رضا اردکانیان، وزیر نیرو در اظهار نظری عجیب گفت: «بیشتر از متوسط کشورهای صنعتی و توسعهیافته غذا میخوریم، بیشتر میپوشیم و سرانه مسکونی بالاتری داریم، در مقابل احساس رضایتمندی و خوشبختیمان هم یکصدم است، باید چارچوبهای ذهنی را اصلاح کنیم.» او سرانه مصرف ایران را بهعنوان یک نقطه آسیب کشور در مقابل تحریمهای آمریکا دانست و مردم ایران را «بدعادت» و جامعه ایران را «مصرفی» خواند.
هر نظریه جدید معمولا با نقدهای متعدد منجر میشود. حالا رضا اردکانیان وزیر نیرو نظریه نوین در علم اقتصاد مطرح کرده است. او رشد اقتصادی را با میزان مصرف غذا مرتبط دانسته و راه خروج از بحران اقتصادی کشور را مصرف یک وعده غذا در روز (مثل مردم چین) معرفی کرده است. این نظریه چقدر پایه علمی دارد؟
ما بیشتر نمیپوشیم، بیشتر نمیخوریم!
خوشبختانه پیشفرضهای نظریه، معیارهایی عددی دارند که میتوانیم از دریچه آمار به بررسی آنها بپردازیم.
سرانه مصرف غذا در ایران (food energy intake) در مقایسه با کشورهای پیشرفته بههیچعنوان بالا نیست. کشورهای آمریکا، آلمان، کانادا، فرانسه و سوئیس بیشتر از 3500 کالری در روز غذا مصرف میکنند. ایرانیها با مصرف 3050 کالری در روز، فقط 60 کالری از چینیها (2990 کالری) بیشتر غذا میخورند، یعنی معادل نصف سیب.
سرانه مصرف پوشاک
در مصرف پوشاک (expenditure on apparel per capita) هم وضعیت ما از دیگران بدتر نیست. در آمریکا هر نفر سالانه در حدود 1000 دلار برای لباس خرج میکند. خرج لباس برای مردم ژاپن (736 دلار)، کانادا (683 دلار) و متوسط اروپا (693 دلار) چندین برابر ایرانیان است. این افراد کمتر از 4% درآمد خود را برای لباس هزینه میکنند.
[imp content=”هزینه «ماهانه» پوشاک یک ایرانی بهاندازه خرج «روزانه» لباسِ فردی در آمریکا است!”]
خرج ایرانیها برای لباس کمتر از 90 دلار در سال است. پیشبینی میشود که با افزایش قیمت دلار، هزینه پوشاک هر فرد به زیر 30 دلار در سال افت کرده باشد. یعنی هزینه «ماهانه» پوشاک یک ایرانی بهاندازه خرج «روزانه» لباسِ فردی در آمریکا است!
سرانه متراژ واحد مسکونی
برخلاف ادعای وزیر نیرو، سرانه متراژ واحد مسکونی در ایران نیز چندان بالا نیست. بهخصوص که خانوارهای ایرانی بهطور میانگین از 3.3 نفر تشکیلشده است، درحالیکه در کشورهای پیشرفته این رقم به 2 نفر در خانوار نزدیک است. برای همین سهم هر فرد ایرانی از خانه کاهش مییابد.
هر آمریکایی بیش از 60 متر فضای مسکونی در اختیار دارد. کانادا، استرالیا، آلمان، سوئیس، فرانسه، انگلستان و چین نیز همگی بیش از 40 متر به ازای هر نفر مسکن در اختیار دارند. این عدد برای ایرانیها 26 متر به ازای هر نفر است!
[imp content=” برخلاف ادعای وزیر نیرو، سرانه متراژ واحد مسکونی در ایران نیز چندان بالا نیست.”]
برای اینکه شخص وزیر نیرو در خانهای مشابه میانگین کشور زندگی کند لازم است ملکی 52 متری در اختیار داشته باشد، (فرزندان او در انگلستان و آلمان زندگی میکنند و خانوار او دونفری است). برای اینکه او بتواند چهارچوب ذهنی مصرف خود را تغییر دهد و کمتر از میانگین کشور مصرف کند، باید به همراه همسرش در خانهای به مساحت 20 تا 30 مترمربع زندگی کند! عددی که با واقعیت فاصله زیادی دارد.
خودِ وزیر نیرو چه میکند؟
اعداد میگویند که ایرانیها بیشتر از کشورهای پیشرفته نمیخورند، بیشتر از آنها نمیپوشند و سرانه مسکن بالاتری هم ندارند. پس اگر آنطور که وزیر نیرو احساس خوشبختی و رضایت را با بهرهمندی از خوراک، پوشاک و مسکن مرتبط دانسته، ایرانیها برای نارضایتی محق هستند.
اما برخلاف ادعای وزیر، رضایت مردم ایران یکصدم کشورهای پیشرفته نیست! شاخص رضایت در ایران 200 واحد است، در ژاپن 206، در فرانسه 220 و در آمریکا 246 واحد. بر اساس کدام معیار وزیر نیرو فکر میکند مردم تا این حد میخورند و اینقدر هم از زندگی خود ناراضی هستند؟
اما در یک مورد که وزیر نیرو به آن اشاره نمیکند، آمار کشور ایران خیلی بد است: در نسبت شدت انرژی یا energy intensity. این نسبت بیان میکند که برای تولید هر واحد کالا و خدمات، معادل چند بشکه نفت انرژی مصرف میکنیم؟
اوضاع ایران در بازدهی اقتصادی انرژی تقریبا از تمام کشورهای پیشرفته بدتر است. ما برای تولید 1 میلیون دلار باید معادل 316 تن نفت (TOE/1M) انرژی مصرف کنیم. عددی که برای انگلستان 141 و برای چین 231 تن و میانگین دنیا 213 تن است. بازدهی انرژی در روسیه بهخاطر سرمای شدید و در امارات بهخاطر گرمای هوا پایین است.
آیا بهتر نیست بجای مقایسه بشقاب غذای مردم ایران با چین، بازدهی انرژی ما با کشورها مقایسه شود؟ آیا وزیر نیرو نباید در مقابل اتلاف بیکران انرژی در کشور پاسخگو باشد؟ آیا وزارت نیرو برای بهرهمندی از منابع تجدیدپذیر و حرکت به سمت انرژیهای سبز برنامه روشنی دارد؟
اینها موضوعاتی است که چهارچوبهای ذهنی مردم را به هم میریزد، نه متراژ خانه و مارک لباس!
پاشنه آشیلِ تحریم ما هستیم؟!
ایران معادل هفت میلیون بشکه نفت در روز مصرف انرژی دارد که به دلایل متعدد، بخش کمی از آن به شکل کالا و خدمات در میآید. اگر بازدهی انرژی ما مثل چین میبود، ما روزانه دو میلیون بشکه نفت اضافه میآوردیم. بگذریم که با حرکت به سوی انرژیهای سبز و رسیدن به استانداردهای کشورهای پیشرفته، میتوانیم مصرف داخلی را به میزان پنج میلیون بشکه در روز کاهش دهیم.
در این صورت ایران قادر میبود که هفت میلیون بشکه در روز صادرات نفتی داشته باشد و سهم ایران در بازار جهانی بهقدری بزرگ میشد که هیچکس نمیتوانست دنیایی بدون نفت ایران را تصور کند.
از برنامههایی خیالی حرف نمیزنیم. با غذا و مسکن مردم هم کاری نداریم. برای تحقق این اعداد کافی است زیرساختهایی مثل یک کشور عادی (و نه پیشرفته) داشته باشیم.
اما آیا نظر دادن در مورد مصرف غذا ارتباطی با وزیر نیرو دارد؟ وظیفه وزارت نیرو چیست؟ حفظ و نگهداری از منابع آبی زیرزمینی، تامین رضایت مردم با توزیع مناسب آب بهداشتی، بالابردن سطح بهداشت محیط شهرها و روستاها با اجرای شبکههای تصفیه فاضلاب، تامین انرژی برق و گاز با کیفیت مطلوب و بدون قطع برای مصرف شهروندان و صیانت از منابع آب و انرژی برای انتقال به نسلهای آینده.
وضعیت ایران در مقابل کشورهای پیشرفته در حوزه وظایف وزارت نیرو به چه صورت است؟ حتی در مقایسه با همان چین.
نظریات مرتبط با رضایت و بهرهمندی
میدانیم که تنها راه گشایش از گره اقتصادی «رونق تولید» است و بس. همانطور که در کتاب منکیو میخوانیم، کیفیت زندگی در یک کشور به میزان تولید آن کشور بستگی دارد. هرچه بازدهی تولید بالاتر، رضایت و بهرهمندی بیشتر! اما چهچیز میتواند چرخ تولید در یک کشور را از حرکت باز دارد؟
برای فهم این موضوع باید انگیزههای تولید را بررسی کنیم. اقتصاددانهایی مثل د سوتو، عجماغلو و هایک، احترام به مالکیت خصوصی را مهمترین محرک تولید میدانند.
[imp content=”راه گشایش از گره اقتصادی را «رونق تولید» است و بس.”]
چیزی که انگیزه تولید را در انگلستان بعد از انقلاب صنعتی بالا میبرد و چیزی که انگیزه تولید در کنگو را کاهش میداد، این احساس است که آیا دولت تمام توانش را برای صیانت از حاصل تولیدِ بخش خصوصی به کار میبندد؟ یا تولیدکننده در بین سهمخواهیهای زورگویانه نابود میشود؟
علی سرزعیم معاون وزیر کار میگوید «یک بنگاه اقتصادی برای اینکه بتواند در فضای اقتصادی ایران به فعالیت خود ادامه دهد، باید دم همه را ببیند!» از این منظر باید ریشه گرههای اقتصادی را نه در تعداد وعدههای غذایی مردم، بلکه در شکمهای سیریناپذیر برخی آقایان و آقازادگانشان جستجو کنیم و بپرسیم آنها مگر چقدر میخورند که سیر نمیشوند؟!
اگر نیاز مصرفی مردم به سمت بنگاههای تولیدی هدایت نشد و واردکنندههای انحصاری نیاز ایرانیان از خارج وارد کردند، باز هم مشکل از چهارچوب ذهنی مردم است؟
پنجرههای شکسته در اقتصاد
هیچچیز مثل فساد نمیتواند مردم را از کار و تولید دلسرد کند. چطور یک کارمند میتواند برای ماهانه چند میلیون تومان زحمت بکشد، درحالیکه میلیاردها دلار در یک روز به یغما میرود؟ چه انگیزهای برای پسانداز ماهانه برای تجمیع سرمایه اولیه تولید باقی میماند وقتی یک آقازاده به منشی خود هدیهای میلیاردی میدهد؟
اتفاقهایی از این دست، پنجرههای شکسته اقتصاد هستند: وقتی پنجره یک خانه شکسته باشد، مردم میزنند که این خانه خالی از سکنه و از پایه ویران است، حال آن که تنها یک پنجره آن شکسته. پنجرههای شکسته اقتصاد مردم را از آینده ناامید میکنند.
پنجره شکسته به فساد محدود نمیشود. اینکه فرزندانِ باهوشِ یک وزیر به صورت کاملا قانونی، دانشگاههای داخل را برای ادامه تحصیل قابل ندانند هم یک پنجره شکسته است. پنجرهای که انگیزه تحصیل و مشارکت در تولید را از جوانان کشور میگیرد. اگر فرزندان فرادستان، تمام بُردارهای موفقیت را به سوی آلمان و انگلستان و غیره نشانه بگیرند، چطور میتوانیم جوانان ایران را به ماندن، درسخواندن و کار کردن در کشور خودمان ترغیب کنیم؟
البته که تحصیل در خارج از اساس ایرادی ندارد. همانطور که داشتن بنز و مازراتی اشکالی ندارد. اما قبل از آنکه مردم را به خوردن یک وعدهغذا در روز تشویق کنیم، بد نیست بیندیشیم که خودِ ما با پنجرههای نازک و شکننده کشور عزیزمان چه کردیم؟
در این اینفوگرافیک بهوضوح میتوانیم نادرستی ادعای آقای وزیر را مشاهده کنیم. ایکاش کمی بیشتر قدر این مردم شریف و عزیز را بدانیم.
تشکر می کنم عالی بود
کاش اینقدر باز نشر بشه که مسئولین هم ببینند.
عالی و دندان شکن بود
حتما تو وضعت خوبه بیشتر میخوری میپوشی
آمار هات هم به درد سطل زباله میخوره