اقتصاد روسیه، از کمونیسم تا سرمایهداری نفتی
روسیه از نظر وسعت بزرگترین کشور جهان است. طوری که اختلافزمان شرقیترین نقطه با غربیترین نقطه آن چیزی حدود 9 ساعت است؛ اما به دلیل شرایط بد آبوهوایی در بیشتر مناطق این کشور کسی زندگی نمیکند. سردسیر بودن این کشور باعث شده است کشاورزی در بیشتر بخشهای آن رونق نداشته باشد. بخشی از این کشور
روسیه از نظر وسعت بزرگترین کشور جهان است. طوری که اختلافزمان شرقیترین نقطه با غربیترین نقطه آن چیزی حدود 9 ساعت است؛ اما به دلیل شرایط بد آبوهوایی در بیشتر مناطق این کشور کسی زندگی نمیکند. سردسیر بودن این کشور باعث شده است کشاورزی در بیشتر بخشهای آن رونق نداشته باشد.
بخشی از این کشور پهناور در اروپا و بخش دیگر آن در آسیا قرار دارد. بهجز موقعیت جغرافیایی جالبتوجه این کشور، روسیه دارای یکی از پرفرازونشیبترین تاریخهای اقتصادی-سیاسی دنیا است. کشوری که هم کمونیست را تجربه کرده است و هم سرمایهداری و هم برزخی میان آن دو را.
ما در این مقاله کوتاه اما جامع، تلاش میکنیم این تحولات اقتصاد روسیه را از دل تاریخ این کشور بیرون کشیده و به بررسی آنها بپردازیم.
پیتر و کاترین کبیر داد مدرنیزاسیون سر دادند
تا پیش از قرن هجدهم میلادی روسیه حکومتی نهچندان قدرتمند بود اما در آغاز قرن 18 تغییراتی پدید آمد که این کشور را تبدیل به یک امپراتوری پهناور و قوی کرد. پیتر کبیر و کاترین کبیر از معروفترین پادشاهانی بودند که اصلاحات بسیار زیادی را برای مدرن کردن و توسعه دادن روسیه انجام دادند.
شروع قرن بیستم برای روسیه با اعتراضهای گسترده توده مردم همراه بود. جریانهای سیاسی مختلفی در این کشور شکل گرفتند و دوشنبه خونین سال 1905، شکست از ژاپن در جنگ 1905 و همچنین شکست این کشور در جنگ جهانی اول همه و همه آتش اعتراضات مردمی در این کشور را شعلهورتر کرد.
پیتر کبیر
با شروع جنگ جهانی اول حکومت تلاش کرد که با دستآویز کردن جنگ، اعتراضات مردم را سرکوب کند. به همین دلیل و با هدف اینکه احساسات وطنپرستانه کارگران به آنها در این مسیر یاری کند، وارد جنگ شدند.
اما نتیجه همان شد که میدانید و نیروهای آلمانی و اتریشی، روسیه را شکست دادند. در داخل این کشور اوضاع اقتصاد نابسامان شد و بحران سوخت به وجود آمد. از نظر تامین مواد غذایی نیز با مشکل مواجه شدند.
سرنگونی حکومت تزاری: تمام زمینها برای دهقانها است
با ادامهدار شدن روند مشکلات اقتصادی، کمبود غذا و شکست روسیه در جنگ، تزار نیکلای دوم در مارس 1917 از سمت خود استعفا داد و بدین ترتیب حکومت تزاری عملا سرنگون شد.
بعدازاین اتفاق در روسیه دولت موقت روی کار آمد. این حکومت موقت نتوانست گامی سودمند در جهت کاهش نارضایتیهای مردم بردارد؛ اما دیری نگذشت که بلشویکها (Bolsheviks) با شعارهای عوامپسندانه «به جنگ خاتمه دهید»، «تمام زمینها برای دهقانها است» و «تمام قدرت دست شوراها» در قلب مردم رسوخ کردند.
از سوی دیگر نیز حکومت موقت همچنان درگیر جنگ جهانی اول بود و نارضایتیهای مردم بیشتر میشد. در نهایت اما لنین آمد و مسیر تاریخی این کشور را کاملا تغییر داد.
لنین آمد
در ابتدا لنین جنگ داخلی راه انداخت تا حامیان سلطنت را سرکوب کند. بهجز اینکه شهرهای بزرگی چون سنپترزبورگ و مسکو تغییرات بسیار زیادی کردند، در روستاها نیز مردم دست به شورش زدند. دهقانها زمینها را گرفتند و آنها را مجددا میان خود تقسیم کردند.
دراینبین مالکیت خصوصی لغو شد و تمام زمینها بهصورت رسمی میان مردم تقسیم شد. در نهایت بلشویکها در سال 1918 رسما نام خود را به حزب کمونیست اتحاد شوروی تغییر دادند.
اما این تازه شروع درگیریهای روسیه بود. از اواخر سال 1918 تا 1920 روسیه درگیر جنگ داخلی شد. نتیجه این درگیریها این بود که در پایان سال 1920 هرگونه مقاومت گاردهای سفید سرکوب شد، سربازان خارجی از کشور بیرون رفتند و دولتهای بلشویک در بلاروس، اوکراین و قفقاز تاسیس شدند.
لنین در میان بلشویکها
در سال 1924 با مرگ لنین اوضاع روسیه دوباره دچار تلاطم شد. جنگی برای گرفتن جایگاه او درگرفت که در نهایت برنده این کارزار کسی نبود جز استالین.
استالین تا سال 1929 توانست قدرت را تماما برای خود کند و دقیقا در همین سال بود که اولین برنامه 5 ساله اتحاد شوروی آغاز شد. این طرح بعد از 5 سال توانست اقتصاد روسیه را که عقبمانده بود، به جلو حرکت دهد.
کمونیسم جنگی: پرتاب از اقتصاد سنتی به کمونیست
جنگ جهانی اول، مشکلات اقتصاد روسیه و شورشهایی که به وجود آمد، باعث شد که روسیه در سال 1917 کاملا دگرگون شود. همانطور که جلوتر نیز به آن پرداختیم، پیروزی بلشویسم و رهبری لنین روسیه را به تسخیر اندیشه کمونیسم درآورد.
بنبستهای فکری و عملی روسیه در سده نوزده، جنگهای کریمه و جنگ جهانی، ناامیدی از اصلاح داخلی و تاکید بر نقش دولت برای رفع مشکلات همه و همه بسترساز شکلگیری انقلاب و ایدئولوژی افراطی شد.
بعدازآنقلاب 1917 انقلابیون تلاش کردند آرمانهای افراطی خود را روی کار آورند. آنها در ابتدا به حذف پول در اقتصاد، منع دادوستد و بازرگانی بخش خصوصی، اعمال مقررات نیمهنظامی در مورد نیروی کار، پرداخت دستمزدهای برابر برحسب سهمیه کالاهای مصرفی به کارگران و مصادره اضافه محصول کشاورزی اعتقاد داشتند.
از سال 1918 تا 1920 سیاست «کمونیسم جنگی» بر شوروی حاکم شد.
از سال 1918 تا 1920 سیاست «کمونیسم جنگی» بر شوروی حاکم شد. به دیگر سخن کمونیسم جنگی شعاری بود که در دل آن تغییر ناگهانی جامعه سنتی روسیه به نظام اقتصادی کمونیستی نهفته بود.
برای رسیدن به این هدف لنین معتقد بود که در ابتدا باید مالکیت خصوصی و بازارهای خریدوفروش کالاها از بین بروند و تمام بانکها و صنایع متعلق به دولت شود. چون همهچیز برای دولت بود، دولت میتوانست محصولات را مصادره کرده و مزد ناچیزی را به دهقانان پرداخت کند.
دراینبین دهقانان ساکت ننشستند و به نشانه اعتراض محصول کمتری تولید کردند و تا جایی که میتوانستند سهمی برای خود برداشته و پنهان میکردند.
این کمکاری و احتكار، به همراه یک خشکسالی طولانی، كمبود شدید غذا را به وجود آورد. این وضعیت در اوایل دهه 1920 حدود پنج میلیون نفر از مردم را هلاك كرد. بعدازاین فاجعه بر دولت مرکزی آشكار شد كه كمونیسم جنگی كارساز نیست.
شکست کمونیسم جنگی و اتخاذ سیاستهای تازه در اقتصاد روسیه
از سال 1921 سیاستهای تازهای اتخاذ شد. به این سیاستها بهاصطلاح «سیاست نوین اقتصادی (نپ)» (New Economic Policy or NEP) میگفتند. این سیاستها مبنی بر پایان دوره مصادره زمین در روستاها، حمایت از تعاونیها، واگذاری امتیاز شرکتها به اشخاص، بازگشایی محدود بازرگانی خصوصی و دعوت و دادن تضمین به سرمایه خارجی بودند.
ویژگیهای بارز سیاست اقتصادی جدید لنین را میتوان بهصورت زیر تقسیمبندی کرد:
- ادغام مکانیسم بازار و نظام سوسیالیستی
- واگذاری فعالیتهای کشاورزی به کشاورزان بدون دخالت دولت
- جانشینی مکانیسم بازار در بین بخشهای اقتصادی
- لغو کنترل دولت و تمرکز مدیریت در بیشتر واحدهای کوچک
- جلب حمایت اقتصادی و سیاسی کشاورزان
به دنبال این برنامه به روستایان اجازه داده شد که آنچه را بهعنوان مازاد محصول دارند، در بازارها به فروش برسانند. در شهرها نیز امکان کنترل و اداره کارخانههای کوچک و کارگاهها به افراد داده شد اما همچنان مالکیت صنایع سنگین، خطوط حملونقل، تجارت خارجی و نظام بانکی به عهده دولت بود.
لنین قدری چاشنی سرمایهداری به کمونیست اضافه کرد
میتوان اینگونه بیان کرد که برنامه لنین برای نجات اقتصاد روسیه از رکود اقتصادی که بر مبنای کمونیسم جنگی به وجود آمده بود، اضافه کردن کمی چاشنی سرمایهداری به اقتصاد روسیه بود و این سیاست اقتصادی یکی از اندک دستاوردهای مثبت لنین در دوران کوتاه رهبریاش بر اتحاد جماهیر شوری بود.
بعد از لنین استالین سیاست سازندگی را در پیش گرفت. سیاست استالین نامش «سوسیالیسم در یک کشور» (Socialism in One Country) بود او با این سیاست خود را در فضای ژلهای قرار داد تا هر وقت دلش خواست تماما آموزههای کمونیسم را اجرایی کند و هر وقت دلش نخواست از آنها دوری کند، آنهم درحالیکه با صدای بلند فریاد میزد زندهباد کمونیست!
طرح ژورف استالین برای دگرگونی پرشتاب اجتماعی و اقتصادی كشور حول محور اشتراكی ساختن همه زمینهای كشاورزی قرار داشت.
در این سالها استالین با کشورهای اروپایی ارتباط برقرار کرد. طرح استالین برای دگرگونی پرشتاب اجتماعی و اقتصادی كشور حول محور اشتراكی ساختن همه زمینهای كشاورزی قرار داشت. بین سالهای 1929 و 1931 بهعنوان بخشی از طرح پنجساله اول، 25 میلیون مزرعه متعلق به مالكان شخصی بهصورت 250 هزار زمین اشتراكی بار دیگر سازماندهی شدند.
تاثیر این اقدام بر تولید كشاورزی فاجعهبار بود. قوانین جدید اجازه برداشت از زمین زراعی اشتراکی را تا قبل از برداشت دولت به هیچ کشاورزی نمیداد. این سیاست موجب مرگ میلیونها رعیت شد. هر مرد، زن و یا کودکی که پیش از برداشت دولت بخش کمی از محصول اشتراکی را برداشت میکرد به اعدام و یا تبعید محکوم میشد.
از استالین تا گورباچف
برنامه پنجساله استالین با برنامه سرمایهگذاری صنعتی شروع شد. تولید زغالسنگ در سالهای 1928 تا 1938 سه برابر و تولید آهن و فولاد چهار برابر شد.
طرحهایی شامل احداث سد دنیپر (Dnieper Dam) در سال 1932، كارخانه تراكتورسازی استالینگراد، كارخانههای فولاد در اورال و معادن جدید و صنعت ماشینسازی از جمله این طرحها بودند.
نرخ رشد اقتصاد روسیه تا آغاز دهه 70 همچنان بالا بود اما بعدازآن رو به افول گذاشت و در دهه 80 تقریبا ثابت باقی ماند. كشوری كه در مدتزمان كوتاهی خود را به دومین قدرت بزرگ جهان تبدیل کرده بود، گامبهگام پیروزیهای خود را از دست داد و كارایی و كیفیت تولید و تكامل دانش رو به کاهش گذاشت.
نرخ رشد اقتصاد روسیه تا آغاز دهه 70 همچنان بالا بود اما بعدازآن رو به افول گذاشت و در دهه 80 تقریبا ثابت باقی ماند.
ناکامیهای مدل اقتصاد کمونیستی در دهههای 1970 و 1980 گورباچف رهبر وقت شوروی را به فکر واداشت تا اصلاحاتی را پایهریزی کند. بنابراین دو برنامه پروسترویکا (اصلاحات اقتصادی) و گلاسنوست (اصلاحات سیاسی) را مطرح کرد.
برنامه گورباچف بر تمرکززدایی در تصمیمگیری سیاسی، اقتصادی، افزایش آزاد بهای سیاسی، نوسازی بر اساس بازسازی تكنولوژیك و سیاست خارجی جدید در اتحاد شوروی همراه بود؛ اما این سیاستها بعضا با ماهیت نظام در تعارض بودند و روند اصلاحات را بسیار کند و فرسایشی کردند.
و تنها تجربه کمونیست در تاریخ که فروپاشید
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی روسیه نوظهور سیاست شوکدرمانی اقتصادی را در پیش گرفت. در این روش برنامههای مختلفی برای نوسازی اقتصاد روسیه در نظر گرفته شد.
یکی از برنامههای ترسیمشده برای گذار اقتصاد روسیه به بازار، برنامه «500 روز گذار به بازار» نام داشت. منطق این سیاست این بود که کشورهایی که تجربههایی از اقتصاد مبتنی بر کمونیست و برنامهریزی متمرکز داشتند باید بهیکباره هنجارهای نظام اقتصاد بازاری را بپذیرند و بهصورت ناگهانی آزادی سریع قیمتها، قطع سوبسیدها و کاهش عرضه پول را اجرایی کنند.
احداث سد دنیپر بخشی از اقداماتی بود که در جریان اجرای طرحهای توسعه پنج ساله استالین، انجام شد.
اما این اقدامات ناگهانی اتفاقات ناگهانی را نیز در اقتصاد روسیه رقم زد: افزایش سریع سطح عمومی قیمتها، افزایش ناگهانی بیکاری و بالا رفتن فقر و بیچارگی مردم.
در ژانویه سال 1992 بهای مواد مصرفی 25 درصد افزایش پیدا کرد و اجرای این سیاست تولید در بخشهای مختلف را بهشدت کاهش داد.
از سوی دیگر توسعه مالکیت خصوصی نیز تنها به الیگارشی در نظام ختم شد. چرا که بسیاری از صنایع توسط بخش خصوصی خریداری شد اما این بخش خصوصی همان نخبگان دوره اتحاد جماهیر شوروی بودند که به دلیل بهرهگیری از موقعیتهای بهتر در نظام پیشین، در نظام جدید نیز تبدیل به اهرمهای نفوذ و اقتدار شدند.
مشکلات اقتصاد روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی
بههرحال، در روسیه جدید، الگوی غربی تعدیل ساختاری، آزادسازی اقتصادی و خصوصیسازی مبنای عمل دولت قرار گرفت.
طبق این الگو، منطقِ بازار است كه تنظیمكننده اصلی فعالیتهای اقتصادی است و دولت نقش فرعی را در اقتصاد بازی میکرد. نتیجه این الگوی تقلیدی، رشد الیگارشی، فساد گسترده بوروكراتیك، ركود، اقتصادِ در سایه، تشكیل یك رژیم نوپدرسالارانه (سرمایه داری-فئودالی) و شکلگیری دولت موازی بود.
در سالها 1991 تا 2000 اقتصاد روسیه دچار نوعی صنعتزدایی و منبعزادیی شد. بودجه در نظر گرفتهشده برای تحقیق و توسعه از 3.5 درصد در دهه 1980 به 1.3 در این دهه کاهش پیدا کرد.
سوبسیدهای عظیم دولت در طول سالیان دراز عدم کارایی را چون ویروسی در صنایع منتشر کرده بود.
کمبود سرمایه در این سالها گریبانگیر اقتصاد روسیه شده بود و سرمایهگذاران خارجی بازار این کشور را جذاب نمیدیدند. از سوی دیگر سوبسیدهای عظیم دولت در طول سالیان دراز عدم کارایی را چون ویروسی در صنایع منتشر کرده بود.
با توجه به انحصار عظیم دولت در اقتصاد روسیه برنامههای خصوصیسازی با دشواریهای جدی روبهرو بودند. البته دراینبین گروههای وسیعی از مردم روسیه از میان ملیگرایان و سوسیالیستها اجرای برنامههای خصوصیسازی را برای منافع عمومی مردم زیانبار میدانستند و به مخالفت گسترده با آن پرداختند.
دوران گذار از کمونیست به سرمایهداری: موجودی تکامل نیافته و نوظهور
تجربه 1990 روسیه نشان داد که اقتصاد روسیه با یک فاجعه و دوران گذار وحشتناک روبهرو است. نه بهاندازه کافی برای سوسیالیسم آرمانی به بلوغ رسیده و نه میتواند در نظام سرمایهداری به حیاتش ادامه دهد. به دیگر سخن اقتصاد روسیه به دنبال هستی اجتماعی جدیدی بود که نه بورژوازی بود و نه سرمایهداری. موجودی تکامل نیافته و نوظهور.
برای کمک به این موجود تکامل نیافته نیاز بود که در فناوری سرمایهگذاری شود، دست الیگارشیها کوتاه و در نهایت ساختار دولت اصلاح شود.
سال 1998 و 1999 اوج دوران بحران اقتصاد روسیه بود. بحران اقتصادی شدید، جنگ چچن و به قدرت رسیدن و حمله ناتو به صربستان مشکلات بزرگ روسیه در این سالها بودند.
دراینبین پوتین به قدرت رسید و گام نخستش، سیاستِ سامان دادن به اوضاع ناامن داخلی و حل مشكلات اقتصاد روسیه از طریق تمركز قدرت در دولت مركزی، كنترل خصوصیسازی اقتصادی و برخورد قدرتمندانه با مخالفان و شورشیان بود.
کاهش نفوذ الیگارشی، مبارزه با فساد و جنایت، كنترلهای دولتی بر معاملات خارجی و جلوگیری از فرار سرمایه از مهمترین دستاوردهای ولادیمر پوتین برای توسعه اقتصاد روسیه بود.
پوتین به بازنگری اسناد امنیت ملی، سیاست خارجی و دكترین نظامی پرداخت و پسازآن سیاست پیشرفت روسیه را مطرح كرد.
ولادیمیر پوتین توانست با یک الگوی تازه مسیر توسعه و پیشرفت را رهبری کند. پوتین بهجای دست نامرئی آدام اسمیت بر دست دولت مسئول توسعه و پیشرفت تاکید کرد. مشکلاتی که سیاستهای پوتین برای اقتصاد روسیه در پیش داشت، صادرات بیشازاندازه مواد خام بود.
به دیگر سخن روسیه شبیه کشوری درحالتوسعه با منابع فراوان شد. دولت بهخوبی نتوانست درآمدهای نفتی را وارد کانال سرمایهگذاری و تولید کالاهای عمومی کند.
البته تقویت نقش و جایگاه دولت در دوره پوتین آثار مثبتی برجای گذاشت. كاسته شدن نفوذ الیگارشی قدرتمند، مبارزه با فساد و جنایت، كنترلهای دولتی بر معاملات خارجی و جلوگیری از فرار سرمایه از مهمترین پیامدهای سیاستهای دولتی پوتین در اقتصاد بود.
سیستمی که حواسجمع نباشد، دیر یا زود محکوم به فنا است
روسیه و اقتصاد روسیه در طول دوران پرفرازونشیب حیات خود الگوهای مختلفی را تجربه کرده است. این تحولات نیاز به بررسی دقیقتر و موشکافانهتر دارد اما در این مقاله تلاش کردیم بهصورت کلی و جامع به این الگوها و تحولات بپردازیم.
مفاهیم پیشرفت، توسعه و نوسازی همواره موردتوجه روسها بوده است. روسیه نمونه زنده شکست ایدئولوژی کمونیست است و به دنیا نشان داده است که نمیتوان با بسیاری از سیاستهای این نظام به حیات ادامه داد.
از سوی دیگر روسیه بیشتر از پیش به نظامهای اقتصادی و سیاسی نشان داد که سیستمی که هوشمند و حواسجمع نباشد، دیر یا زود محکوم به فنا است. کمونیست هوشمند نبود، اشکالاتش را ندید، خود را اصلاح نکرد و در نهایت با افزایش آنتروپی از درون فروپاشید. سیستمی که خود اصلاح نباشد جایی در دنیا نخواهد داشت.
نظرات