهای یا اینکه فقط یک عکس منتشر کرد. در نتیجه این اتفاق، بیشتر کسانی که پیش از این از محیط وبلاگ برای بحثهای زرد استفاده میکردند، تکتک وبلاگ خود را بستند و به فیسبوک روی آوردند؛ زیرا دیگر تولید محتوای خوب چندان توجهی جلب نمیکرد.
از آنسو وجود گزینههایی مثل لایک، بازنشر و درخواست دوستی، یک حلقه دوپامین معتادکننده در ذهن کاربران ایجاد میکرد. حلقهای که باعث میشد افراد زمان بیشتری را صرف فیسبوک کنند، پستهای جدید و احیانا جذاب و معمولا خالی از محتوا منتشر کنند تا نظر، لایک، دنبالکننده و درخواستهای دوستی بیشتری بگیرند.
شبکههای اجتماعی دنیای مدرن
با ظهور اینستاگرام، داستان محتوا از این هم بغرنجتر شد. تفاوت اینستاگرام با فیسبوک در دو چیز بود. فیسبوک این قید نامریی را میگذاشت که اولا شما در صورتی برای کسی درخواست دوستی میفرستید که او را در دنیای واقعی میشناسید یا حداقل یک بار ملاقات کرده باشید.
قید دوم هم همین متن گذاشتن بود. در این شبکه اجتماعی قید ذهنی دیگری وجود داشت که کاربر را به انتشار متن تشویق میکرد و عکس و ویدیو چیزهای جانبی در آن بودند.
اینستاگرام هر دوی این قیدها را برداشت. دیگر لازم نبود متنی بنویسید. دیگر لازم نبود حرف هرچند کمی برای گفتن داشته باشید. حتی لازم نبود که مخاطبین خود را در دنیای واقعی بشناسید.
اینستاگرام با ایجاد یک شبکه اجتماعی عکسمحور، دیگر جایی برای بروز محتواهای ارزشمند نگذاشت.
اینستاگرام این امکان را فراهم کرد که همه بتوانند چیزی منتشر کنند و از لایکها و نظرهای و دنبالکنندهها لذت ببرند. البته لذت هم که نه. فقط معتاد شوند.
دیگر با وجود اینستاگرام نیازی نبود که حداقل کمی نوشتن بلد باشید. حتی لازم نبود کمی عکاسی بدانید. اینستاگرام با اضافه کردن چند فیلتر هوشمندانه کاری میکرد که همه عکسها شبیه عکسهای حرفهای شوند.
شبکههای اجتماعی برای چه هستند؟
تمام تلاش بنیانگذاران، طراحان و برنامهنویسان فیسبوک و اینستاگرام یک چیز ساده بوده و است. اینکه تا جای ممکن توجه شما را معطوف به خود کنند. برای این کار آنها دائما تلاش میکنند یک حلقه دوپامین را در مغز شما فعال نگاه دارند.
دوپامین، هورمونی لذتبخش است و به عنوان پاداش انجام کاری ترشح میشود؛ مثلا وقتی شما پروژهای را تمام میکنید، با اتمام پروژه مقدار زیادی دوپامین در مغز ترشح میشود. ترشح این هورمون بهشدت لذتبخش است و شما را ترغیب میکند دوباره، کاری کنید که دوباره ترشح شود.
اما با ترشح هر چه بیشتر این هورمون، میزان ترشح آن کاهش مییابد. در نتیجه برای اینکه این مقدار دوپامین مورد تقاضا را تامین کنید، باید هر چه بیشتر تلاش کنید.
یک فرد معتاد گرفتار یک حلقه دوپامین در ذهن خود است.
این فرآیند حلقه دوپامین نام دارد. یک فرد معتاد گرفتار یک حلقه دوپامین در ذهن خود است. به همین دلیل همواره در تلاش است که دوباره مواد مخدر مصرف کند تا لذت دوپامین را تجربه کند.
هر چه هم بیشتر جلو میرود، بیشتر تمایل پیدا میکند که دوباره تکرار کند. از آنجایی که میزان دوپامین ترشحشده هم در هر بار مصرف کمتر میشود، در نتیجه هر باید مقدار بیشتری مواد مخدر مصرف کند تا به همان حد از لذت دست یابد.
حلقه دوپامین در شبکههای اجتماعی
من حدود سه سال حساب کاربری اینستاگرام داشتم. اینستاگرام برای من چیزی در ادامه فیسبوک بود. ابزاری برای ارتباط با دوستانم در کشورها و شهرها گوناگون جهان.
من به دو دلیل اینستاگرام را پاک کردم. اینستاگرام بسیار وقتگیر است. طوری طراحی شده است که وقتی کاربر وارد آن میشود، به این راحتی نتواند از آن دل بکند.
بخش جستجوی اینستاگرام خیلی بیشتر از صفحه اصلی وقتتان را تلف میکند؛ زیرا هرچه بیشتر در آن جلو بروید، باز هم چیزی پیدا میکند که توجه شما را جلب کند و وقتتان را بگیرد.
شبکههای اجتماعی نهتنها وقت تلف میکنند بلکه با ایجاد مقایسههای نامعقول، منجر به افسردگی و سرخوردگی کاربران خود میشوند.
دلیل دوم من برای حذف اینستاگرام، رنج روانی ناشی از تماشای زندگی عالی دیگران بود. زندگی همه ما انسانها مشکلاتی دارد؛ اما تنها بخشهایی از این زندگی در شبکههای اجتماعی خصوصا اینستاگرام نشر میشود که نشانگر چیزهای شاد و خوش است. دلیلش هم ساده است. اگر از غم و غصههایتان در اینستاگرام حرف بزنید، کسی برای شما لایک یا نظر نمیفرستد. در نتیجه دوپامین کمتری در مغزتان ترشح میشود.
نتیجه این اتفاق برای مخاطبین چنین پستهایی این است که آنها باطن زندگی خود را که شاید پر از مشکل است، با ظاهر شاد زندگی دیگران مقایسه میکنند و ناراحت میشوند، حسادت میکنند و آرامش و تمرکز خود را از دست میدهند.
آیا اینستاگرام جای مناسبی برای استراحت است؟
سر کار پشت میزتان نشستهاید. دارید روی پروژه، مقاله یا کدی کار میکنید. اگر از تکنیک پومودورو استفاده کنید، هر ۲۵ دقیقه، پنج دقیقه استراحت میکنید. پس از دو ساعت هم حداقل یک ربع باید به ذهن و جسمتان استراحت بدهید.
برخی ترجیح میدهند در همین چند دقیقه و زمانی که میخواهند چای یا قهوه هم بخورند، سری به اینستاگرام بزنند؛ اما این اصلا کار جالبی نیست.
هر کاری، هزینهها و فرصتهایی دارد. استراحت کردن فرصتی به مغز شما میدهد که خود را بازیابی کند. باعث میشود بدنتان تکانی بخورد تا جریان خون در آن بیشتر شود. هزینهاش هم فقط همان چند دقیقهای است که صرف استراحت میکنید.
وقتی اینستاگرام را باز کردید احتمالا شما در یک حلقه دوپامین گرفتار شوید.
اما وقتی اینستاگرام را باز کردید احتمالا شما در یک حلقه دوپامین گرفتار شوید. در نتیجه این زمان چند دقیقهای، شاید به چند ساعت هم برسد. یعنی وقت زیادی را از دست خواهید داد.
هزینه دوم اما از این هم بیشتر است. اینستاگرامگردی در حین استراحت بین کار باعث میشود تمرکز ذهنی شما به هم بریزد. چیزهایی که در ذهنتان چیدهاید از هم بپاشند و در نهایت هنگامی که دوباره میخواهید سر کار خود برگردید، ذهنتان در دنیای دیگری بماند. در نتیجه باید مدت زمان زیادی صرف کنید که بتوانید تمرکز لازم را به دست آورید.
دیدن زندگی شاد دیگران در اینستاگرام و دیگر شبکههای اجتماعی احتمالا شما را یاد غصههایتان بیندازند. ممکن است اعصابتان خرد شود و به همین راحتی دیگر نتوانید آن روز کار کنید و عملا یک روز را از دست بدهید.
زندگی شاد، بدون شبکههای اجتماعی
استفاده از شبکههای اجتماعی نهفقط در حین استراحت بین کار، بلکه در ساعات آزاد هم اثرات منفی فراوانی دارد. یکی از آنها کاهش تعامل واقعی و رودرروی بین انسانها است.
هنگامیکه در مقالهها و مطالب مربوط به کار و یادگیری ، میخوانیم که همه میگویند باید شبکههای اجتماعی را کنار بگذاریم و کار کنیم، بهطور دقیقتر منظور این است که شبکههای اجتماعی را باید در کل ساعات کاری کنار بگذاریم و نهفقط در زمان کار.
نظرات